-
نصیحت الغربیته فی اصول احساسیه
یکشنبه 2 شهریور 1393 17:07
منو که می شناسید وقتی بهم رو بدند خیلی قار قار می کنم و سر و صدا راه میاندازم تا دلتون هم بخواد حرفای نیش دار با استفاده از کلماتی که طرف مکالمه به کار برده می زنم! خیلی اخلاق بدیه می دونم! جوان و جاهل که بودم یکبار یک دوستی سرخوشانه رو شروع کردم که بنده خدا طرف مربوطه خیلی برام جذابیت نداشت، نه قیافه ای، نه کاراکتر،...
-
خاطره دزدی 13-بچه های فامیل دکتر چوبکی اینا
چهارشنبه 8 مرداد 1393 17:53
یادتونه از نوه خواهر دکتر چوبکی نوشته بودم که رفته بوده سفره آبروریزی کرده بوده. دکتر چوبکی می گه پسرک مریض شده بوده و پیش مادر بزرگش بوده. خواهر دکتر هم که شیمی درمانی می کنه و خوب اولین تاثیرش از دست دادن مو و ابرو و مژه هستش. خلاصه دکتر می گفت من رفتم خونه خواهرم و دیدم پسرک و خواهرم با هم دراز کشیدند و دارند...
-
همه غربتی هستند مگر غیر آن ثابت شود
یکشنبه 5 مرداد 1393 19:52
چند روز پیش با بچه، مچه های فامیل پدری یک جا جمع بودیم. الان دیگه همه بزرگ شده اند و هیچ کس زیر سی سال سن نداره. بحث از سیاست و داعش و ساپورت و آب تهران و آلودگی زیست محیطی به این رسید که هر کس توی بچگیش چه تکه کلامی داشته یا توی چشم بقیه به چی معروف بوده : اولیش برای برادرم بود. این چیزی که همه ازش یادشونه علاقه...
-
داستان های محله پدری
سهشنبه 31 تیر 1393 14:51
یادمه یک Email قدیما دست به دست می شد که یکی از پولدارای نیویورک می ره مکزیک برای تفریح یک بابایی رو می بینه که بی خیال بوده و حالشو می برده. مستر نیویورکی هم راهکارهایی برای پویایی زندگی مکزیکی می ده که نتیجه نهاییش این بوده که بعد از کلی پول درآوردن می شد یک آدمی اهل حال در سواحل مکزیک، خوب برای مکزیکی داستان ما هم...
-
رمضان نامه
دوشنبه 30 تیر 1393 20:15
کلا" نطقم کور شده، دقت کردید؟؟؟ دیروز پست افطاری دکتر تکتم رو نگاه می کردم، یادم اومد که امسال منو کسی افطاری دعوت نکرده!!!! اصلا" یک وضعی، باید بگم مسوولین علاوه بر ساپورت برای این معضل هم راه کاری بیاندیشند. دروغ چرا یکی دعوت کرد، یعنی اینجایی که دارم باهاش کار می کنم دعوتمون کرد. یه چیزی شبیه همون غذای...
-
شورش غربتی!3
شنبه 7 تیر 1393 18:03
یادتونه عید رفته بودم رستوران، اومدم اینجا کولی بازی درآوردم که اِلِه، بِلِه، جیمبِلِه! خلاصه براتون بگم که امروز هم گیر همون سیستم افتادم اونم از نوع بانکیش. بانک مسکن شعبه آفریقای شمالی سر گلشهر به نظرم اصلا" بانک نبود، مرکز پاچه گیری و آزار مشتریان بود. یعنی از بین 20 تا باجه ای که داشت دو تا کار می کرد، متوسط...
-
نظرسنجی
جمعه 30 خرداد 1393 19:58
عکس های دنباله رو لطفا" نگاه کنید. به ترتیبی که خوشتون میاد برام لیستش کنید توی نطرات. مثلا" عکس 1، عکس 5، عکس 2 و ... اگر هم خوشتون نیومد هم بنویسید جواده یا رنگش بده و از این مدل نطرات راستی بنویسید که کنسولشو دوست دارید یا نه یا کدوم طرفی به نظرتون جالب تره؟ فک کردید مفتیه میاید وبلاگ می خونید؟ می خواید...
-
پست سرکار 7
پنجشنبه 29 خرداد 1393 10:24
آقا اینا که میگن طبق کتاب فلان کارهاتونو لیست کنید بعد بدترین شو اول انجام بده. همون قضیه قورباغه رو قورت بده. یک کلام چرت می گند. من الان یک برکه قورباغه دارم گه گیجه گرفتم کدومو قورت بدم. وسطش هم اومدم وبلاگ به روز می کنم! شرمنده از ادبیات ولی واقعا" فقط همین عبارت شرح حال منه.
-
پست سرکاری 6
سهشنبه 27 خرداد 1393 17:55
آقا ما چند روز پیش رفته بودیم توی یک جلسه ای از این اتاق جلسه ها که میکروفون روی میز داره و هرکی صحبت می کنه دوربین به سمتش می چرخه و از این حرفا (ببینید غربتی کم الکی نیستا!) خوب ما از غربتستان اومدیم و توی روستای ما از این چیزا نیستش، از قضای روزگار هم بین دو نفری نشسته بودیم که از نظر محاسن و یاری اسلام کم نداشتند....
-
پست سرکاری5
دوشنبه 26 خرداد 1393 16:05
اینو امروز برام Email کرده بودند: عدم استفاده از فحش با توجه به اینکه استفاده از فحش و عباراتی همچون "خفه شو" در کتاب ممنوع است و در وزارت ارشاد رد میشود، فرض کنید یک نویسنده ی رئالیست یک داستان می نویسه و در بخشی از داستانش یک دعوای خیابانی را به تصویر می کشه. با رعایت مسائل ممیزی لابد می شود یک چنین چیزی:...
-
پست سرکاری4
جمعه 16 خرداد 1393 15:47
این پست رو خیلی سریع و بدون ادیت گذاشتم اگر جمله ها خوب درنیومده ببخشید. خوب چند تا خبر به شما بدم. یک و از همه مهمتر از چاله در اومدم. شاید یک روزی تعریف کنم چه کاری کرده بودم. بذارید نتیجه اخلاقی کارم رو به سمع و نظرتون برسونم. چکیده اش اینه که یک قرآن برای هر کاری یا موضوعی برای خودتون تعریف کنید و اول از همه...
-
پست سرکاری 3
چهارشنبه 7 خرداد 1393 19:03
داشتم پست فروشگاه مهرداد عزیز رو می خوندم در مورد یک قلم کالا، یاد یک خاطره دزدی از یکی از همکاران قدیم افتادم همون که توله سگ دوست پسرش کر بود. ایشون یکبار رفته بوده قدیم ها داروخانه اون موقعی که تازه دوره اصلاحات بوده و همه چیز راحت وارد می شد و همه چیز همه جا بود. می بینه داروخانه کلی آدامس طعم دار آورده. کلی ذوق...
-
پست سرکاری 2
دوشنبه 5 خرداد 1393 09:59
یه موضوع رو تندکی بگم. راستش غربتی خیلی به تاثیر رسانه اعتقاد داره. برای همین خیلی راحت تلویزیون نگاه نمی کنه. می ترسم همین جوری پیش برم دیگه بلد نباشم با تلویزیون کار کنم. برعکس من خانم والده به شدت وابسته به تلویزیون و تولیدات کشور دوست و برادر ترکیه هستند. چند روز پیش در گردهمایی خانواده غربتی مادرم به عروس غربتی...
-
فنون مذاکره
چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 14:53
خوب یک ذره اظهار فضل کنم. در ادامه تکنیک هایی که غربتی در مذاکرات یا معاشرت هایش استفاده می کنه با عنوانهای تخصصیشون آورده شده : روش یک، تکنیک حافظه : این روش برای وقتی به کار میاد که شما با طرف مقابلتون هیچ حرف مشترکی ندارید ولی مجبورید معاشرت بکنید. مثلا" من و خاله ام! جلسه اول در این روش خیلی مهمه چون در اون...
-
گربه نامه
دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 18:17
اینا رو ببینید. خیلی حوصله ام سر جاش نیست که بنویسم. این این یکی طولانیه ولی آخرش خیلی منو خندوند. این همه بقیه ملاحظه شونو کردند آخرش طرف اومد ... آخریش هم نگاه کنید. موندم کلاغا چی کاره هستند؟ یکی comment گذاشته کوچ هستند که به نظرم خیلی مناسب میاد. شایدم شرط بندی کردند!
-
ژنوتیپ یا من از اولش غربتی بودم
یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 09:53
نمی دونم شما کوچک بودید چه جوری بودید. بعضی از بچه ها مثل اون بچه توی فیلم shining یک دوست فرضی دارند. بعضیها عقیده دارند که نباید جلوی این تصورات بچه ها رو گرفت چون به تخیلشون صدمه می زنه بعضی ها هم عقیده دارند این دوست برای زندگی اجتماعی بچه ها مشکل ایجاد می کنه. منم یکی از این دوستا داشتم وقتی کوچک بودم ولی به دلیل...
-
حمل و نقل محصولات جالیزی در این وبلاگ اکیدا" ممنوع است.
چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 18:59
از قدیم گفته اند : من مستجاب الدعوه هستم یک جورایی هم فامیل خدا حساب می شم. دو سه باری هم خدا به خوابم اومده بهم قول پیغمبری داده ولی بعدش دیگه پیگیری نکرده منم پی شو نگرفتم. ولی این دلیل نمی شه شما ها بیاید هندونه زیر بغل من بذارید. منم از خود راضی، نزده می رقصم. کم self steam قلمبه ای دارم شما هم که تعریف کنید بدتر...
-
این یادداشت مخاطب خاص دارد
شنبه 6 اردیبهشت 1393 09:21
این پست از اون پست های منبریه، از اونها که غربتی منطقی می شود. برای همین شاید خیلی ها خوششون نیاد، شرمنده. خوب یا بد به خاطر کارهایی که داشتم کلاس و workshop و از این جنگولک بازیها زیاد مجبور بودم برم. همکلاسی های ایرانی و غیر ایرانی هم زیاد داشتم و یک تجربکی پیدا کردم از سرکلاس نشستن با مسلمون و کافر . زن و مرد. کلی...
-
من و ... و سینما و صد البته محمدرضا گلزار!
پنجشنبه 4 اردیبهشت 1393 09:31
داستان من شده همسایه ها یاری کنید تا من شوهرداری کنم. اگرمریم عزیز پستی نمی گذاشتند من اصلا" یادم نمیومد چی بنویسم! این خاطره برای اوج دوران شباب و بی کله گی منه و البته زید مورد نظر که چند باری توی وبلاگ ازشون خاطره گفتم مثلا" قضیه سردرد یا خورش آلو اسفناج، حالا یکی از خاطره هامو بگم که خیلی bold توی ذهنم...
-
خاطره دزدی 7_عموی مادرم
سهشنبه 2 اردیبهشت 1393 16:45
اینقدر گیر دادید که روم کم شد الان یه چیزی می نویسم. کلا" این روزها روی فرم نیستم برای همین فکر می کنم دوهفته پیش به دنیا اومدم یا 10 روزه که با سفینه از مریخ وارد زمین شدم. اینقدر ذهنم خالیه و هیچی یادم نمیومد. از زور بی خاطره ای می خوام دوتا خاطره از عموی مادرم تعریف کنم. این عموی مادرم هنوز در قیدحیات هستند....
-
پست سرکاری2
چهارشنبه 27 فروردین 1393 15:56
این کمپین سبیل هست توی دنیا راه افتاده!!!! نمی دونم می دونید یا نه؟ کلا" آقایون می تونند عضوش بشوند و حتما" هم باید سبیل بذارند و باید برای سرطانهای مربوط به آقایان فعالیت کنند و پول جمع کنند. از استرالیا هم شروع شده و تا حالا 22 میلیون نفر بهش اضافه شدند!!!!!!!!!!!!!! 22 میلیون نفر سبیلو به جبر، البته به...
-
پست سرِ کاری
سهشنبه 19 فروردین 1393 19:54
این پستو به خاطر مهندس اصغری می نویسم ولاغیر چون اینقدر خوابم میاد که نگو. تازگیها فهمیدم که توی خواب کار کردن، راه رفتن، توجیه کردن، رانندگی کردن هم جز کمالاتم بوده و نمی دونستم. داشتم توی خیابون می رفتم یک پسر بچه ای با مامانش داشت می رفت توی یک آتلیه عکاسی. دیدید دم آتلیه ها مخصوصا" اونهایی که مال بچه هاست عکس...
-
شورشی همراه غربتی
یکشنبه 10 فروردین 1393 17:05
یک پیغام برام اومد که اینجا می خوام مثل workshop با هم بریم جلو ببینیم چیاش کمه یا زیاد. نویسنده هم بهتون نمی گم چه کسی هستند مگر اینکه بهم بگن لینکشون کنم وگرنه بهتون نمی گم، تا دلتون بسوزه! چون موضوع نهایی نشده اسم فسد فود هم حذف شده حالا اشکالهایی که من به نوشته شما می گیرم از دید فسد فود می گم تا توی تله اونها...
-
شورش غربتی!2
یکشنبه 10 فروردین 1393 09:51
اولش اینو بگم که من آدمی هستم که همونطور که برای سارای عزیز یا فاطمه عزیز گفتم توی میدون انقلاب روی میز شریکی با ظرف سس شریکی با یک سرباز فلافل می خورم و دنبال کلاس و اینجور چیزها در اونجا نیستم. انتظار دارم فلافلش گرم باشه و سسش مربوط به فلافل باشه و خوشمزه. انتظار هم ندارم میزمو تمیز کنند و خودم باقیماده غذامو...
-
شورش غربتی!
یکشنبه 10 فروردین 1393 09:05
دو تا دلیل دارم برای پستی که دارم می نویسم، نه سه تا نه همون دو تا خوبه! دلیل اولم اینه آخر سالی حماقت کردم می خوام یک کاری بکنم احساس شعور اجتماعی بکنم و هم توی دلم خودمو به بابام نشون بدم که من کار خودمو می کنیم و وظیفمو انجام می دم بقیه اش با بقیه(چه بچه خوبی) همینه موندم این یک دلیله یا دو تا. دلیل دومم اینه که ما...
-
آخه چرا؟
شنبه 9 فروردین 1393 12:23
یک آقایی بود هر بعد از هر که می رفتم خونه توی خیابون می دیدمش که ویولون می زد. سر و وضعش هم خیلی خوب و مرتب بود. یعنی کلاه و کمربند و کفشش همیشه ست بود و خیلی شیک و پیک بود. صورتشو نمی تونستم ببینم ولی به نظرم جوون بود و طبق استاندارهای من یا از لج کسی توی خیابون ساز می زد یا دانشجویی چیزی بود. خوب غربتی باشی معلومه...
-
چهارشنبه سوری غربتی
یکشنبه 3 فروردین 1393 19:01
والا راستش دروغ چرا آخر سالی یه اتفاقی افتاد که خیلی حال منو گرفت. یعنی خودش نیوفتاد من خودم به زور افتاندمش! اولا بنفشه عزیز شوخی می کرد که چرا اسمتو گذاشتی غربتی؟ هی من به دهنم میاد لعنتی. خوب من خودمو می شناختم برای همین این اسمو برای خودم انتخاب کردم. یکی ار رفتارهای غربتی وار من عدم توجه به بقیه وقتایی که کار...
-
پیام نوروزی
شنبه 2 فروردین 1393 18:30
اینم پیام نوروزی غربتی، فکر کردید کم الکیه؟ راستش از sms تبریک پسرِدخترخاله مامانم بود. اینجوراست: آید بهار و پیرهن بیشه تو شود نوتر برآورد گل اگر ریشه نو شود زیباست روی کاکل سبزت کلاه تو زیباتر آن که در سرت اندیشه نو شود نوروز خجسته
-
حق هیچ برداشتی از این پست ندارید!
سهشنبه 27 اسفند 1392 08:46
من تا به حال پست مناسبتی نگذاشتم، نه تبریک گفتم نه تسلیت. کلا" در این وبلاگ در مرکز کاینات بودم، هر وقت شنگول بودم عید بود هر وقت نبودم، ایام مصیبتیه! ولی الان می خوام یک چیزی بگم: قبلنا خیلی به رفتار خرید مردم کار نداشتم ولی الان به دلیل پروژه ای که دارم مجبورم حواسمو جمع کنم. اسفند پارسال، به نظر مردم امیدوارتر...
-
فکر کردید بی خیال می شم؟
یکشنبه 25 اسفند 1392 19:47
یک نظرسنجی سمت چپ اضافه کردم، حتما" شرکت کنید، هرگونه شباهت به نظرسنجی های بعضی جاها قویا" تکذیب می شه! الان که کم کم دارید لو می دیدو داستانهای گانگستریتونو توی دستشویی می نویسید، واقعا" فکر می کنید من بی خیال می شم و می رم یه خاطره پدرمادردار تعریف می کنم؟ واقعا" منو همچین آدمی تصور کردید؟ این...