کلا" نطقم کور شده، دقت کردید؟؟؟
دیروز پست افطاری دکتر تکتم رو نگاه می کردم، یادم اومد که امسال منو کسی افطاری دعوت نکرده!!!! اصلا" یک وضعی، باید بگم مسوولین علاوه بر ساپورت برای این معضل هم راه کاری بیاندیشند.
دروغ چرا یکی دعوت کرد، یعنی اینجایی که دارم باهاش کار می کنم دعوتمون کرد. یه چیزی شبیه همون غذای شرکت بود، فرقش این بود که قبلش نون، پنیر، سبزی دادند و لازم نبود برای گرفتن غذا توی صف بایستی و غذا رو می گذاشتند مثل مهمون جلوت.
مشکل من با این مساله نبود، مشکلم این بود که یا ملت خیلی تند غذاشونو خوردند، یا من خیلی لفتش دادم یا اینکه من خیلی خوردم. که فکر کنم آخریش باشه.
البته بگما، اینا که تا غذاشونو می خورند توی مهمونی از سر سفره بلند می شن کم از کفار ندارند. آخه چه معنی می ده همین که غذا از گلوتون پایین می ره بلند می شید. شاید یکی می خواد صحنه سازی بکنه غذا بیشتر بخوره. حالا شما همه زندگیتون شفافه زرتی باید آدمو رسوا کنید؟؟؟؟
من هنوز قاشق توی دهنم بود ملت از سالن رفتند، تازه من نون پنیر اولو نخوردم که جا برای شام داشته باشم. باید بگما من که پر رو تر از این حرفام به غذا خوردنم ادامه دادم ولی آخرش من بودم و کاسه بشقابم و چند نفر جارو و تی به دست مثل گرگ منتظر بودند من از جام بلند بشم، شروع به تمیز کاری کنند.
خواهر من، برادر من، نکنید اینکارو، دل مومنین رو به درد نیارید. از من گفتن بود، خود دانید، هر کاری دوست دارید انجام بدید.
یادتونه عید رفته بودم رستوران، اومدم اینجا کولی بازی درآوردم که اِلِه، بِلِه، جیمبِلِه!
خلاصه براتون بگم که امروز هم گیر همون سیستم افتادم اونم از نوع بانکیش.
بانک مسکن شعبه آفریقای شمالی سر گلشهر
به نظرم اصلا" بانک نبود، مرکز پاچه گیری و آزار مشتریان بود. یعنی از بین 20 تا باجه ای که داشت دو تا کار می کرد، متوسط زمانی هم که صرف می کرد 15 دقیقه بود!
افرادی هم که جوابگو بودند منتظر بودن ملت یک سوتی در رعایت نوبت، سلام کردن، ارایه مدارک، معطل کردن مسوول باجه و .... انجام بدهند تا به بهترین وجه از خجالت مشتریان دربیایند.
من که ید طولایی در کل کل با کارمندان در رعایت حداقل مشتری مداری دارم، به گورِ نداشته خودم خندیدم که دم بربیارم و حرفی بزنم چون دیدم چه جوری 10-12 نفری پشت هم، هم درمیاند و مشتری بنده خدا رو گلوله باران می کنند.
اصلا" سر چهارراهِ پاچه گیری بود به جان ابولفضل!!!!
امروز به خاطر یک آدم بد حساب دوبار رفتم این شعبه و هر دوبار هم دیدم ملت پس از شستشو روی بند قرار دارند. خودم هم تا اومدم از جام بلند بشم برسم به باجه نوبتم گذشت، از ترس اینکه تا بجنبم یک طلبکار دیگه پولِ توی حسابو برداره، افتادم به التماس که جانِ مادرت نوبت منو برگردون. شانسم زد که خانمی که بعد از من اومد گذاشت که من برم سراغ باجه. بعدش مسوول باجه به تشخیص خودش درخواست منو برای چک رمزدار عوض کرده بود و من نیم ساعت معطل چک بودم در صورتی که چک صادر شده بود و مسوولین امر هی اسمی رو که مسوول باجه روی درخواست نوشته بوده، صدا می کردند.
خلاصه بگم که کلی هم دعوا کردم که خط من روی درخواست چک چیز دیگه ایه و من نوشته رو قبول ندارم و بعد از نیم ساعت دیگه کل کل چکو عوض کردند. خیلی روز عذاب آوری بود. خیلی!
خدا همگی رو از شر پاچه گیران نجات دهاد، آمین.