خاطرات چند خطی8-خاطره مدرسه

نمی دونم زمان شما هم اینجوری بود یا نه؟

زمان ما فقط مادرم درگیر مدرسه رفتن ما بود و همه کارهای مربوط به ثبت نام و شهریه دادن یا ندادن یا مدرسه عوض کردن یا جلسه اولیا و مربیانو می رفت و پدرم کمتر (درستش اصلا") خودشو درگیر این موضوع نمی کرد.

من فقط دو بار پدرمو در محیط مدرسه دیدم یا اظهار نظرشو در مورد درسم شنیدم. آخریش وقتی بود که دانشگاه قبول شدم و وایسادم تا نمازش تموم بشه بهش بگم کجا قبول شدم. وقتی بهش گفتم با بداخلاقی گفت راهش دوره، چه جوری می خوای هر روز این راه و بکوبی بری و بیای؟ نمی شد یک کمی به خودت فشار بیاری مثل برادرت نزدیک خونه دانشگاه قبول شی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!

خونه ما غرب تهرانه، دانشگاه من شرق تهران بود، دانشگاه برادرم 10 دقیقه تا خونه فاصله داشت و اکثرا" هم تعریف می کرد حوصله نداشه بره دانشگاه، خونه می خوابیده یا اینکه می رفته دانشگاه پشت سلف فوتبال بازی می کرده و کلاس نمی رفته!

خوبه ما دوتا دانشگاه پولی نمی رفتیم وگرنه همون وقت مارو می ذاشت پشت در!!!!!!!!!!!

 

ادامه مطلب ...

خواننده مداری-ماء الشعیر ماجو

آقای خویی که معرف حضورتون هستند؟ یکی از خریداران ویلای پیش ساخته ما.

ایشون شریک تجاری و کارشناس یه برند نوشیدنی و ماءالشعیر جدید هستند که در پایان شهریورماه محصولاتشونو وارد بازار می کنند.

آقای خویی که واسه خودش دکتریه و از این حرفا، به ما یه تعارف همینجوری زد که بریم از خط تولیدش دیدن کنیم. بقیه بچه ها رو نمی دونم ولی من عین غربتی ها پریدم وسط که آره میام، کی بیام؟


گفتم میرم از خط تولیدشون عکس می گیرم میارم می ذارم توی وبلاگ بار علمی وبلاگ بیشتر بشه.

اسم برندشون "ماجو" ست و کار قشنگی که دارند می کنند، برای شیشه های شامپاینشون قابهای بسیار شیکی طراحی کردند. شما تصور کن قاب بطری شاید تا 50 هزار تومن هم تموم میشه. ولی خوشگله ها، مجلسی، توپپپپپپپپپپپپپ. دیگه میشه توی ایران هم نوشیدنی کادو برد اینقدر که کلاس قاب نوشیدنیشون بالاست. خوب خود تولیداتشونو به عنوان تست من خوردم. خوشم اومد. با توجه به ماده اولیه ای که استفاده می کنند و توضیحاتی که داده اند و تفاوت هایی در این مواد هست به نظرم محصول بدی نباشه.

البته امیدوارم به مرض محصولات ایرانی دچار نشه که اولش خیلی خوبه بعدش کیفیتشو از دست میده.


گفتم با یه تیر چندتا نشون بزنم. هم یه مطلبی گذاشته باشم هم پز آقای خویی و کسایی که میشناسیمو بدم هم یه برندو که تا به حال معرفی نشده رو معرفی کنم.


عکس هم از قاب شیشه هاشون کش میرم براتون میذارم.

خاطرات چند خطی7- فرار از مدرسه

داشتم از مدرسه گرامی می گفتم.

نمی دونم الان هم بچه ها از مدرسه در می رن، زمان ما که خیلی باب نبود یا اگر بود به عقل ما نمی رسید. اینقدر هم لی لی به لالای ما میزاشتن که اگر هم در می رفتیم چیزی نمی گفتن(البته شاید، من نمی دونم دقیق)

یادمه یکی از همکارام تعریف می کرد که از مدرسه در می رفته با دوستش می رفتن خونه دوستش می خوابیدن!!!!!!!!!!!!!! هر دفه هم از مدرسه زنگ می زدن به خونه این دوتا دوست چک می کردن که اینا خونه هستند و بعدش بی خیال می شدند. آدم این همه آدرنالین مصرف کنه که بگیره بخوابه(خوب هرکی یه جوریه دیگه)

 

ادامه مطلب ...

پست بد

امروز پسرک 10 ساله همسایه کارخونه فوت کرد. خیلی حالمون گرفته شد.

اینقدر در سال گذشته درد کشیده بود از عوارض سرطان که وقتی فوت کرده بود، مادرش خوشحال بود که دیگه درد نداره و نگران درد کشیدنش نیست. خودش که می گفت یکماه آخر هر روز دعا می کرده که پسرکش زودتر خلاص بشه.

مرگ بچه ها خیلی بده! من ظرفیتشو ندارم.


یادم میاد وقتی با پدرش برای اولین بار اومده بود سرکار و خیلی از دیدن غربتی تعجب کرده بود.

منم باهاش شوخی می کردم که تو کچلی دیگه کسی بهت زن نمی ده. اونم می گفت نه موهام درمیاد بعدا"، با پدرش هم چک می کرد که موهاش درمیاد و توی خواستگاری مشکلی براش پیش نمیاد!

نگرانیش برای روز خواستگاری خیلی جالب بود!!!!!!!!!!!!!!!

منم طبق معمول شوخی امر خیر می کردم که بیا یه دعا بلدم برای موهات بخونم زود دربیاد فقط باید وقتی من دعا می خونم تو آروم بزنی روی سرت تا ریشه موهات تقویت بشه. با نگاه اطمینان بخش باباش، دیگه مطمئن شد دعام کارسازه و آروم میزد توی سرش وقتی من از خودم صدای عجیب و غریب درمیاوردم!!!!!!!!!!!!!!!!


حالم بدجوری خراب شد وقتی فهمیدم دیگه نیست!

سرگرمی های کارگاهی یا دکتر چوبکی نگو بلا بگوی 2- چرخ آبی موزه

گفته بودم که دکتر چوبکی قبل از دکتر بودنش، نجاره و طبق گفته خودش اگر در حال حاضر سه تا نجار در ایران باشه اولیش خودشه، دومیش خودشه و سومیش هرکس دیگه ای که ادعاش میشه.

صحت ادعا با مدعی، من فقط راوی هستم.

 

ادامه مطلب ...

خاطرات چند خطی6-آشپزی در کلاس

همونجور که درافشانی می کردم، بچه های کلاس ما هم بچه های خوب و یک دستی بودن شاید کارهایی که ما می کردیم باب میل بعضیها نبود ولی مزاحمتی ایجاد نمی کردند و در نهایت ما می فهمیدیم که فلانی خیلی پایه شوخی قاطری نیست و خوب ما هم روانپریش نبودیم که از آزار کسی لذت ببریم، یه ذره شوخیهامونو ملایم می کردیم در مواجهه با اونها.

  

ادامه مطلب ...

خاطرات چند خطی4- دزدی غذا

یه زنگ تفریح بذارم تا پستهای بعدی که می خوام فنی باشن حوصلتون سر نره.

 

ادامه مطلب ...

از این شاخه به اون شاخه یا سازه خشک LSF3-سازه ترکیبی در باغ

پارسال ما یه کار کمکی گرفتیم. کار کمکی یعنی یکی از همکارای ما یه کاریو شروع می کنه ولی وسطش یه هر دلیلی نمی تونه ادامه بده، بدون اینکه کارفرما بفهمه میاد به یه همکار دیگش میگه که کارو ادامه بده تا مشکلش حل بشه و برگرده سرکارش.

ما از این کارا یکی دوتا توی سال به پستمون می خوره و چون خودمون هم ممکنه به این مسائل برخورد کنیم معمولا" همکاری می کنیم.

 

ادامه مطلب ...

من هر مشکلی داشتم این یه قلمو نداشتم


میگن فتحعلی شاه خوابش نمی برده، حکیمو می خوان، حکیم باشی سوال می پرسه، یکیش هم این بوده که قبله عالم موقع خواب ریششو روی پتو میذاره یا زیر پتو. قبله عالم هم سفارش های حکیمو گوش می ده تا انجام بده. فرداش حکیمو می خواد و میده حکیمو شلاق بزنن. می پرسن چرا میگه من هر مشکلی داشتم این یه قلم مشکل ریشو نداشتم. تا صبح داشتم فکر می کردم ریشمو روی پتوی بذارم یا زیرش!!

 

ادامه مطلب ...

امروز تعطیله

امروز روز بهداشت در کارخانه است و باید محیط رو تمیز کنیم.

برای همین امروز وبلاگ تعطیله!

در ضمن هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم، هرگونه خدمات جاروکشی به شدت مورد تقدیر قرار خواهد گرفت.

گربه نوشت

یه گربه کل کثیف خوشگلی توی محله ماست که تازگیها بچه دار شده، اونم 6 تا. 6 تا خیلی زیاده به نظرم.

این گربه با اینکه خیابونیه ولی یه شخصیت خاصی برای خودش داره و می تونه تمام پیرمردهای محله رو خر کنه. مثلا" پدرم از کسی که زیاد سر و صدا می کنه یا توی دست و پاست خوشش نمیاد. این گربه هم خیلی ملو با پدرم حیاطو تقسیم کردند. فقط وقتی وارد حیاط می شیم با یه صدای خیلی آروم اعلام میکنه من اینجام، آب باز نکنیا یا سر و صدا نکن خوابم میاد یا بهم پنیر خامه ای بده. دوباره هم تکرار نمی کنه چون از آدمای خنگ خوشش نمیاد.


دیروز موقع اومدن سرکار این گربه محله رو بهم ریخته بود. داشت بچه هاشو از خونه همسایه می برد یه کوچه دیگه(شاید می برد مهدکودک یا واکسن بزنه). پیرمرد همسایه هم خیابونو بسته بود که اینا از توی حیاط خونش برن به جایی که می خواستند. مادره، دونه به دونه شونو صدا میکرد، بچه ها هم تا اونور خیابون می رفتند تا یه ماشین می دیدند به جای اینکه دنبال مادرشون برن همه راهی رو که رفته بودند برمی گشتند و فرار می کردند توی حیاط همسایه. طبق گزارشات واصله، این مراسم تا ظهر ادامه داشته و سه تا پیرمرد شیفت وایساده بودند تا این مادرو بچه ها برن مهد!!!

دیشب فهمیدیم قضیه چی بوده و یه گربه زرد اومده بود توی حیاط. معلوم شد مادره در حال حفاظت از بچه هاش بوده. بیچاره گربه زرده خیلی ازش استقبال نشد در محل، دلیل اولشم این بود که خیلی صدا میکرد و اهالی به گربه سربه زیر عادت کرده بودند. این باعث شد در حیاط ما خیس بشه و در حیاط های بقیه مورد اصابت لنگه دمپایی قرار بگیره.


تازه می فهمم میگن بچه کم شده یعنی چی. زمان ما پیرمردها اینقدر نوه داشتند که به بچه هاشون نمی رسیدند حالا سه تا سه تا از بچه گربه های محل نگهداری می کنند.

سوتی های رسمی محل کار اول3- شکستن پا

خوب داشتم می گفتم.

توی اون شرکت پول مفتی بود که تزریق می شد و باید یه جوری هدر می رفت. یکی از اون راه ها آموزش های صدمن یه غاز بود که من هم باید می رفتم.

 

ادامه مطلب ...

خاطرات چند خطی3-داستان مسواک

بازم حال ندارم ولی یه خاطره کوچیک بگم:

 

ادامه مطلب ...

پز مجازی-خرید تبلت

از اونجاییکه شما از کمالات من کم بهره نبردید، حالا من می خوام از کمالات شما استفاده کنم.


می خوام تبلت بخرم از اونایی که سیم کارت می خوره. بعد از سالها کار کردن در صنعت آی تی و تلکام می خوام برای اولین بار برای خودم پول خرج کنم. شرطم هم اینه که زیر 900 تومن باشه.

خوب پزمو دادم.


حالا کمک کنید که چی بخرم، خودم سایت دیجی کالا رو خوندم و خلاصه زیر رو جمع کردم. اگر کسی پیشنهاد دیگه ای داره بهم بگه یا لینک چیزی رو که میگه برام بذاره. اصلا" نمی خوام گوشی بخرم. من شاید در طول روز 2 تا تماس با موبایل هم نداشته باشم برای همین می خوام چیزی بخرم که سیم کارت جزیی از مزایای جانبی ولی لازمش باشه.

خودم از asus fonepad خوشم اومد.

پورتUSB توی تبلت خیلی مهمه؟ بلندگوش چطور؟

من نمی خوام باهاش یازی کنم یا فیلم ببینم.


قیمت

نظر کاربرها

قابلیت

برند

798000

باطریش خوب نیست، تاچش ضعیغه، 485گرم، بخش کانالهای رادیو تلویزیون، 4تا 6 ساعت شارژدهی، موقع شارژ تاچ خیلی ضعیفه

قابلیت نصب سیم کارت - قابلیت مکالمه تلفنی سیم کارت - WiFi - GPRS - GPS - Edge - بلوتوث - کارت خوان - دوربین - وب کم - حسگر شتاب سنج - حسگر ژیروسکوپ - microUSB - HDMI

Hyundai P700 3G

869000

با وجود این محصول نباید گوشی خرید، قابش فلزیه،340گرم زیر نور شدیدصفحه ضعیفه، بلندگوش خوبه، صفحه ضدخش نداره، عکاسی پانوراما

قابلیت نصب سیم کارت - قابلیت مکالمه تلفنی سیم کارت - WiFi - GPRS - GPS - Edge - بلوتوث - کارت خوان - دوربین - وب کم - قطب نما - حسگر شتاب سنج - حسگر ژیروسکوپ - microUSB

Asus Fonepad ME371 - 8GB

650000

مکالمه تلفنیش با rooting کردن دستگاه راه میوفته

زاویه دید کاربر داره هنگ میکنه 10 ساعت کاربری 400 گرم

قابلیت نصب سیم کارت - قابلیت مکالمه تلفنی سیم کارت - WiFi - GPRS - GPS - Edge - بلوتوث - کارت خوان - دوربین - وب کم - حسگر شتاب سنج - microUSB

Lenovo Ideapad A2107A - 16GB

799000

کارکرد باتری 4 ساعت

روی ویبره است که باید upgrade بشه 360 گرم بدون دوربین

قابلیت نصب سیم کارت - قابلیت مکالمه تلفنی سیم کارت - WiFi - GPRS - Edge - بلوتوث - کارت خوان - وب کم - حسگر شتاب سنج - USB - microUSB - HDMI

ViewSonic VB737

779000

پشتش داغ میشه 6 ساعت ویدئو  باطری داره  قابش ضعیفه نورش خوبه دوربینش ضعیفه 370 گرم

قابلیت نصب سیم کارت - قابلیت مکالمه تلفنی سیم کارت - WiFi - GPRS - GPS - Edge - بلوتوث - DLNA - کارت خوان - دوربین - وب کم - قطب نما - حسگر شتاب سنج - حسگر ژیروسکوپ - microUSB

Huawei MediaPad 7 Lite


ایده دزدی یا خودم هم نفهمیدم چی شد!

یه وبلاگی رفتم. نویسنده نوشته بود که از خواننده های خاموش به شدت بیزاره.


حالا که اینجور شد منم از خواننده هام با پس گردنی نظر می خوام و از اونجایی که فامیل خدا هم هستم و فرد مستجاب الدعوه ای هم می باشم(!)، هر کی نظر نده به جان جدم که رسول آشپزه، آش تو ملاقه می پزه، تو رو به جان اوبلفضلللللللل، خانم، آقا آدامس بخررررررررررر، بخررررررررررررررر!


بعد نوشت: واقعا" در عجبم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

وقتی ایده از خود آدمه و زور هم در کار نیست، نظر نمی نویسید! وقتی ایده دزدیه و از اهرمهای فشار استفاده می شه، نظر می دید.

حیف اسلام دستمو بسته وگرنه با استفاده از اهرم فشار، نظرمو ازتون می ستاندم.

حالا که اینجوریه یه کانتینر فال و آدامس خریدم، باید همه رو بخرید.


میراث معنوی خانواده شمعدانی

پدرم یه چمدون داشت توش جوایز و مدارک تحصیلیشو، مجله و کتابهای قدیمیشو میذاشت. شما تصور کن یه سری مدرک همگی هم مال دوران پهلوی دوم و با امضای اون دست از دنیا کوتاه، عکسها و مدارکی از سرزمین شیطان بزرگ و از جاهایی که فقط توی فیلمها دیده بودیم برای دوتا بچه بعد از انقلاب چه جذابیتی میتونه داشته باشه. در کنار این مدارک یه سری چیزایی بود که پدرم در دوران شباب و بی کلگیش خریده بود. یه چیزایی مثل چکمه گاوچرونی، ماکت رویس رویس، کمربند چرم پر از کار دست و ... در کل چیزایی بود که حتی تو جوونیشم روش نمی شد به بقیه نشونشون بده بسکه به قول امروزیها خز و جواد بودند. شما تصور کن دوتا بچه بیکار و فضول داشته باشی. اینهارو باید توی قله قاف قایم کنی. قشنگ یادمه اون چمدونه بالای یه کمدی دیواری بود که الان هم من دستم بهش نمی رسه چه برسه به وقتی که اندازه 3تا نوشابه خانواده روی هم بودم. یه بار برادرم برای اینکه قدرتشو بهم نشون بده و نمی دونم شاید گریه کرده بودم و می خواست از دلم در بیاره، بهم گفت می ره و اون چمدونو باز می کنه تا من ببینم توش چیه! شرط می بندم اونجوری که من برادرمو وقتی چمدونو اورد پایین با دیده تحسین نگاه کردم،سوپرمنو نگاه نکرده اند، اصلا" شما بگو بتمن، نینجا یا گودزیلا علیه گیدورا، یعنی برادرم شده بود بزرگترین کاوشگر قرن . برای اولین بار در اون چمدونو برام باز کرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!

معلومه توش چی بود، همونایی که بالا توضیح دادم.

 

ادامه مطلب ...

خاطرات چند خطی2

در راستای خاطرات چند خطیم باید خاطرات زیر رو هم اضافه کنم


 

ادامه مطلب ...

دنیا چقدر کوچیکه!

 

سالهای پیش یکی از خاله هام در یه منطقه ییلاقی توی یه باغ زندگی می کرد، ما هم یه سال تابستون رفتیم پیششون. باغ همسایه یه درخت به گلابی داشت. ما 5-6 تا بچه همش از این درخت آویزون بودیم و تمام میوه هایی که از شاخه های درخت اومده بودن توی باغ خالم کنده بودیم و خورده بودیم. نمی دونید چه مزه عجیبی داشت میوه ها شبیه گلابی بودند و مزه به می دادند! حالا چرا بین اون همه درخت گردو، فندق، گیلاس و ... به چهارتا شاخه اون به گلابی گیر داده بودیم، اصلا" یادم نمیاد. خلاصه ما همه میوه های سمت خودمونو خوردیم و باز هم هوس به گلابی کردیم. منو فرستادند بالای دیوار تا از سمت دیگه دیوار به گلابی بکنم بیارم اینور، من رفتم روی یه شاخه که یه دفه گررررررررررررررررومپ، عین میوه درخت خربزه افتادم پایین. از ترسم دیگه دردش یادم رفته بود، یواشکی خودمو جمع کردم برم سمت در که همسایه ها منو دیدنو با خنده منو آوردن پس بدن به خالم. مادرم درو باز کردو خانم همسایه گفت که این بچه رو دیگه پس نمی دیم اومده بوده باغ ما دزدی! مادرم هم طبق معمول مارو اوس کرده بود که نه اینا فقط به گلابی دزدیدن، دزد دزد نیستند.خانمه که با معیارهای الان دافی بود برای خودش، پا به پای مادرم میومد که نه من این بچه رو نگه می دارم. و دیگه پس نمی دم یعنی چی از باغ ما میوه می دزدن!!! خلاصه من و برادرم و دخترخاله، پسرخاله هام گریه می کردیم و می گفتیم دیگه میوه دزدی نمی کنیم!!!!!!!!!! قرار شد فرداش بچه ها به اتفاق خاله و مادرم بریم باغ همسایه، کار کنیم تا پول میوه های دزدی دربیاد تا اجازه بدن مادرم منو پس بگیره. فرداش ما رفتیم و در حالیکه خانمها استخر رفتند و حموم آفتاب گرفتند ما بچه های خنگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ، ماشین شستیم و چمن هارو کوتاه کردیم و خانمهای دو تا همسایه ها با خیال راحت، بدون زر زر بچه ها، تفریح کردن. موقع برگشتن هم سر ما منت گذاشتن که ما جلوی خانم فلانی خجالت می کشیدیم شما میوه دزدی کرده بودید. جالبی داستان اینه که همون خانم داف داستان ما، مادر مدیر عامل یکی از شرکتهایی است که الان در زمینه خانه های پیش ساخته ازش بعضی محصولات رو می خریم.

دنیا بد جور کوچیکه.

 

 

سوتی های رسمی محل کار اول2

داشتم می گفتم، سوتی های روزمره من کلا" دیگه داشت عادی می شد یا اینکه بقیه یاد گرفته بودند چه جوری رفع و رجوش کنند. منظورم اینه که اونا up grade شدند نه من!

 

ادامه مطلب ...