بعضیها توی وبلاگ هاشون خاطرات کوتاه یا سوتی هاشونو می نویسند، منم گفتم بیام بنویسم، فکر نکنید کجم!
اولش بگم من و برادرم فاصله سنی کمی داریم بنابراین بیشتر سوتیها یا شرارتهامون مشترکه!
ادامه مطلب ...
کاری که ما انجام میدیم، خیلی توی ایران باب نیست و مردم برای اعتماد کردن خیلی فرصت لازم دارند. به نوعی باید فرهنگ استفاده از این نوع ساختمانهارو ایجاد کنیم.طبق تجربه ای که من کسب کردم، تمام مشتریهای ما بالاتر از فوق لیسانس، تحصیلات دارند و همگی تجربه زندگی در خارج از ایران را دارن، بجز یک نفر و همگی بدون استثنا وارد یکی از خونه ها یا ویلاهای پیش ساخته قبلی گروه ما شده بودند.
اگر خریدارهامون، توی شرکت استخدام می شدند. الان یکی از شرکت های دانش بنیان بودیم.
خدا وکیلی دیده بودید یکی از زور بی مطلبی، پز خریدارهای محصولشو بده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ما توی محل کارمون موش داریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
برای همین باید تمهیداتی بیاندیشیم. دو تا خواهر هستند که در این مورد به ما کمک می کنند به اسامی گیسو و عفت!
فقط خیلی تنبل هستند.
سال 88 رو که یادتونه، خوبه چون من یادم نیست!!!!!!!!!!!!! (اه چه شوخی لوسی بود)
توی اردیبهشت بود که ما می خواستیم توی یکی از فرعیهای بهارستان، برای یک خانمی که استاد فلسفه بودند. در محوطه حیاط فضایی برای کلاس و نهارخوری احداث کنیم. همونطور که گفتم در ساخت و ساز خشک، سرعت خیلی مهمه و بیشتر مشتریها علی الخصوص تهرانیها، خلاف سازها هستند. یعنی اونایی که می سازند بعد می رن شهرداری، جریمه میدن و مجوز می گیرن.
ادامه مطلب ...
می خوام از این سایت خبری شکایت کنم. البته من فقط عکس اولو دیدم ولی دلیل نمی شه. مگه این پستو نخوندند. من به این معروفی!!!!!!!!!!!!!!
داشتم می گفتم، مدتی که در خدمت فامیلای هیتلر بودم، یک سری تجربیات عجیب هم از ادارات دولتی ایران پیداکردم در حد تیم ملی.
یکی از این کارها، ترخیص کردن جنس از گمرک بود. می تونم بگم از آلوده ترین مراکزی بود که دیدم(امیدوارم الان درست شده باشه).
یکی دیگه از مراکز، وزارت امور خارجه است. داستانم در مورد اینجاست ولی اول یه چیز دیگه بگم.
امروز بعد از ظهر پست میزارم، خیلی کار دارم الان.
شما که میدونید من خراب خواننده ها هستم.
بعد نوشت:
خیلی خسته هستم، فردا 2 تا پست تگری می ذارم.
به جان جدم که رسول آشپزه، آش تو ملاقه می پزه (اینو بابام وقتی می خواست منوسنگ و قلاب کنه می گفت).
محل کارم امروز خیلی مغشوشه. یعنی از پنج شنبه اینجوری شده.
اون از آقاهه که می خواستم با مشت، سورپرایزش کنم. این هم از دو تا خریدارهای ویلای پیش ساخته!!!!!!!!!!!!
دفتر شده محل فراره مردان کتک خورده!!!!!!!!!!
نمی دونم بقیه هم اینجورین یا ما اینقدر خریدارهامونو لوس می کنیم؟؟ آخه نمی شه که بهشون بگیم پاشین برین!
ادامه مطلب ...
تا به حال رفتید توی جلسه، مدیر فلان شرکت دولتی به اسم مهندس حاج ... با شکمی که اول شکم میاد بعد از یه ربع صاب شکم و دو مشت بسته ریش. بعد ببینید حاج آقا لپ تاپ صورتی بذاره روی میز!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یکی از اصول مشتری مداری در بلاد راقیه اینه که شما نات انلی انتظار مشتریتونو برآورده کنید بات السو باید سورپرایزش کنید از سطح سرویسی که بهش می دید.
امروز یکی از مشتریهامون که تو اقدسیه براش داریم یه اضافه اشکوب نصب می کنیم رو می خواستم سورپرایز کنم با کوبیدن توی دهنش، همین.
بازم یه مطلب در مقدمه بگم برای انعقاد کلام
من نمی دونم این ادعا که پزشکان ایرانی جز بهترین پزشکان دنیا هستند درسته یا نه ولی می دونم که جنگ در ارتقای صنعت و پزشکی کشورها خیلی تاثیرگذاره. هم باعث تبحر پزشکان، مهندسان و صنعتگران میشه هم باعث نوآوریشون. در تجربه شخصی که دارم در جراحی گوش یکی از اقوام، پزشک جراح در عین حال سرهنگ نیروی هوایی بودند و جراحی انجام دادند که فقط در حال حاضر در ایران انجام می شود و در سطحی پایین تر در اسراییل! بماند که این آقای جراح به دلایل حرفه ای یا غیرحرفه ای حاضر به تکرار این جراحی نشدند و شش ماهی را در زندان نظامی طی کردند تا بلاخره سر عقل آمدند و حاضر به تکرار جراحی شدندو این باعث شد چند نفر دیگر هم اینکارو یاد بگیرند و ....
ما هم که هشت سالی درگیر جنگ بودیم، این مساله باعث شد خیلی چیزهارو از دست بدیم و از طرف دیگه چیزهایی رو بدست بیاریم. من نمی دونم آیا درست بوده یا نه؟ می ارزیده یا نه؟ حیثیتی بوده یا نه؟ سیاسی بوده یا نه؟ نمی خوام هم دراین مورد صحبتی بکنم.
ادامه مطلب ...
قدیما یه فامیل دور داشتیم، یعنی الان هم داریما. اون موقع بیشتر مراوده داشتیم. این بابا اولین هم رشته ای بود که توی عمرم دیده بودم. خوب اون موقع من تازه اسمم توی روزنامه در اومده بود و خودمو هم رشته ای اون آقا می دونستم (چقدر توی دلش می خندیده به من). مادرم همیشه می گفت این آقاهه آرامش نداره توی کار، هی هر 1-2 سال یکبار محل کارشو عوض می کنه. ببین باباتو چقدر مرد خوبیه سی سال رفت سر یه کار، همیشه معلوم بود کجاست. من هم می گفتم اییییییییی، چقدر بده اون آقاهه. خودم که رفتم سر کار دیدم، باباجان اشکال از اون آقاهه نیست! نمی شه توی رشته ما بیشتر از 3 سال جایی موند. می شی عینهو گلابی پلاسیده!
ادامه مطلب ...
دو تا مطلب در مقدمه بگم تا کلام منعقد بشه.
اگر توضیح وبلاگو نگاه کنید، نوشتم می خوام اینجا روزمرگیهای یه کارگاه ویلا پیش ساخته رو بنویسم ولی اگر پستها رو بخونید از اردک و شهرام عشق نوشتم تا پست سانسور شده ام که در مورد اولین عاشقیتم بود!!!!
ادامه مطلب ...
امروز داشتم وبگردی یا به قولی web surfing می کردم به این وبلاگ رسیدم!
خیلی جالبه، پر از زرق وبرق مثل دفتر دختربچه های 5 ساله، با سلیقه یک جوری. راستش حسودیم شد، طرف حداقل خودشه.
گفتم شما از دست ندید.
در ضمن پروفایل به این کاملی توعمرم ندیده بودم!