-
مشق3
سهشنبه 1 خرداد 1397 11:03
باید دیکشنری بنویسم. منم جاها یا افراد مختلف شرکتو انتخاب کردم. متنم تغییر خواهد کرد. چون استاد کلاس میگه قلمبه سلمبه می نویسم و در طنز باید خودمونی تر بشم. یعنی متنهام بیشتر حالت اداری داره تا خودمونی. فعلا متن اولیه رو بخونید. تو دیکشنری نویسی یاد میگیری که فقط با یک کلمه در یک جمله شوخی کنی. کلمات یا عباراتی هم که...
-
مشق2
شنبه 29 اردیبهشت 1397 14:45
این مشق دومه درمورد زنگ موبایل قدیما صاحبان محصولات و خدمات اینقدر که الان در جزییات زندگی و سلیقه افراد وارد می شوند نبودند و می گذاشتند مصرف کننده بینوا حداقل در قارقار یا قیژقیژِ موبایلش استقلال داشته باشه. حالا شما فرض کن صاحبان مناصب درگیر در موضوع برجام هنوز مثل مصرف کننده معمولی تحت سلطه نباشند و بتوانند زنگ...
-
مشق1
دوشنبه 17 اردیبهشت 1397 21:47
اینقدر شما ازم تعریف کردید که بلاخره اسممو کارگاه طنزنویسی نوشتم. اولین مشقم اینه که باید ظرف 12 ساعت یک طنز در مورد زنگ موبایل بنویسم. الان بعد از 4 ساعت دارم داستانو می نویسم و از همینجا کپی می کنم برای استاد. زهرا تورو خدا به دامادت بگو، تورو خدا به دامادت بگو شرح شکنجه در BRT همه ماها گیر و گورهایی در زندگیمون...
-
تغییر فرهنگ یا دیگه ما چیزی برای از دست دادن نداریم
دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 12:17
چند روز پیش داشتم با یکی از همکارها در مورد کار در منزل حرف می زدیم که سوژه این پستم جور شد. در خانواده غربتی اینا، مامان غربتی خیلی ناز و غمزه ای بوده و باباش از این آدمهای خشک و رسمی و سرد، کلا چه جوری این همه مدت تونستند با هم کنار بیایند باید بهشون آفرین گفت. به دلیل عوارض ناز و غمزه مامان غربتی و بچگی سختش، مامان...
-
رسوایی محلی
شنبه 12 اسفند 1396 16:18
می گویند پدرمادرها باید خیلی مراقب رفتارهای محبت آمیزشون به یکدیگر در حضور بچه هاشون باشند. همه ماها کم و بیش صحنه های عاطفی و یک مقدار بیشتر از عاطفی از پدرمادرهامون دیدیم و خاطراتی در این زمینه داریم. در این مبحث پدرمادر غربتی جز کلاغها محسوب می شوند. من به شخصه هیچ وقت خواسته یا ناخواسته نتونستم پدر مادرمو در حین...
-
اسبابکشی و غربتی
چهارشنبه 2 اسفند 1396 13:54
آقا ناف غربتی رو در محل کار با اسبابکشی بریدند. یعنی هر جا غربتی پا می ذاره، باید جا به جا بشه. نمی دونم تجربه اسباب کشی در محل کا رو دارید یا نه، هر چقدر در خونه مصیبته، توی محل کار بدتره. اولین کار من توی جاده مخصوص کرج بود، بعد از یکسال مجبور شدیم بریم شهرک غرب. توی شهرک یک ساختمون بود 10 طبقه یکبار طبقه 8 بودیم...
-
روغن مار یا ایده دزدی از وبلاگ مهرداد
شنبه 28 بهمن 1396 12:34
باز من دچار کمبود ایده شدم و رفتم وبلاگ دوستان و ازشون ایده گرفتم. مهرداد عزیز یک پست درهم برهم گذاشته در مورد همه چیز و یکیش در مورد روغن الاغ و کانگرو ست. منم یک خاطره دارم درباره روغن به دلیل کاری که دارم ، مجبور شدم چندباری در بلاد کفر ماموریت برم. یکی از سفرهایم هم به هند بود. به دلیل قضیه بهداشت آنجا هم خیلی...
-
غربتی نامه
پنجشنبه 26 بهمن 1396 11:59
ای پستو دارم در همون کلاس روانشناسی می نویسم. اینقدر التزام عملی دارم به کلاس!!!!! دو تا داستان غربتی کوتاه بگم : غربتی و حمید هیراد : آقا، من خیلی سر کار قاط می زنم. برای همین همکارام برای رهایی از آزارهای من برام موزیک جور می کنند. اولین بار که ترانه های حمید هیرادو شنیدم، در همین موقعیت بود. هی میرفتم میومدم، دو...
-
داستان ما و دیگران تنوری
چهارشنبه 25 بهمن 1396 14:49
این داستانم امروز پیش اومد. گفتم تنوری تنوری برای شما تعریف کنم. رضای دست برنده در تارگته ارو که یادتونه، شرح شغلی ایشون جوریه که حدود 11000 نماینده شرکت در کل ایران را مدیریت بکنه علاوه بر دخل و تصرف در تارگتها! امروز با یکی از نماینده هامون در مورد ورود به ایمیل شرکتی صحبت می کردند. در زیر می تونید مکالمه را بخونید...
-
برید در کوچه خودتان دعوا کنید
شنبه 21 بهمن 1396 11:38
جهت تنویر افکار عمومی : وبلاگ من جای دعوا، شفاف سازی، گیس و گیس کشی، ریختن پته همدیگه روی آب، تایید گرفتن یا تکذیب شدن از طرف غربتی و امثال آن نیست. دنیای مجازی برای من محل درآمد یا ابزاره، بنابراین نظراتی که اینورو اونور می ذارم برای تایید یا علاقمندی به دوستان مجازی نیست، برای جلب بازدیدکننده است. من کوچکترین...
-
دادبرزین نگو یک دسته گل 2 یا داستان های دادبرزین و دوستان
دوشنبه 16 بهمن 1396 13:57
داستان دادبرزین ادامه داره ولی الان میخوام یکی از خاطرات ایشونو براتون تعریف کنم. بازم طبق معمول بگم که غربتی سرکار خیلی اخلاق ورزشکاری داره و تقریبا تعداد افرادی که خاطره به خصوص خاطرات خنده دار و در این مورد خاطره مشکل دار تعریف می کنند، دور و برش زیاده. ما هم خاطره دزد!!!!! میایم آبروی افرادو مورد هجمه قرار میدیم....
-
غربتی می ترسد، غربتی می لرزد!
یکشنبه 15 بهمن 1396 17:58
امروز یکی از دوستان قدیم یک پیغام بهم داد، بداند و آگاه باشد که پیغامت را گرفته و بر خود لرزیدم! و چه لرزشی. خواهران، برادران، غربتی کاشی است و ترسو، منو نترسونید!
-
غربتی تحلیل می شود 3
چهارشنبه 11 بهمن 1396 10:57
می گفتم : استاد از تمام فرازهای بیانات من اینطور برداشت که من یک گره به خصوص در برج میلاد دارم!!!! و اینکه من تاکید می کنم که می خوام در کلاس حضور پیدا کنم و دلم باز بشه به دلیل تمناهای عاطفی پاسخ داده نشده ام است!!!! همکاران گرامی هم اینجور برداشت کردم که من یک زید قدیمی در برج میلاد دارم، آه ای زید کجایی؟؟؟؟ و اینکه...
-
غربتی تحلیل می شود 2
سهشنبه 10 بهمن 1396 08:50
خوب داشتم میگفتم. بزنید اون ادامه مطلب قشنگرو تا بگم باقیشو بعد از قضیه آینه، به مدت 5 ساعت جناب دکتر مغز مارو در فرغون در مسیر پر سنگلاخ اینور اونور کرد و با رنده دونه ریز روحمونو رنده کرد تا اینکه گفت یکی بیاد در کلاس حرف بزنه و ما براساس reaction های ایشون بهتون بگیم چه کار باید کرد! همه هی این دست اون دست کردند....
-
غربتی تحلیل می شود1
دوشنبه 9 بهمن 1396 22:12
داستان دادبرزینو بذارید کنار فعلا تا سر فرصت قسمت دومشو تعریف کنم البته خیلی هم جذاب نیست. ولی خوب باید بنویسم تا به دوره اوج قبلی برای بافتن آسمون و ریسمون برگردم. این دفعه میخوام از کلاس مدیریت ارتباطات که شرکت برامون گذاشته بگم. اسمش کلاس مدیریت ارتباطاته ولی رسما یک روانشناس اومده بهمون میگه به چه چیزهایی در...
-
دادبرزین نگو یک دسته گل 1
شنبه 7 بهمن 1396 10:56
ا نگار نمی شه من یک خاطره تعریف کنم به غیر از اینکه محل طنز خاطره معلوم باشه. یعنی یک جوری شده که فقط دورو بریام موضوع خنده خاطراتمو متوجه می شوند و زبان متشرک با بقیه ندارم. برای همین من مجبورم دوتا موضوعو اولش توضیح بدم: چون قهرمان داستان ما اسمش از این اسمهای شاهنامه ایه و من تمام اسامی وبلاگم اسامی مستعاره ، از...
-
گوش چپ تیم ملی
چهارشنبه 4 بهمن 1396 19:41
گفته بودم می رم دانشگاه، دیگه تو سن و سال ما دانشگاه رفتن سخته ولی لامصب اون برگه لازمه، لازمهههههه. کلا همکلاسی هام هم مثل من همگی شاغل و به دلیل رشته تحصیلی همگی با سابقه مهندسی و از دانشگاه سراسری هستند و از همه مهمتر سمتهای سازمانی خوبی دارند و از همه مهمترترتر، سنهای بالا به خصوص بالای 35 هستند. ولی نمی دونم این...
-
غربتی درسخوان می شود یا آداب الدراسه فی مدرسه الآزاد1
یکشنبه 20 فروردین 1396 16:31
این مدتی که نبودم یعنی بودم بی رنگ بودم کلی کار کردم که قابل عرض نیست. یکی از کارهام شروع به تحصیل بود. دیدم هرکی از راه میاد دکتره. منم گفتم از کمالات چی کم دارم؟ یک برگه فوق لیسانس. بنابراین در اولین اقدام با همکاری دوستان و آشنایان به همراه دو عدد مداد با نوک نرم، یک عدد پاککن و یک عدد تراش آرایش (الان دیگه تراش...
-
دیوانگان فقط در اینستاگرام نیستند
پنجشنبه 17 فروردین 1396 16:17
سلام خیلی مدت طولانی که پست نگذاشتم، مثل قبل نطقم باز نیست. اگرچه بعضی دوستان بهم میگن که دوباره شروع کنم به صغری کبری بافتند. موضوعی که باعث شد چیزی بنویسم این بود که هر چند وقت یکبار که سری به وبلاگ میزنم ، قسمت نظرات پره و همش هم مربوط به پست تنبیه کودکانه و همشم دری وری. خوشحالم که دیوانگان در سراسر فضای مجازی...
-
امیرحسین پدر نمونه می باشد
چهارشنبه 12 آبان 1395 16:46
یادتونه یک همکار داشتم بهش گل کلم کرمو داده بودیم؟ یادتون نیست. شرمنده برید پست های قبلی رو بخونید. شنبه کویز می گیرم. چند روز پیش دیدم سرکار به شدت داره پووو بازی می کنه! بهش میگم پسر آخه این سن و سال، خنده داره پووو بازی می کنی. میگه شبها کوچول پووو بازی می کنه من باید براش سکه جمع کنم که بتونه برای پووو لباس و غذا...
-
در غربتستان جمعه عید است
پنجشنبه 25 تیر 1394 12:47
از آنجاییکه ماه پر فیض و برکت رمضان برای روزه داران به اندازه یکماه می گذرد و برای روزه خواران به اندازه پنج ماه، طبق معمول به کارشناس دینی منزل که همان بابای غربتی است رجوع کردیم. ایشان که به دلیل سن و سالشان روزه داری در این گرما برایشان سخت است به میزان قابل توجه 6 کیلویی لاغر شده اند و اندازه دو قاشق از شکم...
-
چی بگم
شنبه 23 خرداد 1394 10:08
همگی پول میدیم بندگان خدا در بهترین دانشگاه ها درس می خونند برای کار کردن در پمپ بنزین در بلاد راقیه!!!!
-
غربتی غربتی می شود
چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394 18:27
سلام چند مدتی است که چراغ وبلاگ بدجوری خاموشه ولی خوشبختانه خانمها یا آقایونی هستند که به عنوان دانشجو یا همکار سوالاتی مطرح می کنند. شاید به نظرتون غربتی بازی بیاد ولی به نظرم بد نیست مواردی را بیشتر شرح بدهم. اگر دانشجو هستید، خودتون بهتر می دونید دوره تیر و کمان سنگی گذشته و استاد و تلمذ و اینها مال قدیمه. آدم سر...
-
اساتید در تمامی زمینه ها
پنجشنبه 9 بهمن 1393 18:59
پیامک همراه اول را در مورد بسته های اینترنتیش دیدید؟ همون که برای سیم کارتهای دایمی فرستاده؟ اسم بسته هاشو گذاشته :کم بسته"، " خوش بسته" و " پربسته" نخندید مسخره نمی کنم این اسم بسته هاشونه. آدم یاد کلیپ سوریلند سروش رضایی میوفته و اسم زنهای کله شیری به اسم "کم شیر"، "...
-
بی اخلاقی نامه
شنبه 4 بهمن 1393 20:15
از آنجا که به آنچه در پست قبلی نوشته شده افتخار کردم و باعث گندتر شدن دنیا به دلیل بی اخلاقی خود و نسترن بانو شده ام، گفتم یک خاطره بی اخلاقی دیگه هم تعریف کنم تا بدانید و آگاه باشید که با همان شدت عمل در حال به گند کشیدن دنیا هستم. صلوات ختم کنید در اینجا. آقا ما در کاری که انجام می دادیم باید تارگت هایی رو محقق می...
-
کی بود گفت من نیستم؟
پنجشنبه 2 بهمن 1393 14:22
بله خوانندگان عزیز من برگشتم اوتم با اقتداررررررررررررررر یک مدت درگیر مذاکرات هسته ای بودم الان دیگه نیستم. گفتم آقایون خودشون بلاخره یک خورده بالا یک خورده پایین به سرانجام می رسند. مهم اقتدارِ که از من سرمشق می گیرند. بذارین یه خاطره از کار قبلیم بگم ما یک همکار داشتیم به اسم شهرام. این بنده خدا بی خیال و سرزنده...
-
همه غربتی هستند مگر غیر آن ثابت شود 3
پنجشنبه 3 مهر 1393 18:09
چند روز پیش با یکی از بچه های شر فامیل که الان عاقل مردیه برای خودش صحبت می کردم. بچه دار شده و پسرش یکی از زیباترین بچه هایی که در سالهای اخیر دیدم و به دلیل وقتی که صرف بچه کرده اند، بچه خیلی روتین و با حوصله ایه. خلاصه بزرگ و کوچک به بچه فامیل ما که اینجا اسمشو می ذاریم حمیدرضا می گفتند که تو اینقدر شر بودی چه جوری...
-
غربتی در دوره شباب
دوشنبه 24 شهریور 1393 18:43
راستش چند وقت پیش با یکی از دوستان خاطرات یک خطی تعریف می کردیم. مثلا" ایشون می گفتند من بالشمو در 2 سالگی یادم میاد یا پستونکم این شکلی بود و من هم متناسب باهاش می گفتم پتوم سبز بود و یک مثلثی داشت که کلمو می کردن توش وقتی بیرون می رفتیم می شدم عین ننه تربچه. همینجوری خاطرات ادامه پیدا کرد تا رسید به دوره...
-
غربتی افشاگری می کند
سهشنبه 11 شهریور 1393 19:07
امروز عروسی یکی از لینکهای این وبلاگه، همین دیگه گفتم شما هم در جریان باشید. لی لی لی لی لی لی لی لی لی لی لی
-
همه غربتی هستند مگر غیر آن ثابت شود 2
پنجشنبه 6 شهریور 1393 17:31
داشتم می گفتم که هر کس توی بچگی یک موضوع داشت که بقیه بچه های فامیل یا بزرگترها به اون قضیه می شناختندش. آلما به گ و ز خانونه بودن. برادرم به اوفی شدن چرخ گوشتش و همانا غربتی از اونجایی که از اول غربتی بوده به مشکلش با خلا معروف بود. برید بقیه مطلب تا بقیه اش رو بگم هنوز که هنوزه من با این مشکل دست به گریبانم یعنی...