هیچی یا حوصله ندارم برای عنوان فکر کنم

امروز توی مسیر به کارخونه رادیو گوش می دادم و در اخبار آقای دکتر م.غ وزیر محترم ص.م.ت صحبت می کردند، ایشان مدیر گروه من و همکلاسی های گرامیم بودند.

یاد روزهای اول فارغ التحصیلیم افتادم.

 

 

فاصله بین دانشگاه و کار من شاید 2 ماه نشد و تا اومدم خوب بخوابم، رفتم سرکار. چه کاری بود! واقعا" عذاب آور بود و برای از بین بردن روحیه و استعداد یک نابغه کفایت می کرد، من که عددی نبودم از این نظرات برای همین یه ذره موهبت الهی هم رو داشتم، در یکی، دو سال اول از دست دادم.

روزهای اول کار باید مدارکم را تحویل منابع انسانی اون شرکت می دادم و هی باید مرخصی می گرفتم از غرب تهران می رفتم شرق. روسا هم یک جوری مرخصی ساعتی بهم می دادند، آدم فکر می کرد از مرخصی سالیانه خودشون کم می شه و یا آپولویی که داشتم هوا می کردم در نبود من با مشکل مواجه می شه و یا اینکه در همون 4 ساعتی که نیستم میرم جایی اورانیوم غنی می کنم برمی گردم!!

خلاصه من هی میرفتم دانشگاه، هی پاسکاری می شدم و چیزی به دستم نمی رسید. با بقیه بچه ها مقایسه می کردم،دو روزه مدرک موقت گرفته بودند من هنوز داشتم ریز نمره از این دانشکده، اون دانشکده جمع می کردم. از یکی پرسیدم بالاغیرتا" مشکل چیه؟ طرف گفت : از ترم چهار به بعد ازت مدرک داریم و چهار ترم اولو معلوم نیست چی شده. اگر خودت کارنامه هاتو یا چیزی داری بیار بذاریم توی پروندت، قضیه جمع بشه.

من هم با سری افراشته رفتم هرچه خرت و پرت داشتم گشتم با خودم بردم جهت تکمیل پرونده. در جلسه نهایی آقای دکتر فوق الذکر، یک دفعه وسط جلسه از خواب پرید که من اصلا" قبول ندارم این مدارکو، از کجا معلوم تو اصلا" دانشگاه قبول شده باشی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ایشون از این نظر در جلسه بودند که مدیر گروه بودند و تمام برگه های انتخاب واحد رو امضا کرده بودند. تا اون موقع من با کمال پاچه خواری پیش رفته بودم و هر کی هرچی گفته بود قبول کرده بودم. اینقدر هم خنگ بودم، نمی فهمیدم این اهالی آموزش وقتی می فهمند رفتی سرکار ازت شیتیل می خوان تا اینقدر مدرک اینور اونور نکنم. خلاصه یک دفعه جریان انتقال خون به مغزم مختل شد. اصلا" نمی فهمیدم قضیه چیه(البته هنوز هم نفهمیدم). به آقای دکتر وزیر بعد از این گفتم من پر رو بودم دیدم در دانشگاهتون بازه اومدم تو، شما چرا اینقدر محجوب بودید یه بار ازم مدرک نخواستید، هرچی هم جلوتون گذاشتم امضا کردید؟؟؟؟؟

خلاصه جلسه با حرف منطقی من یعنی تا مدرک منو ندید از جام تکون نمی خورم و البته جیغهای بنفش من پایان یافت و تمامی مدارک امضا شد و ظرف یک روز مدرک موقت من حاضر شد.

لازم به توضیح نیست که در جلسه تهدید شدم با توجه به رفتار زننده ام و دری وری هایی که گفتم، جلوی ادامه تحصیلم گرفته خواهد شد .ناگفته نماند که در جواب کوتاه نیامدم که من .... توی دانشگاهی که تو مدیر گروهش هستی،من کلاهم اینجا بیفته نمیام بردارم، ادامه تحصیل چندمنه!!!! ولی حرفی که زده بودم باعث نشد از بیخوابی چند روزه ام به دلیل ترس جلوگیری کند. تا مدتها هم فکر می کردم حالا با جای خالیم در تحصیلات تکمیلی چه کار کنم؟ چه جوابی به نسلهای آینده در برابر اهمال کاریم بدم؟ چرا با ندانم کاری جامعه علمی جهانی رو از استعداد خودم محروم کردم؟

بعدها که در کوران جدی کار قرار گرفتم فهمیدم اگر وقتی رو در زندگیم هدر دادم همانا 4 سالی بوده که به دانشگاه رفته بودم، لاغیر.


توی ماشین به این قضایا فکر می کردم و حدس می زدم چندتا بخشنامه یا سند ملی رو آقای دکتر از ترس، خواب بودن در جلسه، نفهمیدن موضوع و ... امضا کردند؟؟؟

نظرات 4 + ارسال نظر
بنفشه شنبه 5 مرداد 1392 ساعت 22:00

باحال بود

خدارو شکر

تکتم ( دکتر آشپز ) یکشنبه 6 مرداد 1392 ساعت 11:17 http://drashpaz.persianblog.ir/

کاملا معلومه اون کار باهات چه کرده

ای بی تربیت!

اردشیر چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 19:04 http://rouzegarnevesht.blogfa.com/

خوب نتیجه عملکردشون مشخصه

یه جا خوندم بهش عنوان وزیر مرغ و پراید داده بودند!

سما یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 16:36

سلام ببخش من تازگیا با وبلاگت آشنا شدم این پستت رو که خوندم یاد جریان پایان نامه خودم افتادم بعد از چند ماه کار و ازین آسایشگاه به اون آسایشگاه رفتن وهزار جور نمونه گرفتن و مقایسه و آمار گرفتن آخر سر جناب استاد بدو ن اینکه به خودش زحمت مطالعه بده پایان ناممون رو رد کرد ما هم (حرف هفده سال پیشه )نفری صد هزار تومان ناقابل دادیم و یک عدد پایان نامه فرد اعلا ابتیاع نمودیم.ببخش طولانی شد .

خدا اصلاحشون کنه که ما رو کشتند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد