بررسی استراتژیک، راهبردی، کاربردی و غیره

آقا این مصاحبه رو بخونید، آدم از بیرحمی بعضی از دکترها زهره ترک میشه. مهرداد هم توی وبلاگ فروشگاه اتفاقا" یه پست داره تقریبا" در همین مورد.

لامصب مربوط به این دوران سریع و ایده آلیست ماست، شو ها و خواننده های الانو ببینید، اصلا" یه ذره اینور اونور نیستند. یه اشکال نمی شه گرفت ازشون. درصورتیکه مثلا" شوهای آبا رو که نگاه کنید طرف با پوست کک و مکی با دندون شکسته تازه نمای نزدیک ازش می گیرند، نه خودش ناراحت میشه نه تماشاچی ها نه کسی فکر می کرده زشتند یا عیب و ایرادی دارند.

خاطرات چند خطی12-بازیهای کودکی

صبح با یکی از دوستام داشتم در مورد بازیهای بچگیم صحبت می کردم. بعد از یه مدت گفت که کلا" خانوادگی خشن بودیم!!!!


ما که راستش توی کودکی حالشو می بردیم، بقیه رو نمی دونم.


یکی از جذاب ترین بازیهایی که انجام می دادیم ترکیبی بود از استپ هوایی یا هفت سنگ با قائم باشک. اینجور بود که کسی که چشم می ذاشت چهار تا توپ داشت و باید هر کسی رو که پیدا می کرد با توپ می زد تا طرف بسوزه. خداوکیلی خیلی بازی سختی بود. عین اسب عصاری باید می دوی وقتی که گرگ بودی. تازه طرفو که می زدی باید می گشتی توپاتو پیدا می کردی برای نفر بعدی سلاح کم نیاری. یه بار کوچکترهای فامیل درخواست تجدید نظر در تعداد توپها رو دادیم به مجمع بازی که اسمش قایم باشک توپی بود و اعضاش پسرعمه و برادرم بودند و خوب معلومه کلا" حرفمونو رد کردند. جذابیت دیگه اش هم این بود که کلا" محدودیتی در محل قایم شدن نداشت و می تونستیم از راه پشت بوم خونه همه اهالی محل بریم. این بود که وقتی بچه های عمه ام خونه ما بودند، محله شاهد یک سری بچه بود که عین چی دنبال هم می کنند و از این پشت بوم به اون پشت بوم می پرند  و جیغ و داد می کنند.


بازی بعدی که مخصوص شب بود و خداوند مارو ببخشد این بود که میرفتیم توی اتاق، درو می بستیم و چراغو خاموش می کردیم. بقیشو حدس بزنید ................. هیچی دیگه شروع می کردیم توی تاریکی همدیگرو پیدا کردن و کتک زدند!!!!!!!!!!!!!

خیلی باحال بود، چک و لگد پرت می کردیم توی تاریکی به کسی بخوره! یه ذره عوارضش زیاد بود. اولش هم طی میشد که کسی حق نداره گریه زاری کنه و بره بیرون خودشو برای بابا ننش لوس کنه. یه بار شوهر عمه ام اومد توی اتاق و فهمید داریم چه کار می کنیم. فکر می کنید چی گفت؟؟؟ نشست توضیح داد که توی سر و صورت همدیگر نزنید چشماتون عیب می کنه دیگه خوب نمی شه. مشخص کرد که دست و پامونو بالاتر از جای خاصی نبریم و به سر همدیگر ضربه نزنیم و بعد ولمون کرد به امید خودا!!!!!!!!!!!!!!!! یعنی توی جوغ بزرگ می شدیم از این بیشتر بهمون توجه می شد.


آهان الان به خاطره بگم در مورد همین شوهر عمه ام. پدرم می گفت توی پارک محل در مجمع پیرمردا نشسته بوده و یکی داشته خاطره تعریف می کرده که بحث رسیده بوده به قدیمیهای محل. تعریف کننده داشته اسم می برده که اسم شوهرعمه ما که مکانیک بود و تعمیرگاه داره رو هم می بره که خیلی جوونیاش شر بوده و کسی جرات نداشته از جلوی گاراژش رد بشه بس که آدم ناجوری بوده و دخترا از دستش فراری بودند. پدرم می گفت من خدارو شکر می کردم که منو نمی شناسه که برادر زن همچین انتری بودم که یه دفه تعریف کننده می گه ولی بعد از ازدواج همه کلک وپرش ریخت نمی دونم این عیالش چی کارش کرد که اینقدر رام شد. اصلا" کسی که اینو جمع کرده ببین چه اعجوبه ای بوده و چه مادری داشته و چه تربیتی داشته که پدر من شروع می کنه به ورم کردن و داشته بندو آب می داده که دختر مورد نظر خواهر منه که تعریف کننده می گه البته من دختر رو دیدم همچین چیزی هم نبود نه قیافه ای نه قد و هیکلی نه چیزی!!!!!!!!!!!!!!

پدر ما هم دیده حرفی نزنه باکلاس تره. البته بگم که عمه خانم بنده خیلی شیطون بوده اند و کاملا" با شوهری که اختیار کردند متناسب بودند و به قولی درو تخته جور شده بودند.

برای خالی نبودن عریضه-بانکهای ستارخان

والا امروز به کسادی مطلب خوردم و حرفم نمیاد. راستش روزهایی که با ادارات دولتی کار دارم، طبع لطیفم کور میشه و کلا" چیزگیجه می گیرم.

امروز باید کار بانکی می کردم و بین سه تا بانک در حال تردد بودم، برای اینکه خیلی فعالیت نکنم مبادا سلولهای چربیم طوریشون بشه و احیانا" بعدا" نتونم توی روی ماهشون نگاه کنم، رفتم ستارخان که جدیدا" بورس بانک شده و میشه پیاده همه بانکهارو رفت. از اونجاییکه موقعی که شانس تقسیم می کردند ما داشتیم زیر آبخوری دنبال بچه گربه ها  می گشتیم، سیستمهای بانکی امروز رفته بودند گل بچینند و ما هی از این بانک می دوییدیم توی اون بانک نکنه شبکشون وصل بشه نوبتمون بپره. شما تصور کن این وسط آقایون و خانمهای پیر بین اون همه آدم خوش اخلاق و بدون استرس میومدند سراغ غربتی که براشون فیش پر کنه یا سود ماهیانه روزشمار بر اساس مانده موجودی روزانشونو حساب کنه، لامصب تا ریالشو هم می خواستند بدونند و اصلا" محاسبه حدودی هم توی کتشون نمی رفت.

یه بار هم مجبور شدم یه آقای پیری رو بقل کنم دوتا پله ببرم بالا چون دقیقا" دم در بانک وایساده بود و رضایت نمی داد کسی کمکش کنه و ملت پشت سرش گیر کرده بودند تا ایشون تشریف ببرند توی بانک، منم می دیدم که نوبتمو خوندند و داره نوبتم می گذره. البته پیرمرد بعدا" دعوام کرد که تو جای بچه منی و نباید اینکارو می کردی، منم گفتم چون جای بچت بودم اینکارو کردم چون در این حال استرسی که دارم بابام که هیچی ناصرالدین شاه هم که بود اینجوری از سر راهم برش میداشتم.

دکتر چوبکی گریان می شود

خوب از اونجاییکه قراره هر چی می شه بیام بگم یه وقت خدای نکرده آلو توی دهنم خیس نخوره، هفته پیش کلا" کارخونه ما ماتمکده بود.

از اینجا به بعد پاچه خاری دکتر چوبکی رو می خوام بکنم، شما که حوصله نداری برو یه دور بزن بیا. (آخه آدم بخواد ماشینشو عوض کنه شما که پول نمی دی، دکتر چوبکی می ده، برای همین پاچه اون در اولویته)

بیماری خواهر دکتر چوبکی باعث شد که ما اون روی لطیف دکتر رو هم ببینیم!!!!!!!!!!! یعنی ما همیشه دیده بودیم که دکتر داد میزنه، لازم باشه فحش میده، زور میگه و ماها باید دست به سینه باشیم که اوامرشو در راستای کار انجام بدیم. حالا همچین گودزیلایی یه دفه شد مادر ترزا، صبح تا شب توی کارگاه با دست کار می کرد و گوله گوله، عین اون موجودات بودند توی سرندیپیتی گریه می کرد. ما هی جعبه جعبه دستمال می خریدیم می ذاشتیم نزدیک دستش، مبادا دست چلمیشو به ابزاری، دستگاهی نزنه که بعدا" رغبت نکنیم دست بهش بزنیم.

خیلی گریه می کردا، هی هم بهش مایعات می دادیم یه وقت آب بدنش کم نشه بنده خدا. دیگه وضع یه جور شد که ما فکر کردیم آبجی خانم که فقط یک سال از دکتر ما بزرگتره به رحمت ایزدی رفتند و ایشون رو نمی کنند. وقتی به منزلشون زنگ زدیم دیدیم آبجی خانم گوشی رو برداشتند و با روحیه در حد تیم ملی، داشت پیگیری می کرد که آیا خاله های بنده که در بلاد راقیه هستند می تونند پروتز با استاندارد بالا برای بعد از عمل ایشون بفرستند، چون به زودی عروسی دعوت هستند.

تازه سفارش دکتر چوبکی رو هم کردند که یه وقت مریض نشه!!!!!!!!!!!!!!!!

تازه فهمیدیم دکتر برای چی گریه می کرده، مثل الان من، برای خودش گریه می کرده که از این به بعد شاید آبجیش خیلی حوصله مشکلات ایشون و سنگ صبور بودن براشونو نداشته باشه. از قدیم گفتند کسی که خواهر نداره هیچی نداره و فهمیدیم که ما هم جز هیچی ندارهای این دنیاییم.


خوبی دکتر چوبکی این بود که در حالیکه گریه می کرد کار هم میکرد و زیاد پاپی بقیه نمی شد، البته می گفت خیلی حوصله کار فکری ندارم و کار دست باید انجام بدم. چون نجار هم هست واسه خودش از نئوپانها یه راه پله ساخت.

عکس های ساخت و مونتاژشو براتون می ذارم. بعدش یکی از خریدارهامون که براش یه نیم طبقه ساختیم امسال، تصمیم گرفت به جای بالابر، پله بذاره که از شانسش، پله آماده داشتیم و با یه تغییر کوچولو، پله ها به کارش اومد.


 

ادامه مطلب ...

کانکس4-دزدی عکس کیوسک پارکینگ مگامال

به پی نوشتهای این پست مراجعه کنید




از اونجایی که غربتی بیکاره، امروز داشتم توی اینترنت راجع به کانکس می گشتم که رسیدم به عکس زیر. این عکس از کار ماست ولی من توی مدارکم ندارم. جستجو باعث شد که آمپر بچسبونم و پیش پای شما یه دعوا راه بندازم.





2-3 بار که گوشی روم قطع کردند بعدش که دیدند ول کن نیستم گفتند که از اینا توی فلان خیابون گذاشتند، منم نگفتم نذاشتن ولی گفتم شما که خودتون از اینا ساختید خوب عکس کار خودتونو بذارید. خلاصه آدرس اینجارو دادم بیان نگاه کنند، ببینند غربتی چه پر و پیمون کار می کنه.


حالا اینا به کنار، کانکسو شما ساختید، عرشیا رو چه جوری می خواید صاحب بشید. عرشیا و سازه مگامال توی عکس معلومند و نمی شه مصادرشون کرد.

خلاصه من از همین جا اعلام می کنم، خیلی بدید.


پی نوشت : جوابشون اینه که ما اینو ساختیم، شما اومدید از محصول ما عکس گرفتید!!!!!!!!!!!!!

اینم عکسای دیگه آرشیو ما، لامصبا اینقدر کار درستند، همه بچه های مارو کلون کردند یه دونه عینشونو زدن.









 

ادامه مطلب ...

خاطره دزدی2

همونطور که غربتی رو می شناسید، هر وقت خاطره کم میاره از خاطرات بقیه می دزده و توی وبلاگ میذاره.

البته اینم بگم که چون بیوتکنولوژیست خاطرات سربازیشو داره تعریف می کنه و منم سربازی نرفتم و از طرف دیگه توی روزهای شروع جنگ 8 ساله ایران-عراق هستیم، گفتم یه خاطره جنگی بدزدم بیارم تعریف کنم.


 

ادامه مطلب ...

کانکس3- کیوسک نگهبانی برج میلاد

های با شمام.

شما خواننده ای که هی چیکون چیکون میکنی میری برج میلاد کنسرت!


 

ادامه مطلب ...

امر خیر نامه

شوخی اینکه کسی توی عکس ها قصد امر خیر نداره و مصاحبه مجله آسمان با این آقا باعث شد به داوطلبین عزیز پیشنهاد کنم این کیس را جدی بگیرند.

دفتر کارش هم نزدیک میدون آزادیه و یه قلم بدهیش 1/2 میلیارد دلاره که توی مجله آسمان  در جواب ادعای ویزر نفت که گفته بوده 2 میلیارد دلار، رقم دقیق قید کرده. آدم باید اینقدر اعتبار داشته باشه که اینقدر بدهکار باشه.


و از همه بزرگتر هنوز مجرده!!!!!!!!!!!!!!!! البته تا پنج شنبه گذشته. ببینم چی کار می کنید.


من تحلیلی روی موضوع ندارم یعنی دارم ولی نمی خوام اینجا بنویسم. طبق معمول جنبه FUN قضیه رو در نظر می گیرم.


بعد نوشت : خوشبختانه لینک کل مصاحبه الان در خبرآنلاین هست. این پست خیلی خاله زنکی شد ولی چون بعضیها شک کردند در تجرد ایشون، اون قسمت از مصاحبه رو اینجا می ذارم.






دیدی بلد نیستی، حالا کو تا بهمن!

یکی از همکارای ماست که وبلاگ منو می خونه. این پست تقریبا" برای ایشونه و یه جور کری و همچنین آموزش برای ایشون محسوب میشه.


 

ادامه مطلب ...

کانکس 2- کیوسک نگهبانی پارکینگ مگامال

یادتونه اولا از مگامال ازتون پرسیدم؟ خوب من که کلی کمالات دارم، کار بدون دلیل نمی کنم که !

می خواستم بدونم رفتید اونجا کارهای مارو ببینید یا اینکه اصلا" مارو ریز می بینید.


 

ادامه مطلب ...

همزمانی

ببینید کلا" مملکت درگیر موضوع پست پریا و مهرهاشه!!!!!!!!!!!!!!!!!


ولی خیلی ترسناکه ها، آدم یاد فیلمهای بیگانه میوفته.

خاطرات چند خطی11- نوه های خانواده چوبکی

خواهر دکتر چوبکی دو تا نوه داره. یکی از نوه ها که پسر 2 ساله ایه چند روز پیش با مادرش می رن سفره برای دعا و مناجات و سبک شدن روحی مادر. پسرک در تمام مدت وقتی داشته چیزی می خورده داد می زده " به سلامتی" یا " نوشششششششش"
خانم جلسه ای آخرش شاکی شده و به مادر پسرک تذکر داده.


پی نوشت1 : برای مادر بزرگ پسرک دعا کنید فردا جراحی داره برای برداشتن بافت های سرطانیش.

پی نوشت2 : خانمهای خواننده به معاینه های دوره ایتون برای بررسی موارد مشکوک بی توجه نباشید. روشهای معاینه ای که خودتون توی خونه می تونید انجام بدید رو یاد بگیرید. با این اوضاع آلودگی محیط و استرس و هزار کوفت و زهرمار دیگه، همگی مستعد بیماری های سخت هستیم.

پی نوشت3 : پی نوشت 2 این معنی رو نمی ده که آقایون بی توجه باشند ولی چون آقایون به مامانشون هم گوش نمی دن چه برسه به غربتی، به اونها نصیحتی نمی کنم. در کل همه مستعد هستیم، از خانم تا آقا. مراقب باشید.

کانکس- کانکس کنترل خط شرکت واحد

تا به حال سوار اتوبوس های BRT شدید ؟ نشدید؟ مهم نیست.

اصلا" از کنار خط BRT رد که شدید؟ نشدید؟ این دیگه مهمه.


 

ادامه مطلب ...

خاطرات چند خطی10-پریا و مهره دماغ

خوب داشتم می گفتم، مدل بعد از این ما که اینجا اسمش پریاست، تقریبا" هر روز خونه ما بود و اتاق و وسایل خودشو جور کرده بود و تاکید داشت که ظهرها تنهایی توی اتاق خودش بخوابه!!!!!!!!!!!

 

ادامه مطلب ...

تحلیل خاطرات چند خطی9- تحلیل پریا

پست قبلی رو که گذاشتم به نظرم خنده دار بود و جالب ولی عکس العمل هایی که دیدم و صفت های عجیبی که به پریای کوچک قدیم ما زده شد یه ذره منو ترسوند.

صفت های مثل فا..ه بین المللی، لعبتک روی خشت و ...

اولش یه چیزی بگم. من وبلاگمو جوری می نویسم که خنده دار باشه، حتی اگر مثل پست پل کریمخان اندوخته 10 سال کار یک شبه از دست رفته باشه. جنبه های خنده دارشو برای خواننده ها می ذارم چون به نظرم الان همه به اندازه خودشون درگیری دارند و میان وبلاگ منو بخونن که بخندن(البته اگر بخندند!) وگرنه خودشون به اندازه کافی سوژه برای گریه دارند. به قول بهروز وثوقی توی فیلم سوته دلان ما خودمون مصیبتیم، گریه کن نداریم.


 

ادامه مطلب ...

خاطرات چند خطی9-پریای مدل

خوب عزیزان من، من برگشتم.

امروز یه Email از یکی از دوستام دریافت کردم که مدلهای جدید یه موسسه تبلیغاتی توی نیویورک رو معرفی کرده بود. توضیح موسسه این بود که این چهره ها جدید هستند و برای کار تبلیغات و promote کردن محصولات جدید مناسبند و اتفاقا" آمریکایی هم نیستند و اکثرا" مال استرالیا یا نیوزلند هستند و برای business های اون منطقه خوبند که با هم همکاری کنند. یکی از مدلها به نظرم بسیار آشنا میومد، هرچی فکر کردم یادم نیومد که توی چه فیلمی دیدمش. اینقدر فکر کردم تا یادم اومد، بعدا" که اسمشو توی Google گشتم فهمیدم که درسته، اونو توی فیلم ندیدم بلکه توی خونه خودمون دیدمش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

شما در این خاطره ام به اسم پریا بشناسیدش.


 

ادامه مطلب ...

سرگرمی های کارگاهی یا دکتر چوبکی نگو بلا بگوی 5

این پست فنی نیست و راجع به خاطرات دکتر چوبکی در زمانی که توی تبریز داشت روی در هتل کار می کرده.

 

ادامه مطلب ...

سرگرمی های کارگاهی یا دکتر چوبکی نگو بلا بگوی 4- ورودی هتل شهریار تبریز

الان افتادم روی دور تعریف از دکتر چوبکی. نخ سوزن که امروز مصادف با سالروز گهربار تولد ایشان می باشد و من این پست رو همینجوری (زگیل دربیاره هرکی شک کنه) و نه بخاطر پاچه خاری می نویسم.

 

ادامه مطلب ...

سرگرمی های کارگاهی یا دکتر چوبکی نگو بلا بگوی 3-آنتیک کردن چوب

یکی از تکنیک های کار با چوب طبیعی اینه که چوب رو آنتیک می کنند.


روشهای مختلفی وجود داره که یکی از راحتترین و طبیعی ترینشو ما از دکتر چوبکی یاد گرفتیم:


این عکسها رو ببینید اینا مربوط به اون رستورانیه که پولمونو خورد.


 

ادامه مطلب ...

گالیور نقشه رو بده به من2

خلاصه ما سکه هامونو بر داشتیم و هر کدووم رفتیم بذاریمش پیش گنجهای شخصیمون.

اون سالها برادر من توی کار نویسندگی و انتشار کتابهای تخصصی رشته تحصیلی خودش بود. در نتیجه دفتر کارش نزدیک دانشگاه تهران بود و قضیه ول گشتن توی انقلاب ما هم به همون مربوطه.

 

ادامه مطلب ...