خاطرات کار یا دیسیپلین در شرکت فامیلای هیتلر1

قدیما یه فامیل دور داشتیم، یعنی الان هم داریما. اون موقع بیشتر مراوده داشتیم. این بابا اولین هم رشته ای بود که توی عمرم دیده بودم. خوب اون موقع من تازه اسمم توی روزنامه در اومده بود و خودمو هم رشته ای اون آقا می دونستم (چقدر توی دلش می خندیده به من). مادرم همیشه می گفت این آقاهه آرامش نداره توی کار، هی هر 1-2 سال یکبار محل کارشو عوض می کنه. ببین باباتو چقدر مرد خوبیه سی سال رفت سر یه کار، همیشه معلوم بود کجاست. من هم می گفتم اییییییییی، چقدر بده اون آقاهه. خودم که رفتم سر کار دیدم، باباجان اشکال از اون آقاهه نیست! نمی شه توی رشته ما بیشتر از 3 سال جایی موند. می شی عینهو گلابی پلاسیده!

 

 

این موضوع باعث شد ما هم همیشه وسایل شخصیمون در محل کار توی جعبه باشه که اگر کارمونو عوض کردیم، روز خداحافظی خیلی وقتمون هدر نره!!!!!!!!!!!!!!!

سال 83 بود که رفته بودم شرکتی که دایملر کرایسلر برای خدمات بنزهای پلیس توی ایران راه انداخته بود. یادتونه که قالیباف اون موقع فرمانده نیروی انتظامی بود و به کلاس پلیس خیلی اهمیت می داد. آقا این آلمانیا آی از ما ایرانیای تنبل کار می کشیدند، آی کار می کشیدند که نگو.

من به دلیل پاراگراف اول خیلی محل کارمو عوض کردم و این باعث شد با ملیت های مختلف که در ایران کار می کردند مجبور باشم کار کنم. هندیها که اوق، عربها که مهربونند ولی زیرآب زن، فرانسویها که آخرش نفهمیدم با ما چند چندند، انگلیسیها که با بنشون مشکل داشتند و می گفتند دنبال من نیا بو می دی، کانادایی ها خوبند(اون نمونه ای که من دیدم بچه دروازه غار بود انگاری)، چینیها خوبیشون اینه که زود میرن سر اصل مطلب که رشوه چقدر می خوای، کره ای ها ولشون کن. هندیها و چینی ها و کره ایها که بوی بدی هم می دادند از نظر من!!!! اهالی آفریقا یا همون سیاه پوست ها، ببخشیدا، من بعد از همکاری باهاشون فهمیدم چرا یک عده نژادپرست می شوند، من به شخصه نمی تونم صفت خوبی توشون پیدا کنم.

لازم به ذکر است همه این اظهار فضلی که کردم فقط مربوط به افرادی بود که من باهاشون همکار بودم و مطمئنا" قابل تعمیم نیست.

ولی آلمانیا به نظرم مهربون ترین آدمهایی بودند که باهاشون برخورد کردم. همه جا هم میگم من موندم اینا چه طور تونستند با هیتلر کار کنند و براش بجنگند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یکی از ویژگیهایی که دارند اینه که اصلا" احساسو توی کار دخالت نمی دهند. توی کار فقط عدد و رقم براشون مهمه.

یادمه می خواستیم برای تعمیرگاه مایکروویو بخریم، به مدیرم گفتم ما کروویو می خوایم، برای راحتی بچه ها. اونم گفت نمی شه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

می خواستم بزنمش، بعدش به یکی از بچه های قدیمی که گفتم. گفت عدد بزار جلوش. منم که اوستای عددسازی. با عدد و رقم نوشتم که بچه ها 5 دقیقه زودتر وقت نهارشونو تموم می کنند اگر مایکروویو داشته باشیم. اونم گفت OK، بخرید!

یکبار هم یادمه یکی از بچه ها خودشو کشت که شرکت بهش وام بده. مثلا" هفت میلیون می خواست، اون موقع که خودش 900 تومن حقوق می گرفت. آقای آلمانی به هیچ وجه حاضر نمی شد. این بنده خدا می گفت چک و سفته و ضامن و کسر از حقوق و همه چی می دم ولی پای مرغ آقای مدیر یک پا داشت که نههههههههههههههه. مشکل شخصی توه و به شرکت ربطی نداره و دلیل نداره شرکت خصوصی برای یک نفر استثنا قایل بشه از طرف دیگه اینقدر منابع نداره که برای همه قانون بذاره تا استفاده کنند. آقا من دیگه بعد از بحث اشک توی چشام جمع شده بود که این دیگه چه شمریه!!

موقع تعطیل شدن کار، آقای مدیر منو اون همکارو صدا کرد که آقای همکار من وامی که می خوایو بهت قرض می دم تو چکشو بنویس بده فلانی(که من بودم) بخونه درست نوشته باشی!! خودم می تونم مشکل شخصی تورو خارج از محیط کار حل کنم دلیل نداره از شرکت خرج کنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

و من بعد از بیست دقیقه که دهنم وا مونده بود دهنمو بستم

نظرات 6 + ارسال نظر
sajjad پنج‌شنبه 10 مرداد 1392 ساعت 10:38 http://www.cloob.no1-space.ir/

سلام وبلاگ جالبی دارین..
شمام به جمع ما در جامعه مجازی فضای شماره یک (فیــــسبوک ایرانیان) بپیوندید http://www.cloob.no1-space.ir
ممنون :)

ببم جان ، بیخیال.

بنفشه پنج‌شنبه 10 مرداد 1392 ساعت 15:55

اوووووف چقدر خارجی میشناسی! آبجی شما احیاناً چند سالته که اینهمه خاطره داری؟!

2 سال از خدا کوچیکترم!

بنفشه پنج‌شنبه 10 مرداد 1392 ساعت 22:02

با توجه به خاطرات میاد باهاش دوقلو باشی ولی!

نه با یکی دیگه که براش جک می سازند دوقلو هستم!

اردشیر جمعه 11 مرداد 1392 ساعت 12:06 http://rouzegarnevesht.blogfa.com/

سیاها اینجا چیکار می کردند؟

ایدز گسترش می دادند از نظر من.
نگو، نگو، برادر من. پول می دادیم، ادای خنگهارو در می آوردیم تا چیزهایی که سوم دبیرستان بهمون یاد دادند دوباره بهمون بگن. آهان بابت اینکار هم بهشون 12 برابر یه ایرانی همسطحشون پول می دادیم!

محدثه چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 15:17

ما آخر نفهمیدیم تو آبجی یا داداشی
مشخصه که پسری ولی چرا همه بهت میگن آبجی؟

نمی دونم چی بگم. خسته شدم!

آسمانه چهارشنبه 19 شهریور 1393 ساعت 18:20 http://asemaneh2007.blogfa.com

جالب بود
همینطوری رفتارهای ادمایی که همزبان و هموطن هم هستند کلی باهم متفاوته چه برسه از یه قوم و ملیت دیگه آدمای خوب هم همه جا پیدا میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد