-
خوب منم آدمم
دوشنبه 28 مرداد 1392 11:56
امروز اصلا" میزون نیستم، اگر بنویسم میشه مصیبت نامه. همه یه جوری درگیری دارند و نمی خوام مرثیه بگم. دوست دارم همون آدم الکی خوش به نظر بیام. برای این پستم، نظر نذارید چون بعدا" پاکش می کنم و به کل منکرش خواهم شد.
-
پز مجازی-خرید تبلت
یکشنبه 27 مرداد 1392 08:55
از اونجاییکه شما از کمالات من کم بهره نبردید، حالا من می خوام از کمالات شما استفاده کنم. می خوام تبلت بخرم از اونایی که سیم کارت می خوره. بعد از سالها کار کردن در صنعت آی تی و تلکام می خوام برای اولین بار برای خودم پول خرج کنم. شرطم هم اینه که زیر 900 تومن باشه. خوب پزمو دادم. حالا کمک کنید که چی بخرم، خودم سایت دیجی...
-
ایده دزدی یا خودم هم نفهمیدم چی شد!
شنبه 26 مرداد 1392 14:27
یه وبلاگی رفتم. نویسنده نوشته بود که از خواننده های خاموش به شدت بیزاره. حالا که اینجور شد منم از خواننده هام با پس گردنی نظر می خوام و از اونجایی که فامیل خدا هم هستم و فرد مستجاب الدعوه ای هم می باشم(!)، هر کی نظر نده به جان جدم که رسول آشپزه، آش تو ملاقه می پزه، تو رو به جان اوبلفضلللللللل، خانم، آقا آدامس...
-
میراث معنوی خانواده شمعدانی
شنبه 26 مرداد 1392 08:56
پدرم یه چمدون داشت توش جوایز و مدارک تحصیلیشو، مجله و کتابهای قدیمیشو میذاشت. شما تصور کن یه سری مدرک همگی هم مال دوران پهلوی دوم و با امضای اون دست از دنیا کوتاه، عکسها و مدارکی از سرزمین شیطان بزرگ و از جاهایی که فقط توی فیلمها دیده بودیم برای دوتا بچه بعد از انقلاب چه جذابیتی میتونه داشته باشه. در کنار این مدارک یه...
-
خاطرات چند خطی2
پنجشنبه 24 مرداد 1392 08:39
در راستای خاطرات چند خطیم باید خاطرات زیر رو هم اضافه کنم یادم میاد کوچک که بودم 3-4 تا خاله دایی مجرد داشتیم که ما نوه ها، عشقمون این بود که بریم پیش اونا. یادمه دوستاشون که میومدن، دایی ها وخاله یکی از دخترخاله هامو می انداختند وسط که با یه آهنگ هندی، هندی برقصه. اونم با ذوق و کمال مهارت سن وسال خودش می رقصید و...
-
دنیا چقدر کوچیکه!
چهارشنبه 23 مرداد 1392 08:34
سالهای پیش یکی از خاله هام در یه منطقه ییلاقی توی یه باغ زندگی می کرد، ما هم یه سال تابستون رفتیم پیششون. باغ همسایه یه درخت به گلابی داشت. ما 5-6 تا بچه همش از این درخت آویزون بودیم و تمام میوه هایی که از شاخه های درخت اومده بودن توی باغ خالم کنده بودیم و خورده بودیم. نمی دونید چه مزه عجیبی داشت میوه ها شبیه گلابی...
-
یک پست فنی یا ببینید من چقدر باسوادم4- اضافه اشکوب اسمشو نیار
سهشنبه 22 مرداد 1392 16:32
اولش بگم که این پست بازم راجع به سازه سبکه و اگر کسی دوست نداره، باید دوست داشته باشه!!! متراژ اینجا 600 متر بود و در حدود 67 روز ساختنش طول کشید. قیمت اینجارو اصلا" نمی تونم بگم. در روزهای بزن بزن سال 88 ساخته شد که بچه هامون هم یه بار کتک توپی سر رسیدن به محل کار خورده بودند. مدت طولانی کار در اینجا به این خاطر...
-
سوتی های رسمی محل کار اول2
دوشنبه 21 مرداد 1392 14:35
داشتم می گفتم، سوتی های روزمره من کلا" دیگه داشت عادی می شد یا اینکه بقیه یاد گرفته بودند چه جوری رفع و رجوش کنند. منظورم اینه که اونا up grade شدند نه من! موقعی که من رفتم سر کار مثلا" 300 تومن حقوق می گرفتم و در بین هم صنفهام، حقوق بدی نبود و سیم کارت فقط همراه اول بود که اون موقع هنوز اسم نداشت و...
-
سوتی های رسمی محل کار اول1
دوشنبه 21 مرداد 1392 09:07
تو شرکت های دولتی یا شبه دولتی، مدیرها خیلی با هم کل کل دارندو این باعث میشه به تیم کاریشون هم فشار بیارند که جلوی هم سوتی ندهند. محل اولین کارم اینجوری بود. منم که خوب گیج و گوج، فضولللللللللللل، حراف، بی تجربه، لوس و خلاصه هر چیزی که مدیرهای دیگه آرزوشو می کردند برای مالیدن پوزه مدیر من بر خاک ازش استفاده کنند من...
-
خاطرات چند خطی
دوشنبه 21 مرداد 1392 08:45
بعضیها توی وبلاگ هاشون خاطرات کوتاه یا سوتی هاشونو می نویسند، منم گفتم بیام بنویسم، فکر نکنید کجم! اولش بگم من و برادرم فاصله سنی کمی داریم بنابراین بیشتر سوتیها یا شرارتهامون مشترکه! وقتی کوچیک بودم به خاطر شغل پدرم تبریز زندگی می کردیم. اونجا گربه زیاد بود. یه بار یه گربه رو پیدا کردیم که ته دمش مثل گرز مو داشت....
-
امروز پست نمی ذارم، شرمنده، خیلی خوابم میاد!
یکشنبه 20 مرداد 1392 17:47
آدم شن کش یا حتی گوش پاککن بشه ولی بچه کوچیک خونه نشه.
-
یک پست فنی یا ببینید من چقدر باسوادم3- اضافه اشکوب مپنا
شنبه 19 مرداد 1392 11:53
عکسهای این پست قروقاطی شدند، بعدا" سر فرصت درستش می کنم، فعلا" همین جوری با نظر لطف نگاه کنید تا ببینم مشکل از کجاست که عکسها LOAD نمی شند. چند نفر از خوانندگان عزیز سوالاتی در مورد پیش ساخته سازی پرسیده بودند و چگونگی ترکیب این ساختمانها با ساختمانهای قدیمی یا ساختمانهایی که با روشهای معمولی و متداول ساخته...
-
خاطره ای که پل کریمخان از من دارد و من از پلها!
سهشنبه 15 مرداد 1392 17:05
کاری که ما انجام میدیم، خیلی توی ایران باب نیست و مردم برای اعتماد کردن خیلی فرصت لازم دارند. به نوعی باید فرهنگ استفاده از این نوع ساختمانهارو ایجاد کنیم.طبق تجربه ای که من کسب کردم، تمام مشتریهای ما بالاتر از فوق لیسانس، تحصیلات دارند و همگی تجربه زندگی در خارج از ایران را دارن، بجز یک نفر و همگی بدون استثنا وارد...
-
از آسمان مشکل می بارد!
سهشنبه 15 مرداد 1392 11:22
امروز پست نمی ذارم، خیلی کار دارم.
-
همکار ما!!!!!!!!!!!!
دوشنبه 14 مرداد 1392 14:07
ما توی محل کارمون موش داریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!! برای همین باید تمهیداتی بیاندیشیم. دو تا خواهر هستند که در این مورد به ما کمک می کنند به اسامی گیسو و عفت! فقط خیلی تنبل هستند. بعضی اوقات هم نمی ذارن بشینیم سرجای خودمون
-
از این شاخه به اون شاخه یا سازه خشک LSF- مدرسه بهارستان
دوشنبه 14 مرداد 1392 11:14
سال 88 رو که یادتونه، خوبه چون من یادم نیست!!!!!!!!!!!!! (اه چه شوخی لوسی بود) توی اردیبهشت بود که ما می خواستیم توی یکی از فرعیهای بهارستان، برای یک خانمی که استاد فلسفه بودند. در محوطه حیاط فضایی برای کلاس و نهارخوری احداث کنیم. همونطور که گفتم در ساخت و ساز خشک، سرعت خیلی مهمه و بیشتر مشتریها علی الخصوص تهرانیها،...
-
جنایت در سایت خبری
دوشنبه 14 مرداد 1392 10:05
می خوام از این سایت خبری شکایت کنم. البته من فقط عکس اولو دیدم ولی دلیل نمی شه. مگه این پستو نخوندند. من به این معروفی!!!!!!!!!!!!!!
-
خاطرات کار یا دیسیپلین در شرکت فامیلای هیتلر4
یکشنبه 13 مرداد 1392 15:29
داشتم می گفتم، مدتی که در خدمت فامیلای هیتلر بودم، یک سری تجربیات عجیب هم از ادارات دولتی ایران پیداکردم در حد تیم ملی. یکی از این کارها، ترخیص کردن جنس از گمرک بود. می تونم بگم از آلوده ترین مراکزی بود که دیدم(امیدوارم الان درست شده باشه). یکی دیگه از مراکز، وزارت امور خارجه است. داستانم در مورد اینجاست ولی اول یه...
-
پست برزخی
یکشنبه 13 مرداد 1392 14:12
امروز بعد از ظهر پست میزارم، خیلی کار دارم الان. شما که میدونید من خراب خواننده ها هستم. بعد نوشت: خیلی خسته هستم، فردا 2 تا پست تگری می ذارم. به جان جدم که رسول آشپزه، آش تو ملاقه می پزه (اینو بابام وقتی می خواست منوسنگ و قلاب کنه می گفت).
-
مشتری مداری یا اه این چه نونیه ما می خوریم2
شنبه 12 مرداد 1392 14:22
محل کارم امروز خیلی مغشوشه. یعنی از پنج شنبه اینجوری شده. اون از آقاهه که می خواستم با مشت، سورپرایزش کنم. این هم از دو تا خریدارهای ویلای پیش ساخته!!!!!!!!!!!! دفتر شده محل فراره مردان کتک خورده!!!!!!!!!! نمی دونم بقیه هم اینجورین یا ما اینقدر خریدارهامونو لوس می کنیم؟؟ آخه نمی شه که بهشون بگیم پاشین برین! داستان...
-
عنوان نداره
شنبه 12 مرداد 1392 12:24
تا به حال رفتید توی جلسه، مدیر فلان شرکت دولتی به اسم مهندس حاج ... با شکمی که اول شکم میاد بعد از یه ربع صاب شکم و دو مشت بسته ریش. بعد ببینید حاج آقا لپ تاپ صورتی بذاره روی میز!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
-
مشتری مداری یا اه این چه نونیه ما می خوریم؟
شنبه 12 مرداد 1392 11:03
یکی از اصول مشتری مداری در بلاد راقیه اینه که شما نات انلی انتظار مشتریتونو برآورده کنید بات السو باید سورپرایزش کنید از سطح سرویسی که بهش می دید. امروز یکی از مشتریهامون که تو اقدسیه براش داریم یه اضافه اشکوب نصب می کنیم رو می خواستم سورپرایز کنم با کوبیدن توی دهنش، همین.
-
خاطرات کار یا دیسیپلین در شرکت فامیلای هیتلر3
پنجشنبه 10 مرداد 1392 14:38
ادامه داستان ... داشتم می گفتم، این آقا هلموت همه چیز ما براش جالب و منطقی بود . اصلا" انگاری اون ایرانی بود و ما آلمانی و جز جهان اول. بیسکویت می خورد می گفت: چقدر بیسکویت هاتون خوبه، شیرینیش کمه. تو آلمان بیسکویت ها خیلی شیرینه بچه ها شبیه تانک شدند. خورش می خورد، می گفت : خوبه حجم اصلی غذاتون گوشت نیست، تو...
-
خاطرات کار یا دیسیپلین در شرکت فامیلای هیتلر2
پنجشنبه 10 مرداد 1392 11:23
بازم یه مطلب در مقدمه بگم برای انعقاد کلام من نمی دونم این ادعا که پزشکان ایرانی جز بهترین پزشکان دنیا هستند درسته یا نه ولی می دونم که جنگ در ارتقای صنعت و پزشکی کشورها خیلی تاثیرگذاره. هم باعث تبحر پزشکان، مهندسان و صنعتگران میشه هم باعث نوآوریشون. در تجربه شخصی که دارم در جراحی گوش یکی از اقوام، پزشک جراح در عین...
-
خاطرات کار یا دیسیپلین در شرکت فامیلای هیتلر1
پنجشنبه 10 مرداد 1392 09:07
قدیما یه فامیل دور داشتیم، یعنی الان هم داریما. اون موقع بیشتر مراوده داشتیم. این بابا اولین هم رشته ای بود که توی عمرم دیده بودم. خوب اون موقع من تازه اسمم توی روزنامه در اومده بود و خودمو هم رشته ای اون آقا می دونستم (چقدر توی دلش می خندیده به من). مادرم همیشه می گفت این آقاهه آرامش نداره توی کار، هی هر 1-2 سال...
-
یادی از عباس میرزا یا من از خون میترسم
چهارشنبه 9 مرداد 1392 14:02
دو تا مطلب در مقدمه بگم تا کلام منعقد بشه. معروفه که عباس میرزا از دوتا قسمت از ایران به دلیل دلاوری خاص ژنتیکشون سرباز نمی گرفته. یکی رشت، یکی کاشان. رشت رو نمی دونم ولی کاشانو، همین حاجیتون معرف حضورتون هست دیگه مثال نمی خواید. تازه من ناخالصی دارم وگرنه ببین چه پیش ساخته ساز غربتی BRAVE HEART ی بودم برای خودم....
-
دری وری گویی یا ویلای پیش ساخته فلزی
دوشنبه 7 مرداد 1392 18:36
اگر توضیح وبلاگو نگاه کنید، نوشتم می خوام اینجا روزمرگیهای یه کارگاه ویلا پیش ساخته رو بنویسم ولی اگر پستها رو بخونید از اردک و شهرام عشق نوشتم تا پست سانسور شده ام که در مورد اولین عاشقیتم بود!!!! پست عاشقیت رو وقتی برای پدرم خوندم گفت اینو نذار، مردم میگن اینا بچه هاشونو چه جوری تربیت کردند که اونجوری عاشق شدن. منم...
-
وبگردی یا وبلاگ برقی برقی!
دوشنبه 7 مرداد 1392 17:17
امروز داشتم وبگردی یا به قولی web surfing می کردم به این وبلاگ رسیدم! خیلی جالبه، پر از زرق وبرق مثل دفتر دختربچه های 5 ساله، با سلیقه یک جوری . راستش حسودیم شد، طرف حداقل خودشه. گفتم شما از دست ندید. در ضمن پروفایل به این کاملی توعمرم ندیده بودم!
-
ربط گودرز و شقایق یا چرا من این ریختی شدم؟
یکشنبه 6 مرداد 1392 15:20
امروز که از خواب بیدار شدم احساس کردم یکی از چشمهایم گریه کرده (به جان ابولفضل نمی دونم چه جوری احساس اون موقمو توضیح بدم)! یه جوری سنگین شده بود. خودمو که توی آینه دیدم فکر کردم اشتباهی از خواب بیدار شدم! یکی از چشمهام متورم بود مثل وقتی که بوکسورها از مسابقه میان ولی خوب مردونگی کرده بود دیگه بنفش نشده بود. از چشمم...
-
خاطره دزدی یا امروز حرفم نمیومد!
یکشنبه 6 مرداد 1392 09:08
این نوشته، خاطره دکتر چوبکیه دکتر چوبکی آذری زبانه ولی با پسرش طبق گفته خودش فارسی صحبت می کنه. دکتر چوبکی از نظر ما در زمان فارسی صحبت کردن، لهجه ای نداره ولی باز هم به گفته خودش یک بار موضوع لهجه بدجوری به روش آورده شده. دکتر می گه یه بار داشته به پسرش وقتی کلاس دوم بوده دیکته می گفته که بعد از دو، سه خط، پسرک بعد...