حق هیچ برداشتی از این پست ندارید!

من تا به حال پست مناسبتی نگذاشتم، نه تبریک گفتم نه تسلیت.

کلا" در این وبلاگ در مرکز کاینات بودم، هر وقت شنگول بودم عید بود هر وقت نبودم، ایام مصیبتیه!

ولی الان می خوام یک چیزی بگم:


قبلنا خیلی به رفتار خرید مردم کار نداشتم ولی الان به دلیل پروژه ای که دارم مجبورم حواسمو جمع کنم.

اسفند پارسال، به نظر مردم امیدوارتر از الان بودند وبیشتر حالت سال نو داشت. بلاخره منتظر بودند انتخاباتی بشه، امیدواری برای تغییر یا مذاکره یا پیشرفت وجود داشت ولی الان همه اون اتفاقات افتاده و تقریبا" شبیه اون حالتی که مردم غیر شعاری و ایده آلیست انتظار داشتند ولی دیدند که به حال من و اونا فرقی نکرد.

دنبال دلیل نیستم و یا اینکه زمان احتیاجه یا چند ساله اینجوری شده و ترمیم آرام آرام اتفاق میوفته یا هر دلیل یا توجیه دیگه فقط چیزی رو که می بینم دارم می گم مردم اوضاع روحیشون از پارسال هم بدتره. امید که نباشه دیگه چی می مونه؟


هرگونه تفسیر و برداشت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، روحی، روانی، دنیوی، اخروی و غیره از این پست ممنوع است. گفته باشم.

فکر کردید بی خیال می شم؟


یک نظرسنجی سمت چپ اضافه کردم، حتما" شرکت کنید، هرگونه شباهت به نظرسنجی های بعضی جاها قویا" تکذیب می شه!



الان که کم کم دارید لو می دیدو داستانهای گانگستریتونو توی دستشویی می نویسید، واقعا" فکر می کنید من بی خیال می شم و می رم یه خاطره پدرمادردار تعریف می کنم؟

واقعا" منو همچین آدمی تصور کردید؟


این خاطره ام جز خاطرات شرم آوره و تا به حال برای کسی تعریف نکردم. ببینید چقدر با شما ندارم یا اینکه خون به مغزم نمی رسه دارم خودزنی می کنم؟ نمی دونم والا.


 

ادامه مطلب ...

یک بار جستی ملخک، دوبار جستی ملخک، آخر تو مشتی ملخک و غربتی اینا

جدیدا" با شرکتی کار می کنم که تهههههههههههههه، ادب اجتماعی هستند. یک چیزی می گم یک چیزی می شنوید.

یعنی در طول روز 10 بار وارد اتاق کسی بشی عین 10 بارو برای آدم بلند می شن و حال و احوال توپی می کنند. حال خانم والده و پدرجان و خانواده و اهل و عیال هر 10 بار پرسیده می شود.

خوب غربتی باشی، همیشه هم در حال اضطراب و عجله. برزخی می شه برات.

من سریع می خوام برم سر اصل موضوع و به نتیجه برسم، هر دفعه 5 دقیقه حال و احوال طول می کشه. حالا بماند که وسط مذاکره هی باید حواسم باشه که طرف می گه "عرض کردم"، من بگم "خواهش می کنم فرمودید" یا بجای حرف بگم صحبت و هزار درگیری ذهنی. اونم با دامنه محدود کلمات من و تجربه کار کردن در محیط های فوق العاده غیر رسمی و صمیمی!!!!

جونم براتون بگه که زجری می کشم خواهران و برادران عزیز، زججججججججججججججر.


  ادامه مطلب ...

پست هویجوری

اولا" اعتراف می کنم کپی رایت "هویجوری" به نام لیشام عزیز است. لینکشون هم اون کنار هست.


 

ادامه مطلب ...

پست تندکی

پست تخم مرغی دکتر تکتم رو خوندم یاد یه داستان از خودم افتادم:

  ادامه مطلب ...

خاطرات نوجوانی_شبگردی 2

خوب داشتم می گفتم. برای ما معمول بود که نصفه شب بین دو تا خونه تردد کنیم. فاصله هم پیاده یه چیزی در حدود 20-25 دقیقه ای می شد.

دختر خاله من یه پسر عمه داره که اینجا اسمشو می ذاریم رامین. رامین علاوه بر اینکه پسر عمه دخترخاله ام می شه، نوه عمه یا عموی مادرم هست یعنی باباش پسرعمه یا عموی مادرمه. الان دقیق یادم نیست.

اینقدر قدیما برای من عجیب بود که چرا ما با عمه دخترخاله ام مراوده داریم که نگو!!!! اصلا" به عقلم نمی رسید که شاید مامان رامین توی قضیه هیچ کارست و ما شاید با باباش فامیل باشیم.

رامین یکی دو سالی از برادرم بزرگتر بود و مدلشون هم یک جور بود برای همین با هم عیاق بودند.

یه چیز دیگه هم بگم، یادتونه قدیما یه ماشینایی توی جاهای عجیب غریب برای سالها پارک بودند؟ اکثرا" ماشین های آمریکایی و مدل بالا بودند و الان می فهمم که صاحباشون اولای انقلاب فراری بودند یا جرات نمی کردند سوارشون بشن برای همین جای پرتی می ذاشتنشون تا بعدا" سر فرصت برن سوراغشون. یکی از اینا توی کوچه اصلی خونه ما پارک شده بود و ما هر وقت از کنارش رد می شدیم عین اسکلا شیششو تمیز می کردیم تا توشو نگاه کنیم. آخه پیشرفته ترین ماشینی که بجز ماشین به شهادت رسیدمون دیده بودم پیکان و رنو بود!

خلاصه برداشت ما از پارک شدن یه ماشین در جای پرت این بود که صاحب نداره و باقی قضایا.


 

ادامه مطلب ...

خاطرات نوجوانی_شبگردی

دقت کردید بعضی از خواننده ها می گن، چقدر خاطره داری یا خاطره هات یه جوریند و ما قدیما اینجوری نیودیم. بعد که می نویسم، کلی از خواننده ها میان و خاطره توی همون گروه یا زمینه می دهند.

والا راستش من نتیجه می گیرم که یا حافظتون عیب کرده و احتیاج به جرقه داره یا روتون نمی شه خاطرتونو بگید می ایستید من توپ اولو بزنم بعد شما شروع کنید. گفتم اولش اینو بگم، بعدا" نگید، غربتی نفهمید!!!!


 

ادامه مطلب ...

گی نامه یا یک سور به بنفشه

موارد آموزشی در پی نوشت اضافه شد.


این پست حال به هم زن و به قول بنفشه عزیز، ایششششششششششششش دار بنفشه رو که خوندم یاد یه خاطره افتادم.

ما یه همسایه داریم که خیلی مذهبیه، خیلییییییییییی. از کوچکی یادمه که همش باهاش کشمکش داشتیم تا بلاخره به تفاهم و درک متقابل رسیدیم و الان خیلی هم با همدیگه عیاق هستیم. مثلا" یه بار خانم همسایه اومده بود زنگ خونه ما رو زده بود که نترسید ها من یه گربه پشت پنجره شما دیدم. حواستون باشه که موی گربه نماز رو باطل می کنه و نباید در خونتون باشه و کلی نصیحتمون کرد. خوب مدل ما اینجوریه که گوش می دیم این نصیحت های نخواسته رو و جوابی نمی دیم ولی بعدش کار خودمونو می کنیم. خوب یا بدش هم به خودمون مربوطه(اوه، اوه خودم دور دوم این قسمتو خوندم ترسیدم!).


 

ادامه مطلب ...