ژنوتیپ یا من از اولش غربتی بودم

نمی دونم شما کوچک بودید چه جوری بودید. بعضی از بچه ها مثل اون بچه توی فیلم shining یک دوست فرضی دارند. بعضیها عقیده دارند که نباید جلوی این تصورات بچه ها رو گرفت چون به تخیلشون صدمه می زنه بعضی ها هم عقیده دارند این دوست برای زندگی اجتماعی بچه ها مشکل ایجاد می کنه.


منم یکی از این دوستا داشتم وقتی کوچک بودم ولی به دلیل جو دموکراتیک خونمون حتی وجودشو اعلام نکردم. فقط وقتی تنها بودیم با هم حرف می زدیم و برای اینکه کسی اذیتش نکنه توی موزاییک های راه پله طبقه دوم خونمون زندگی می کرد. یادمه که صورتشو توی موزاییک ها می دیدم و اصلا" یادم نمیاد که چی شد دیگه ندیدمش و الان هم هرچی دقت می کنم چیز زیادی ازش یادم نمیاد ولی اینو یادمه که خیلی دوستش داشتم!


یک عادت دیگه ای هم که داشتم این بود روی همه چیز اسم می گذاشتم. همه اعضای بدنم یا وسایلم اسم داشت. هنوز هم که هنوزه این اسمها متداوله توی خونه پدرم. مثلا" اسم یک بالش خیلی چاقی که برای بغل کردن خوبه "اقدس" هستش. حتی مهمونهامون هم بالشو به اسم اقدس صدا می کنند. حالا شما فکر کن جلوی یک غریبه بعد از نهار مادرم به برادرم می گه، اقدسو بده به دوستت بعد از غذا یک ذره دراز بکشه، استراحت کنه!!!!!!!!!!!!!!!!


همه این صغری کبری ها رو گفتم که به اینجا برسم که دو تا کتاب برادرم برای پدرم خریده یکیش لغات و اصطلاحات کاشونی و اون یکی ضرب المثل های کاشونی. سرگرمی جدیدمون اینه که می شینیم دور هم کتابارو می خونیم و نکته یا خاطره جور می کنیم و می خندیم.

یکی از مواردی که بهش برخوردیم کلمه "پیزی" بود به معنی "شکم". یادم میاد وقتی کوچیک بودم به شکمم می گفتم "پیزی" اینجوری توی ذهنم بود که این کلمه رو از بزرگترها شنیدم. وقتی توی کتاب لغات و اصطلاحات به کلمه پیزی رسیدیم مادرم می خندید که غربتی هم کوچیک بود به شکمش می گفت پیزی. خوب جواب من هم همون جمله قبل بود که من از خودتون شنیدم. پدرم هم محکم وایساد که من اولین باره این کلمه رو شنیدم و با اینکه من از همتون کاشی ترم تا به حال نه این کلمه رو شنیدم نه به کار بردم پس تو از من نشنیدی. پدر و مادرم می گفتند که فکر می کردند این یک کلمه بچگونه است نه کلمه کاشونی. خلاصه بعد از کلی خنده و شوخی به این نتیجه رسیدیم که ژنوتیپ من کاشونیه!

نظرات 29 + ارسال نظر
پدرام یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 10:50

یعنی من الان به تناسخ ایمان بیارم
یا ناخودآگاه جمعی
این در راستای همون فامیل خدا بودنته
کی اعلام بعثت میکنی
فکر کنم الان تمامی خواننده هات آماده پذیرش این موضوع هستند

شما فامیل دکتر چوبکی نیستید؟
ایشون هم به ناخودآگاه جمعی یا شعور جهانی اعتقاد خاصی دارند!

یک مدتیه خدا منو سرِ کار گذاشته با هم سر سنگینیم.

سارای یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 11:03 http://damanekhali.blogfa.com

ما هم دو تا بالش داریم اسمشون وامقه.. دو تا بالش لوله ای کوچولو و چاق که بهشون میگیم وامق ... آخه فامیل ما خیلی بی تربیت بودم و اسم یه بنده خدای چاق و تپل و قد کوتاه را گذاشتن روی این مدل بالش... این وامقا هم هدیه زن عموم به منه... که البته طرفدارای زیادی هم دارن ...

فنوتیپت کجاییه؟؟؟



وامق یعنی چه؟

هیچ جایی

مینا یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 11:31 http://gonbademinagallery.blogsky.com

سلام،تازگیها اینجا رو پیدا کردم و میام میخونم،از این پستتون یاد خانواده ی خودمون افتادم،ما هم خانوادگی دنبال سوژه برای خندیدن میگردیم،مثلا ما به شورت داداش کوچیکه(که الان دیگه 30 سالشه) میگفتیم شخصیت فلانی! هنوزم که هنوزه خانومش هم همینو میگه!

عطیه یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 12:16

داداش من تخلیلاتش خیلی قوی بود. همیشه هم 1رئیس داشت.1بار یادمه با همسایه مادربزرگم که داشت ماشینشو جابجا میکرد دعواش شد که چرا به این ماشین دست زدی؟ این ماشین رئیس منه.

تکتم (دکتر آشپز) یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 12:20 http://drashpaz.persianblog.ir

غربتی میره تو خونه به باباش میگه من فکر کنم بعد از فامیل خدا بودن الان دارم پیغمبر میشم.
باباش میگه درود خدا بر تو و خاندانت. بگو ببینم چجوری؟
میگه جدیدا وقتی میرم بانک در بانک خودبخود برام باز میشه

حیف توی دست و بالم کفگیر ندارم!

سارای یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 12:32 http://damanekhali.blogfa.com

جوک دست پخت تکتم جون خیلی جالب بود...
وامق اسمه دیگه... اسم مرد... بنده خدایی تو محل ما اسمش وامقه و تیپش قد کوتاه، چاق و تپل...

جمیعا" دست همتون درد نکنه!

تکتم (دکتر آشپز) یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 12:34 http://drashpaz.persianblog.ir

عه تو پای سیستم نشستی؟
هی میگم بیا آشپزی یادت بدم حداقل کفگیرش به دردت میخوره.
پی نوشت : بیش از اصل پستت این جوابت به کامنتم روحم رو شاد کرد! راستی تو به روح اعتقاد داری؟

بعله.

ما اینیم دیگه!

پدرام یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 12:47

راستی حال دکتر چوبکی عزیز چطوره؟
مدتیست حضور ایشون تو وبلاگتون کمرنگ شده

ایشون هم خوبند. برای شما سلام مخصوص دارند.

سارای یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 13:19 http://damanekhali.blogfa.com

دست منو دیدی؟ اگه ندیدی برو وبلاگم/ خودم هم نمیدونم چه اصراری دارم دستمو همه ببینن هم دوستای مجازی دوستای غیر مجازی

عکس باز نمی شه. اگر هم می شد من نگاه نمی کردم. مثلا" من کاشی هستم خون یا زخم ببینم faint می فرمایم!!!

بابا توی این وانفسا مراقب سلامتیتون باشید.

سارای یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 13:24 http://damanekhali.blogfa.com

پیداش کردم)
یه بار یه کامنت برات گذاشتم تو در جوابم گفته بودی وجدان چیه؟ اون موقع من تسلیم شدم و هیچی نگفتم چون نمیدونستم چی بهت بگم که نتونی حرف ازش در بیاری .. تا اینکه اتفاقی دیدم لامارتین جوابتو داده .. البته اگه دوباره حرف در نیاری و نگی لامارتین کیه...
وجدان صدای خداوند است.((لامارتین))

یک سوال اساسی بپرسم؟

خدا چیه یا کیه؟

چرا یک بچه وجدان نداره ولی بزرگها دارند. یعنی بچه خدا نداره؟

سارای یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 13:42 http://damanekhali.blogfa.com

اتفاقن بچه وجدان داره، یعنی خدا زودتر بهش گوشزد می کنه.. یعنی وجدانش آن لاینه... همینه که دیگه بچه ها زود آشتی می کنن.. زود می گن دروغ گفتیم.. زود معذرت خواهی می کنن و ...

بچه ای که دروغ می گه دیگه بچه نیست.

سارای یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 14:12 http://damanekhali.blogfa.com

پس بچه چه جور موجودیه؟؟؟

بچه، آدم بدون وجدانه از نظر من

مایل نیستم این بحثو ادامه بدم با اجازتون.

بنفشه یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 16:41

مهمونه شاد میشد بهش ناهار که دادن حالا بهش اقدس هم پیشکش میکنن چقدر خوبه!!!!!!!
حالا اون دوست خیالیت دختر بود یا پسر؟؟! همسن خودت بود؟! یاد کارتون الفی افتادم! کارتونش عالی بود!
حالا واقعاً پیزی از کجا به گوشِت خورده بوده!؟ شاید فک و فامیلی چیزی بهت گفته بوده!!

راستی دیشب خواب دیدم 5- 6 تا از عکسای منو گذاشتی تو وبلاگت بعدم زیرشون نوشتی این یکی از اولین دوستای منه!!!!!!!! یعنی تعبیرش چیه؟!!!!!!!!

دختر بود. من خیلی دور و برم دختر نبود. فکر کنم به همبن دلیل دختر بود.

یادم نمیاد.

می خوای پولدار بشی!

میم. یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 17:03 http://i-am-mim.blogsky.com/

تو خونه ما تعداد بچه ها زیاد بود (غیر از برادرا و خواهر، عموزاده و عمه زاده و دایی زاده ها) معمولا بیشتر وقتا حداقل چهار پنج تایی بودن، اینه که دیگه فرصتی برای دوست خیالی نبود...
به نظرم از همون کودکی یه چیزایی بهتون الهام میشده و این فامیل بودن جناب غربتی با خدا رو ثابت میکنه، هر کسی تا حالا شک داشته الان باید ایمان بیاره بهتون

والا

Goli دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 ساعت 01:35

هیییی دلم برای مَلی تنگ شد. ملی ملافه زرد رنگ نخی من بود که تا آخرین سالهای دانشگاه هم تو خونه همه جا و در همه حال کنارم بود و در نهایت توسط یکی از گربه هام به قتل رسید.

تکتم (دکتر آشپز) دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 ساعت 09:15

به جان خودم آرش از یکسالگی دروغ میگفت !
وجدان حس خوب تو نسبت به خودته که براحتی میتونی رامش کنی و یادش بدی تورو مرکز جهان بدونه.

آسمانه دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 ساعت 12:54 http://asemaneh2007.blogfa.com

یادم نمیاد دوست خیالی داشتم یا نه اما تا چند سال پیش هم اغلب تو آینه با خودم حرف میزدم اما خواهر کوچیکم حتی تو خیابون هم وقتی از مدرسه برمیگشت باخودش حرف میزد
من هنوزم رو بعضی از وسایلم اسم میذارم اسم ماشینم پونه ست
میگم شاید دوست خیالیت کاشونی بوده اسم شکمتو اون گذاشته پیزی

اینو "شاید دوست خیالیت کاشونی بوده اسم شکمتو اون گذاشته پیزی" رو دوست داشتم.

الی دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 ساعت 23:16

سلام، وا... ما هم که کاشونی هستیم، تا به حال پیزی به گوشمون نخورده، البته به جای بالش میفرماییم بالشت، یا متکا. به پشتی هم میفرماییم مخده! نمیدونم این اجداد محترم کاشونی ما از کجا این لغات را ابتکار میکردن! ما چرا آیا ازین ابتکارات نداریم! خوش به حال شما که اقدس و پیزی ابتکار مینمودی

سلام

والا توی کتاب که اینجوری نوشته بود.

ماهی سه‌شنبه 23 اردیبهشت 1393 ساعت 15:54

منم دوست خیالی داشتم ولی به مامانم نگفتم چون فکر میکردم نکنه فکر کنه دیوونه شدم :)))) دوست خیالی من تو کاشی دستشویی بود، شکلای توی اون کاشی هر کدوم یه اسم داشتن هر کدوم یه شخصیت خلاصه وقتی دستشویی میرفتم کلی باشون حرف میزدم، تا یه شب تب کردم و افتادم به هزیون گفتن، رفتم دستشویی دوستام خیلی عجیب غریب شده بودن رفتم هزیون وارانه به مامانم گفتم که خیلی ترسیدم کاشیا یه جوری شده بودن مامانمم بم خندید دیگه ام با اون دوست خیالیا حرف نزدم:)
نمیدونم چرا اینو گفتم!! بدم نمیاد با خوندن پست هاتون وقتی یاد یه چیزی می افتم اینجا بگم :))
شما هم وقتی این وسایلی که روشون اسم گذاشتین خراب یا گم میشن خیلی ناراحت میشین ؟



نه ناراحت نمی شم.

میم. پنج‌شنبه 25 اردیبهشت 1393 ساعت 11:01 http://i-am-mim.blogsky.com/

سلام جناب غربتی
آخر هفته خوبی داشته باشید در جوار خانواده محترم
راستی روز گذشتتون هم مبارک باشه، انشاالله دختر دار بشید و دختر کوچولوتون بهتون تبریک بگه

سلام

ممنون. ولی من شک دارم کسی تا آخر عمرم هم بهم روز پدر رو تبریک بگه!

sohay جمعه 26 اردیبهشت 1393 ساعت 01:15

وااااااااااااااای مثل اینکه قضیه کاشی مخصوصا کاشی دستشویی غیر ازمن مبتلا به دیگه ای هم داره تا حالا فک میکردم فقط من نابغه م
ببخشیدا ولی پیزی در فرهنگ لغات ما یه 4 ساعت اونور تر از کاشون معنی بی ادبی میده!!!

فکر کردید برای چی بهش می گن اتاق فکر؟

تکتم (دکتر آشپز) شنبه 27 اردیبهشت 1393 ساعت 12:13 http://drashpaz.persianblog.ir

هان این sohay کجاییه؟ من هم شنیده بودم بعنوان فحش میگن پیزی وا (!) ولی نمیدونم اصطلاح کجاییه؟!!!

نمی دونم.

پیزی فحش نیست اسم شکم منه وقتی کوچیک بودم. خوبه منم به شکم کوچولیات فحش بدم؟

تکتم (دکتر آشپز) شنبه 27 اردیبهشت 1393 ساعت 22:48 http://drashpaz.persianblog.ir

جیمکو میگی؟!!! نه من به کسی فحش ندادم اما یه نفر به آدم تنبل میگه پیزی وا!!!

asghari یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 ساعت 14:53

غربتی کجاییییییییییییییییییییییییی؟
حوصله مو سر رفت. بیا دیگه. بیا باز یه پست سرکاری بذار دلمون شاد شه!!!

تکتم (دکتر آشپز) دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت 11:29 http://drashpaz.persianblog.ir

تو کجایی ؟ گویا اون چاهی که کنده بودی خیلی گود بوده تهش موندی!
خبر سلامتیت رو بده دیگه ملالی نیست !

میم. دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت 14:53 http://i-am-mim.blogsky.com/

سلام جناب غربتی، ایام به کام مهندس
بازم که غیبت دارید

نجمه دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت 15:43

پس چرا آپ نمی کنی؟
دلم برای پست هات تنگ شده
هر وقت اعصاب روانم می ریخت بهم ، می اومدم وبلاگت حالم خوب میشد
من الان اعصابم به هم ریخته است شما هم آپ نکردی!!!!
کی جوابگو هست؟؟؟

sohay پنج‌شنبه 1 خرداد 1393 ساعت 23:25

خانم دکتر جان من اهل ایساتیسم!
ببخشیدا ما لفظ پیزی رو به صندوق عقب مبارک اطلاق میکنیم

همانا اشتباه می کنید، پیزی شکم است.

شیرین یکشنبه 4 خرداد 1393 ساعت 10:47

سلاممممممممم
پس تو کاشونی هستی؟؟
منم پیزیو نشنیده بودم تاحالا شهرستان ماتا کاشان فقط نیم ساعت فاصله داره
آقاجوووووو هوای خودتو داشته باش!
مایه غربتی بیشترنداریماااا

به قول جوونا، پَ نه پَ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد