تحلیل خاطرات چند خطی9- تحلیل پریا

پست قبلی رو که گذاشتم به نظرم خنده دار بود و جالب ولی عکس العمل هایی که دیدم و صفت های عجیبی که به پریای کوچک قدیم ما زده شد یه ذره منو ترسوند.

صفت های مثل فا..ه بین المللی، لعبتک روی خشت و ...

اولش یه چیزی بگم. من وبلاگمو جوری می نویسم که خنده دار باشه، حتی اگر مثل پست پل کریمخان اندوخته 10 سال کار یک شبه از دست رفته باشه. جنبه های خنده دارشو برای خواننده ها می ذارم چون به نظرم الان همه به اندازه خودشون درگیری دارند و میان وبلاگ منو بخونن که بخندن(البته اگر بخندند!) وگرنه خودشون به اندازه کافی سوژه برای گریه دارند. به قول بهروز وثوقی توی فیلم سوته دلان ما خودمون مصیبتیم، گریه کن نداریم.


 

 

از تعریف من از پریا این طور برداشت شده که یه دختر معمولی یا تا حدی مرفه از خوشی زیاد رفته اون سر دنیا تا از نمایش بدن لختش هم خودش لذت ببره هم بقیه.

راستی بگم من صنعت مد و تبلیغات برام خیلی مجهوله و نمی تونم این صنعت رو بفهمم یعنی یه جورایی درکشو ندارم. همینو می دونم که کار مدلینگ حرفه سختیه و اکثرا" دخترهایی که واردش میشن از سطح زندگی بالایی برخوردار نیستند و به نوعی به عنوان سکوی پرش بهش نگاه می کنند.

حالا خواننده ای که بعضی صفتهارو به پریای کوچک قدیم می ده می خوام اینجارو بخونه و بدونه که اون با اون کوچکیش اصلا" زندگی روتینی نداشت.

می دونید یکی از سرگرمی های دوتا خواهر توی خونه ما چی بود؟ باز کردن در یخچال و تماشا کردن قفسه هاش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!خونه ای که 4 نفر آدم توش زندگی می کنند ولی اینقدر پول توش نمیومد که توی یخچال فقط آب نگه می داشتند، مادری که روزی 14 ساعت کار میکرد و پدری که از ترس پدر و مادر من دخترهاشو با خودش به جاهایی که خودش می رفت نمی برد یا پدرم با دعوا بچه هارو از خونه افرادی بیرون کشیده بود و برای جلوگیری از تکرارش همه جا دخترهارو با خودش همراه کرده بود. دخترهایی که دوست داشتند با مادرم حمام بروند چون از کوچکی خودشون و در تنهایی حموم کرده بودند و دوست داشتند یه زن بشورتشون و در ضمن تمام مدت آب گرم داشته باشند.

دخترهایی که مادرم برای جلوگیری از جلب توجه زیادی که به دلیل زیبایی که داشتند و بی مغزی پدرشون از همون کودکی موهاشونو خیلی کوتاه نگه می داشت تا زیباییشون خیلی دیده نشه. ببینید زندگی دوتا بچه چقدر باید نابسامان باشه که زن و شوهر همسایه اینقدر امکان دخالت در زندگی، تربیت و یا حتی مدل موی اونها داشته باشه. مادرشون هم اینقدر درگیر بود که هیچ مخالفتی نداشت و همین که کسی هست مراقب بچه هاش باشه کلاشو مینداخت بالا. ولی این سیستم مریض تا کی امکان ادامه رو داشت. تا کی می شد در زندگی بقیه دخالت کرد. تا کی این دوتا خواهر کوچک بودند و  همسایه هاشونو به پدر و مادرشون ترجیح می دادند.

من از این دید به پریا نگاه می کنم. کسی که بین تمام راه هایی که انتظار می رفت انتخاب کنه یکی از بهترین هاشو انتخاب کرده. می تونست توی 13 سالگی با یه پسر احمق 16 ساله یا پیرمرد کلاش هوسباز فرار کنه و توی 15 سالگی بچه دار بشه و .... می تونست بره الکلی یا حشیشی یا ... بشه. میتونست بره تو کار قاچاق مواد مخدر. می تونست خیلی کارهای دیگه بکنه که هم برای خودش بد باشه هم برای بقیه. بین این همه کار رفته تو کار مدلینگ و در کنارش شاید درسی هم بخونه اونجور که توی profile اش نوشته. اتفاقا" از دید من نه تنها کار اشتباهی نکرده و آدم فاسدی نیست بلکه من به احترامش از جام بلند میشم.

رضا مارمولک می گفت : راه های رسیدن به خدا به عدد آدمهاست. آدمها همشون خاکستریند باید ببینیم هرکی از کجا به کجا رسیده. یه ذره خودمونو جای اونا بذاریم، البته لطفا".


در انتها باید اضافه کنم که فکر کردید غربتی ها منبر نمی رن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اهم اشتباه کردید.



بعد نوشت: عجب عددی جور شده؟!!!






نظرات 14 + ارسال نظر
شیرین امیری یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 12:52

دم مادرم گرم که با وجود همه این مشکلاتو خیلی بیشتر ازین مشکلات یه لحظه مارو به امید هیچ کسی نگذاشت
باز اون دخترها شانس اوردن همسایه شون ادم متعهدی بوده و گرنه معلوم نبود چه بلایی میتونست سرشون بیاد
درضمن کاملا درمودر پریا باهاتون موافقم..مطمئنا قابل احترامه
من خودم میتونستم هرادمی بشم غیراینی که هستم..
میشد معشوقه باشم زن دوم باشم و .... باشم...
خجالت کشیدم ازرک گفتنم ولی عین واقعیته
اونایی که همه چی رو دراوج ارمانی میبینن تو شرایط خاصی مثل ما زندگی نکردن که ببینن یه من ماست چقدر کره میده!

آره والا. البته اینم بگم که ما از بودن اون دوتا خواهر توی خونه لذت می بردیم و لطفی به کسی نداشتیم، کلا" در و تخته به هم جور شده بود.
آره والا به قول کفار به جای گیر دادن به راه رفتن کسی، چند دقیقه کفشاشو پات کن.

استادجان!!! یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 13:17 http://lakoojanjan.blogfa.com/

نمی دونم چرا بعضی آدمها کلاً (توی دنیای مجازی و حقیقی) به خودشون این حق رو می دن که دیگران رو قضاوت کنن و یه برچسب به هر آدمی که کوچکترین انحرافی از معیارهای خودساخته شون داشت بچسبونن. خودمونیم ولی اینجور آدمها باید زندگی سختی داشته باشن! اینکه دائم دماغت رو تو کار ملت فرو کنی و مغزت درگیر چرایی و چیستی زندگی دیگران باشه خیلی انرژی می بره!!!
پ.ن: من وبلاگت رو دوست دارم، حتی پستهایی رو که نمی فهمم و فقط عکسهاش رو نگاه می کنم
البته هر چی فکر می کنم یادم نمیاد چی شد که پیدات کردم

راست میگی آبجی خانم. دقت کردی علاوه بر زندگی سخت، خدای خیلی سختی دارند و خداشون همش منتظره مچشونو بگیره و اصلا" رحم نداره. در صورتی که خدای آدمای معمولی خیلی باحاله و همش منتظره که برن سراغش تا خودشونو براش لوس کنند.
در مورد اون پستها بازم تکرار می کنم خودم هم نمی فهممشون!!!

بنفشه یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 14:52

چی بگم والا! چه زندگیه عجیبی داشتن

آره خواهر.

تکتم یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 15:49

جدی نگیر. تجربه به من ثابت کرده بعضیا فقط تو نت میگردن دنبال یه سوژه که فحش بدن و بدوبیره بگن. براشون هم مهم نیست به کی یا چی؟! فقط تخلیه اون مغزشون مهمه که بدجورم بو فاضلاب میده

ترسناکند. تصور این همه بی رحمی در مورد بقیه خیلی ترسناکه.

mt یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 16:16

آخی نازی کی دلش اومد از این حرفها بزنه خوب هر کس یه شغلی داره شغل هرکس نشون دهنده ی شخصیتش نیست خیلی وقت ها آدم ها مجبور میشوند کارهایی رو انجام بدند که اصلا دوستش ندارند

با شما موافقم در ضمن اینکه به نظرم مدلینگ به نظرم اصلا" شغل بدی نیست فقط خیلی سخته و آدمو درگیر بازار مصرف می کنه

آمنه یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 20:02 http://gozashteha60.blogfa.com/

نمیدونم خوب یا بد ولی عادت قضاوت ندارم.حتی تو پست قبلی هم قضاوت نکردم.خدا هرجایی هستن پشت و پناهشون باشه.

ممنون

ثریا دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 09:05 http://uarlkd.blogfa.com/

همه ما یه جورایی زندگی سختی داریم و خواهیم داشت یکی از حمایت پدر و مادر محرومه و یکی حمایت داره ولی از نظر مالی در مضقیه هست یکی هر دوش رو نداره یکی همش رو داره ولی روح و روان زخمی داره ............
حالا این وسط بعضی ها آشکارا مرتکب گناه میشوند و بعضی ها در خفا!!
و البته بعضی ها هم با تموم مشکلاتی که دارند سعی میکنند پا را از خظ قزمز فراتر نگذارند
قضاوت در مورد چگونگی زندگی و شخصت افراد خیلی سخته
بخصوص اینکه ما نمیدونیم در آینده قراره چه اتفاقی برای خودمون بیافته
.............................
ما هم بلدیم روی منبر بریم

صلواتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

ققنوس دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 09:14 http://ghoghnooshope.blogfa.com/

خوب اولا آفرین و مرحبا به مهربانی و انسان دوستی پدر و مادر شما.
دوم فکر نمی کنم هر کسی که وارد صنعت خاصی مثل مدلینگ شد حتما دچار فساد اخلاقی هم شده است.
درست مثل هنرپیشه‌ها که قدیم‌ها بهشون با دید دیگری نگاه می شد.
سوم... اتفاقا ما هم از این همسایه داریم. دو تا دختر بسیار خوشگل و مامانی خوصصا کوچیکه
اما متاسفانه پدر معتاد و مشکوک به فروشنده مواد
مادر هم ....
حالا به نظرتون آینده این دخترها چه خواهد شد؟؟؟؟.
تو اسباب کشی خونه‌شون بچه‌های وسایل را دسته بندی و جمع کردن . یعنی یه دختر 15 ساله و یه پسر بچه12 ساله و مادر هم پیداش نبود.

متاسفانه خیلی زیاد شده.
بازم میگم، بچه های خوبی بودند و ما از اینکه پیش ما بودند لذت می بردیم و اصلا" فداکاری یا لطفی در بین نبود.
جامعه مشکل داری داریم!

ثریا دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 09:30

لطفا" اون قزمز رو ویرایش کنید
خوب داشتم میگفتم هنوز خیلی مونده تا نماز بعدی ....


blogsky اجازه ویرایش نظراتو به صاحب وبلاگ نمی ده. برای همین من نظراتی که نمی شه جاییشو حذف کرد، کلا" حذف می کنم. اضافه کاری می خوام برم ارشاد، مبرس (اینم از اون کلماته ها)کتاب بشم.

مینا دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 10:31

سلام. تو قول داده بودی شنبه مطلب نذاری خیلی بدی شوخی کردم چه مطلب جالبی بود. میدونی وقتی اینارو خوندم به چی فکر کردم؟ به سرنوشت آدما. وقتی به گذشته خودم یا اطرافیانم نگاه میکنم میبینم چقدر جالبه که ادم به هیچ عنوان از فردای خودش نمیتونه مطلع بشه. امیدوارم هم تو هم پریا هم خودم و هم همه کسانی که این وبو میخونن روز به روز موفق تر بشن

ممنون

ثریا دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 11:57

مبرس؟؟؟! معنی شود لطفا"

اون بابایی که کتابهارو بررسی می کنه و سانسورشون می کنه.

پدرام سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 01:14

دوتا پست رو با هم خوندم
ولی درک نمیکنم چرا باید بعضی ها بخوان ایراد بگیرند و حرف بی ربط بزنند
بیشتر احساس کردم از اینکه یک آشنای قدیمی رو پیدا کردید ذوق زده شده بودید و می خواستید این احساس قشنگ رو با بقیه تقسیم کنید.
در هرصورت با نثر زیبایی می نویسید و حال و هوای خاصی داره
شادباشید

ممنون

بنفشه سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 16:38

دخترم کجایی!؟

همین الان پست گذاشتم.

آسمانه شنبه 22 شهریور 1393 ساعت 00:06 http://asemaneh2007.blogfa.com

عجب سرگذشتی داشتن مثل رمان میمونه
و اینکه درست نیست درمورد کسانی که نمیشناسیم و نمای کوچکی از زندگیشون رو میبینیم درمورد کل شخصیت و رفتارها و عملکردهاشون قضاوت کنیم خب بعضی از آدمها هم نسبت به همه چیز و همه کس بدبینن و نمیتونم جور دیگه ای فکر کنند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد