خاطرات چند خطی3-داستان مسواک

بازم حال ندارم ولی یه خاطره کوچیک بگم:

 

 

کوچیک که بودیم مسواک زدنمون سریالی بود واسه خودش. توی خونه دموکرات ما که همه باید فکرامونو می کردیم، بعدش می گفتیم "بله"، این یه قلم چیزی نبود که سرش چونه بزنیم و تا ساعت 8:30 باید مسواک زده بودیم. برای همین من و برادرم برای خودمون fun درست کرده بودیم و موقع مسواک زدن می رفتیم پوتینهای لباس فرم پدرمو می پوشیدیم و مسواک می زدیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! خودم هم الان نمی دونم واسه چی اینکارو می کردیم یا اصلا"funقضیه کجاش بوده و پدرم بنده خدا هم می گفت مسواک بزنید هر چی می خواهید بپوشید. یه بار موقع مسواک زدن، شوخیمون بالا گرفت و برادرم منو هل داد و با اون پوتینهایی که تا بالای زانوم می رسید ولو شدم وسط دستشویی. یه دفه دیدم انگشتام از کفش زد بیرون. ما هم کفشو با چسب اوهو (فکر کنم یه همچی اسمی داشت) چسبوندیم و گذاشتیمش سر جاش. بقیه اش که گفتن نداره فقط برامون عجیب بود که این آدم بزرگا از کجا می فهمن این خرابکاریها، کار ماست.


پی نوشت:

نه به اون روزا که با قسم و آیه آدامس نمی خرید، نه به دیروز که ظرف آدامسو هم بردید!



نظرات 8 + ارسال نظر
دعوت به پاتوق آنلاین سه‌شنبه 29 مرداد 1392 ساعت 12:13 http://patogh-online.tk

انجمن سرگرمی و تفریحی پاتوق آنلاین
پاتوق آنلاین تازه شروع بکار کرده و از شما دعوت میکند به جمع کاربران ما بپیوندید و با کمی فعالیت انجمن را مدیریت کنید.
لینک ثبت نام :
http://patogh-online.tk/register.php

نمیام!

آلبالو سه‌شنبه 29 مرداد 1392 ساعت 13:31

چرا حال نداری؟ چرا حوصله نداری؟ اصن چه معنی داره؟ کجای دنیا دیدی پیش ساخته ساز بی حوصله باشه؟؟
پاشو پاشو کی میخواد این همه آدامسو رد کنه؟؟

غربتی ها اینجورین کاری به شغلشون نداره!
اصلا" دیگه آدامس نمی فروشم، می خوام برم آشغال خشک جمع کنم.
نون خشک هم قبوله!

م سه‌شنبه 29 مرداد 1392 ساعت 14:16

موقع جمع کردن زباله خشک دستکش کلفت بپوش سر سوزن دور انداخته شده تو دستت نره حوصله "غربتی یا قربتی " ایدزی نداریما

ما خودمون ایدز شماره 4 داریم!

بنفشه سه‌شنبه 29 مرداد 1392 ساعت 20:43

آدامس خرسیت عکس برگردون توش نبود!

آبجی خانم شما فال خریدی. اون عکس حافظه شما می خوای با تف بچسبونی روی دستت!

بنفشه سه‌شنبه 29 مرداد 1392 ساعت 20:46

انگشتت چطور تونست کفشو سوراخ کنه آخه!!؟
شما فقط دوتا بچه اید؟

درز کفشو شکافتم! من از اول غربتی بودم.
شما جای پدر و مادر من، جرات داشتی بیشتر بچه دار بشی؟

بنفشه چهارشنبه 30 مرداد 1392 ساعت 10:24

نع! تازه میتونیم نتیجه گیری کنیم آخریه هم ناخواسته بوده!

دقیقا"، اگر خاله بابام نبوده کار دست من داده بودند.

تکتم ( دکتر آشپز ) چهارشنبه 30 مرداد 1392 ساعت 19:58 http://drashpaz.persianblog.ir/

بابات نظامیه و تو اینقدر شر و آتیش به جون بودی؟!!!!

من که نظامی نبودم، اون بود.

تکتم ( دکتر آشپز ) پنج‌شنبه 31 مرداد 1392 ساعت 12:13 http://drashpaz.persianblog.ir/

اینم میشه !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد