خاطرات چند خطی21-جلسه با آقای لپ تاپ صورتی

یادتونه یه پست نوشته بودم از اون آقا لپ تاپ صورتی؟

دیروز هم باهاش جلسه داشتیم توی شهرداری. بچه هاش هم بودند و خودش هم باز با اون لپ تاپش دلبری می کرد. اولای جلسه حالم خوب بود ولی اتفاقاتی که توی جلسه افتاد و از دید بقیه خنده دار بود و حتی دکتر چوبکی توی کارگاه برای همسایه هامون تعریف می کرد و می خندید، برای من دردناک بود. نمی تونستم هضم کنم که من با این همه کمالات درگیر روزمرگی شدم و باید فکر هر چیزی رو بکنم و این بابا با اون لپ تاپ جلفش بدون نگرانی، از قصد (که خیلی بده) یا از روی خنگی (که دیگه افتضاحه) هی بیسوادیشو به رخ منو دکتر چوبکی و بچه هاش می کشید. مخصوصا" مینای عزیز که با یادآوری اسم اون استاد و وزیر سابق منو یاد از دست دادن خونه ای انداخت که بعد از ده سال خریده بودم و به خاطر تصمیم ایشون و همراهان که فقط 2 هفته دوام آورد، صرف غرامت قرارداد شد!!!!!!!!!!!!!!


خوب خواننده های عزیز، اشکاتونو پاک کنید، بریم سر قسمت خنده دار ماجرا.


 

 

ما رفته بودیم توی جلسه، از اونجاییکه من یه ذره غیرقابل کنترل هستم بعضی اوقات، دکتر چوبکی منو روبروی خودش توی جلسات می نشونه که بتونه با زبان بدن یا حتی بعضی اوقات با لگد از زیر میز کنترل کنه(البته کور خونده، من کار خودمو می کنم، حالا می بینید).

اولای اینجور جلسه ها معمولا" مثل اول خواستگاری میمونه و طرفین از آب و هوا و اینجور چیزا صحبت می کنند تا برسند به موضوع اصلی. موضوع اول خواستگاری ببخشید جلسه به جابه جایی کارخونه ما بود و مشکلاتی که پیش میاد اینجور موقع ها و اینکه کارخونه جدید کجاست. آقای لپ تاپ صورتی، شروع کرد به نطق که ای دل غافل، اون محدوده که شما رفتید، 7 نفر دزد هستند که مدت یکماهه دارند کارگاهها رو خالی می کنند و چند تا نگهبانو هم لت وپار کردند و اینا هم چون شهرداری چی هستند و صبح با دیوار خراب یا چیزی شبیه این مواجه می شن این موضوع رو می دونند. ما پرسیدیم فیلمی، چیزی ازشون دارند که گفت : نه همه با ماکس وارد می شوند. من گوج هم فکر کردم ماکس یه جور ماشین سنگینه که من نمی شناسم یا منظورش اینه که با ماکزیمم حفاظت میرن دزدی. سریع پرسیدم ماکزیمم چی؟ دکتر چوبکی نخندید ولی مهندسای خودش لبخند زدند و یه خانم مهندس شیرزاد داشت که پغی زد زیر خنده. دوباره گفت با ماکس اومدند، هیچ جاشون معلوم نبوده. همه فکر کردند از خباثتمه که دارم ادامه میدم ولی برام قابل هضم نبود که آدم توی این مقام باشه و این کلمه رو اشتباه بگه، هی دنبال بی سوادی خودم بودم و فکر می کردم این دیگه چه ماشین یا مکانیزمیه که من نمی شناسم؟ دوباره پرسیدم منظورتون ماکسیماست؟ یعنی شماره پلاکش دیده نمی شد؟ هی هم ادامه می دادم که ماکسیما که قدرت مانور نداره، چه جوری با این ماشین اومدن دزدی، این ماشین برای سرعت در مسیر مستقیم خوبه. تازه مگه اومدن دزدی طلافروشی، برای خالی کردن کارگاه باید حداقل نیسان برد که بشه چیزی رو بار زد. دیدم دکتر چوبکی بهم گفت ببین خانم شیرزاد چی میگه و خودش شروع کرد با لپ تاپ صورتی حرف زدن. مهندس شیرزاد برگشت سمت من و آروم توی گوشم گفت : منظورش ماسکه، تو چرا گیر دادی. اونور میز هم سایر مهندسهاش داشتند گیگیل گیگیل می خندیدند. شما خودتون قیافه منو تصور کنید در اون لحظه!


خلاصه وارد بحث اصلی شدیم و ایشون شروع کرد در مورد موضوع صحبت کردن که رسیدیم به سازه LSF . نمی دونم من حساس شده بودم یا خودش اینجوری بود. به نظرم بسیار (اگر نگم بیسواد) کم اطلاع بود و سعی نمی کرد با جلو انداختن مهندسهاش اینو قایم کنه و این بیسوادیشو می زد توی صورت آدم. یکی دوبار که سوال می کرد که البته سوالهای بچه گانه و احمقانه ای بود، من شنیدم که به جای LSF میگه E LE SET. اینجور موقع ها روح اصلاحگر من بیدار میشه و می خواد حتی شده یه کلمه این لپ تاپ صورتی رو اصلاح کنه. بلند شدم و برای توضیح روی وایت بورد نوشتم که LSF مخفف چیه و هربار که این کلمه رو می گفتم خیلی شمرده شمرده ، مخصوصا" F آخرشو می کشیدم.

دیدم اصلا" اصلاح پذیر نیست و کلمه رو اشتباه میگه . افتادم روی دنده لج، لپ تاپ صورتی حرف میزد می رسید به SET آخرش من می پریدم وسط حرفش  و می گفتم اففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففف. صدای گیگیل گیگیل خنده میومد.

بیشتر از10 بار متن زیر توی جلسه تکرار شد:

لپ تاپ صورتی :حرف حرف حرف حرف حرف حرف E LE SET

غربتی : اففففففففففففففففففففففففففففف

گیگیل گیگیل خنده و دوباره از اول.


دیگه شرطی شده بودم، اصلا" نمی شنیدم چی میگه. فقط منتظر کلمه SET  بودم تا مثل این کامیون ها که بادشونو تنظیم می کنند اففففففففففففف صدا می دند، منم با دهنم وسط جلسه باد خالی کنم.

دکتر چوبکی یه ذره اولش خندید، بعد اشاره کرد که ولش کن بعد زد به کفشم ولی مرغ من یه پا داشت. مهندس هاش که اومده بودند سیرک، شاد و خوشحال فقط می خندیدند. خانم شیرزاد که به قهقهه افتاده بود و پشت من قایم شده بود. اون پشت هی التماس می کرد که بی خیال بشم.

اونا خندشون گرفته بود و من لحظه به لحظه عصبانی تر می شدم، موضوع خونه هم یادم افتاده بود. می خواستم برم لپ تاپ صورتی رو له کنم از عصبانیت.

خلاصه جلسه با شوخی و خنده تموم شد ولی من با دهنی که مثل دم مار تلخ شده بود برگشتم دفتر. بعضی اوقات یک ذره هم تحمل ندارم!

نظرات 23 + ارسال نظر
مینا سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 10:16

من واقعا غضنفرو بی دلیل گفتما. اصلا قصد ناراحت کردنتو نداشتم ولی خاطرت آخرش بود مخصوصا اففففففففففففت. در ضمن ماکسیمای من که قدرت مانورش خوبه فهمیدی ماشینم چیه؟؟؟؟ ازین اسمایلی های عشوه نداری اه

می دونم، اصلا" منظورم این نبود که عمدی در کار بوده.
تا به حال پلیس دنبالتون کرده؟ اون موقع قدرت مانورش معلوم میشه.
نه ندارم ولی میتونم تصور کنم.

مینا سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 10:21

پلیس چرا؟؟ من یه شهروند قانون مدارم.

اون که البته

Ghoghnoos72 سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 10:47 http://khoshbakhtkadeh-tanhaei.blogsky.com/

سلام...
وبلاگ خیلی خیلی جالبی دارید...با خودم شرط کرده بودم تو این دو سه روز اصلا نخندم اما از بس خاطراتتون شیرین وجذاب بود حسابی خندیدم...!
فقط یه سوال فنی واسم پیش اومد واقعا این آقا باسواده لپ تاپش صورتیه؟؟!! آخه با کدوم انگیزه ای؟؟!!
راستی خوشحال میشم به وبلاگم سر بزنید...با اجازتون لینک وبلاگتون رو هم ثبت کردم... بازم ممنون...

والا انگیزشو نمی دونم ولی فکر کنم به نیت دخترش خریده بوده حالا مدلش اومده پایین خودش استفاده می کنه. در غیر اینصورت اون حجم ریش و شکم یه ذره با رنگ صورتی نامتناسبه(البته از نظر من)

بنفشه سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 11:05

چیکار داشتی طفلکو خب بذار اشتباه بگه!

افرادی مثل شما هستند که ماکس می زنند و میزارند اینجور افراد بیسواد بیان سر کار.اهم.

رها سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 11:25 http://oorakevi.blogfa.com

اففففففففففففف دی جی خان ! طرف هیچ عکس العملی نشون نداد اونوقت به این حجم بالای صدای افففففففففففف ؟؟؟؟!!!!

شاید اونم داشت حرص منو در میاورد.
نمی دونم، گوج تر از اون به نظر می رسید که بفهمه. باز یادم افتاد اعصابم خراب شد.
منظورم دور و بریهای خودمه ها ولی سالهاست که دیگه آدم با سواد ندیدم. توجه داشته باشید، باسواد با تحصیل کرده خیلی فرق داره.
غلط گفتن کلمات از بیسوادیه نه از بی مدرکی.
شرط می بندم از اوناست که به "کوی-کوچه" میگه "گوی" و به "برگ" میگه "بلگ"

پدرام سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 11:30

داغون کردی که یارو رو
البته از این مدیرها داشتم واقعا آدم رو پیر می کنند
اگر جای دکتر چوبکی بودم بعد از جلسه حسابی ...
بیچاره چی میکشه این دکتر چوبکی از دست این مهندس غربتی
شادباشید

دکتر چوبکی خودش یکی از ایناست وقتی انگلیسی صحبت می کنه. من همش وسط حرفش دارم کلماتشو درست می کنم. یه بار اینقدر اینکارو کردم که طرف مذاکره، سرم داد زد که من می فهمم چی میگه اینقدر نپر وسط حرف. ولی نمی تونم، حرص می خورم.
توی شرکت قبلیم، یه مدیر سیاه داشتم، روی نروش بودم. وقتی قاطی می کرد زبونش می گرفت نمی تونست ادامه بده، وسط اینکه داشت منو دعوا میکرد من جمله هاشو تکمیل می کردم، همکارام می ترکیدند از خنده این بیشتر قاطی می کرد.
مثلا" می گفت: Qorbati, I am sick and and and and
من می گفتم : tired of your unprofessional behavior
جماعت هم می خندیدند.

بهار(spring ) سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 12:14

به جز تحمل اعصابم نداری که!!!
میدونی چرا لپ تاپش صورتیه؟؟!!
قطعا از زیر-می-زی هایی بوده که بهش دادن
از اونجایی که اندازه موهای سرم دوست شهرداری چی دارم ، بهت گفتم ها!

برعکس من مطمئنم زیرمیزی نیست. زیر میزی چیزیه که قابل ردگیری نیست. اگر پول باشه، باید نقد باشه حتی اگر چند ده میلیون باشه. اگر از این جور چیزها باشه با واسطه های زیاد به دست فردش می رسه.
این بابا کسی نیست که بشه بهش زیرمیزی حتی ماشین داد. این سطح آدما زیرمیزی نمی گیرند، باید براشون کاری انجام بدی، مثلا" بهت زنگ می زنند، باید بری سند بزاری کسی رو از زندان بیاری بیرون، کسی که اصلا" نمی دونی کیه یا چه کارست. یا بهت میگن فلان قراردادو برای فلان کسک جور کن.
بابا ما دیگه پیش رفته شدیم. سیستم های پول شوییمون خیلی پیشرفت کرده!

استادجان!!! سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 12:38

به نظرم راز صورتی بودن لپ تاپ همونیه که خودت گفتی غربتی جان! مال بچه اش بوده
با شناختی که من از این مدیران دارم (بر اساس روایات همسر جان! خودم که با دانشجو جماعت طرفم!) اینا اصلاً به مغز نخودیشون خطور نمیکنه که ایرادی توی حرفا و کاراشون باشه چه برسه که کسی، اونم کسی در سطح غربتی یا همسر جان ما یا هر مهندس آدم حسابی دیگه ای، بخواد ایرادشون رو بگیره اینه که احتمالاً بهت به عنوان یه بچه بی ادب نگاه می کرده که الکی می پریدی وسط فرمایشات گهربارش!

حتما"

استادجان!!! سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 12:41

من یه دانشجو دارم ( کارمند حر*است آموزش و پرورشه با دیپلم!!!) توی اون معدود جلساتی که افتخار میده میاد سر کلاس من خودمو کشتم به این یاد بدم که مطلب در ذهن "حک" میشه نه"هتک"! هنوز نفهمیده! به نظرم پتانسیل لازم برای طی پله های ترقی توی این سیستم رو داره!!!

آره والا

پدرام سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 14:19

خداحفظ کنه این مهندس مردم آزار بین المللی رو

بلند بگو الهی آمین.
اون عقبیها که تکیه دادید، شما هم بگین آمین!

م؛ط سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 15:04

سلام؛حالا همه ی این مسائل به کنار میبینم که شدیدا زیر پوستی داری از لینک کردن و بالا بردن رنکینگ استفاده میکنی سر مارو هم گرم کردی نفهمیم؛بالاخره هرچی باشه یه مهندس مکانیک حواسش به جزییات هست بله

آی شیطون

asghari سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 18:58

مگه چیه آقا منم لپ تاپم صورتی و ارغوانیه... خودمم مهندسم. تازه سواد هم دارم. لپ تاپمم خیلی دوست دارم... دوشواریم نداره...بله...همینه که هست...

ولی فکر کنم از نظر اون تپه ریش و شکم گنده درمضیقه باشید. البته فکر کنم دوشواریش از اون لحاظ باشه.
سواد که هچ شما که مهندسی روی سر ما جا دارید!

مریم سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 23:57

آی بدم میادازاین بیسوادایی که ادعای عقل کلی میکنن.
اتفاقاغربتی جان منم دقیقاازاین که کلمات وجملات اشتباه دیگرانواصلاح میکنم کمال لذتومیبرم آی حال میده که نگو!!!!

پس می فهمی چقدر خوبه.
البته بگما، من یه رییس داشتم کانادایی بود خیلی سوادهامو مدیون اون هستم. تمام مدتی که باهاش حرف می زدم کلماتمو اصلاح می کرد، اولش ناراحت شدم ولی بعدش بهم گفت همیشه که این سن و سال نمی مونی. بعدا" اگر کاره ای بشی و کلمه رو اشتباه بگی خیلی بد میشه برات.

jila چهارشنبه 22 آبان 1392 ساعت 11:17

سلام. جالب بود وبلاگتون برام. می خواست قیمت یه ویلای دوبلکس 50 متری با سقف شیروانی دار رو بپرسم و اینکه قیمت این ویلاها از خونه و ویلاهایی که ساخته می شه گرونتره؟ ممنونم میشم جواب بدید.

ببخشید اگر امکان داره به کامنتهای پست زیر مراجعه فرمایید. خواهش می کنم برداشت نکنید که بی توجه هستم، وقتم کمه و از طرف دیگه سوال مشترک.
بعدا" براتون email با شرح متریال کاربردی می فرستم.
توضیحات مربوط به ققنوس رو مطالعه کنید

توی ساخت و ساز ما از نظر اقتصادی وقتی تعداد طبقات بالا میره ، صرفه کار معلوم میشه. یه مدل 75 متری داریم دو طبقه، دو خوابه با 3 تا سرویس. یعنی 3 تا اکیپ یا خانواده بدون مزاحمت برای هم می تونند توش اقامت کنند.
متری 1 تومن اگر نخواهید خیلی تجملی بشه (مثلا" نماهای چوبی زیادی توش باشه)درمیاد. اتفاقا" تنها سازه هایی هستند که تمام قوانین ملی (برای ساخته ما، قوانین آمریکا و ژاپن) رو جواب میده. یه ویلا 60 توی طالقان داریم با یه بخری برقی تمام ویلا رو گرم می کنند چون کاملا" عایق صوت و حرارته.
اگر مشکلات حمل و نقل نداشته باشیم، 2 ماهه می شه جمعش کرد. بستگی به بارندگی هم نداره، چون ما کارمون گل و شل نداره که سرما یا بارون روش تاثیر بذاره.
البته خریدار باید محوطه رو بسازه چون گل و شل اطراف کار مارو کثیف و کند می کنه. برعکس ساخت و ساز معمولی که اول خونه رو می سازند بعد محوطه رو، توی روش ما اول باید محوطه یا حداقل مسیر کار ما ساخته بشه.
از نظر من به صرفه است. در حال حاضر در منطقه به صورت بلوک و ساخت و سازی که هیچیش معلوم نیست، متری 550-600 تومن تموم میشه. اگر بخواید دو طبقه داشته باشید حداقل در 70 متر 20 میلیون هزینه شناژ بندی فونداسیون اضافه میشه که همینجوری متری 300 هزار تومن قیمت ساخت بالا میره و به 900 تومن میرسه.
به جرات میگم که کیفیت ساختشون هم اصلا" به سازه های ما نمی رسه. در 2 هفته گذشته برای تحویل کار، ما در یه ویلای بسیار لوکس بودیم، با شومینه، بخاری و A/Cنتونستیم گرم بشیم، هنوز هم سرمای شدید شروع نشده!!!!!!!!!!!!
جربه ثابت کرده که در این موارد بذاریم خانواده تکلیفشو با خودش مشخص کنه. اگر آقای همسر خودشون می تونند بسازند، دخالت نکنید و بذارید کارشونو بکنند.
منظورم 70 متر در دو طبقه بود یعنی 70 میلیون.
ولی راست میگید خونه هامون عین کارت پستال میشه در عین حال خیلی کیفیت داره و مزایای دیگه که بعدا" باید یه پست بذارم در موردش. با ساخت و ساز معمولی مطمئنا" از 50 تومن کمتر نمی شه مگر اینکه بخواید از سر و ته خونه ای که خودتون توش میرید بزنید!
ویلاهای ما برای 365 روز اقامت ساخته می شن نه مثل چیزی که الان معموله و افراد سطح توقعاتشونو پایین میارن و با سردی یا گرمی ویلا در مدتی که توش در حال تفریح هستند، می سازند.

http://pishsakhtesazeqorbati.blogsky.com/comments/post-116

asghari چهارشنبه 22 آبان 1392 ساعت 19:52

لپ تاپ من داستان داره... من این لپ تاپو سال 90 خریدم. اون موقع سری ای لپ تاپای وایو تازه اومده بود و همش سه رنگ بود آبی، صورتی و مشکی. الحمدلله رب العامین از اونجایی که وایو نمایندگی فعال تو ایران داره (ایران رهجو) هیچی دیگه فقط رنگ صورتی داشت...آقا ما تو بخش فروش ایران رهجو داریم پامونو میکوبیم زمین که این چیه من رنگ سنگین و موقر میخوام من آبرو دارم اینو کجای دلم بذارم... خانوم فروشنده میگه (با عشوه بخونین): خانوم اشکالی نداره که همین دیروز دوتا آقا از همین رنگ صورتی بردن، واسه خانوما که شیکتره...و فلان و بهمان...الغرض ما به علت اینکه ته جیبمونو داشتیم واسه خرید لپ تاپ درمیاوردیم مجبور شدیم لپ تاپ صورتی بخریم... با گذشت زمان مهرش به دلمون افتاد...الانم دوستش داریم...

خواننده هایی مثل شما اینجا گارانتی دارند. خاطره به وبلاگ اضافه می کنند. یه چیزی به ذهنم رسید اینو نوشتید!

فرشته پنج‌شنبه 23 آبان 1392 ساعت 10:31

بیچاره دکتر چوبکی
هممم...این اف اینجا کنایه داشته ها! چقدر من منحرفم

راست میگیا

پدرام پنج‌شنبه 23 آبان 1392 ساعت 22:53

راستی مهندس جان این E LE SET
مخفف چیه؟

اففففففففففففففففففففففففففففففف

آسمانه جمعه 24 آبان 1392 ساعت 00:01 http://asemaneh2007.blogfa.com

معلومه علاوه بر بی سوادی لجباز هم بوده وگرنه با این همه تاکید شما باید درست میگفت دیگه
حالا چرا اینقده عصبانی

من اینطور برداشت نکردم که فهمید.
هنوز همونو می گفت که خانومشون سر کلاس گفته بود.

م؛ط شنبه 25 آبان 1392 ساعت 11:09

سلام؛کجایی؟خوابت برده؟پاشو امروز که دیگه تعطیل نیست

نه باز سر درد دارم. فکر کنم 2-3 روزی درگیر باشم

ققنوس شنبه 25 آبان 1392 ساعت 13:33

سلام غربتی
شما سر فربت یا سر شماره 2 کار می کنین؟

بعله

ققنوس شنبه 25 آبان 1392 ساعت 13:38

خوب بابا چیکارش داشتی... شاید می خواسته لجت را دربیاره...
تو هم عجب پشتکاری داری ها؟؟؟؟؟؟؟[نیشخند]

به قول دکتر چوبکی : بودی کی وار

تکتم (دکتر آشپز) یکشنبه 26 آبان 1392 ساعت 13:14 http://drashpaz.persianblog.ir/

حالا ماکستو بردار درست تویح بده e le set چیه؟؟؟

بازم افففففففففففففففففففففففففففف

مهتاب یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 19:46

مطمئنید که فقط بعضی اوقات ِ!!! احیانا چیزی پرت نکردید!

نه حواسم بود!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد