رادیو غربتی

پی نوشت اضافه شد.


یادتونه یه بار نوشته بودم شبکه چهارو نگاه کردم، عصبانی شدم.

برعکس تلویزیون، من خیلی آدم رادیویی هستم. از سیمای خودمون که کلا" باهاش مشکل دارم،بگذریم، باقی جاها رو هم نگاه نمی کنم حتی خونه همسایه که می ریم!

فیلم هم اگر خودم ببینم، شاید 2-3 روز طول بکشه که نگاه کنم به خاطر اینکه نمی تونم کامل حواسمو بدم به صفحه تلویزیون و همش چشمام اینور اونور می گرده. چه چیزی هست در مورد چهار رنگ شخصیتی که در محیط کار آموزش می دهند. من بعد از اون فهمیدم که قرمز رنگ هستم. اینجور آدما نمی تونند روی یه چیز تمرکز کنند باید یک کار زمینه ای داشته باشند تا بتونند روی کار اصلی تمرکز کنند. مثلا" اگر سخنرانی گوش بدهند هیچی نمی فهمند ولی اگر یه کاغذ قلم داشته باشند که نقاشی کنند یا خط خطی کنند یا بافتنی ببافند یا تسبیح بگردونند، همه سخنرانی رو متوجه می شوند. ببینید چقدر سخت بوده آدم توی سی سالگی بفهمه چه جوریه و چرا توی محیط کار یا تحصیل درگیر بوده. چون بقیه نمی فهمیدند که اگر چیزی نکشم نمی فهمم چی می گند ولی اونا برداشتشون این بوده که من به حرفشون گوش نمی دم و دارم بازی می کنم. خیلی سخت بود، خیلی(گریه نکنید!)

خلاصه من بیشتر به فیلمهایی جذب می شم که حرف توشون زیاده و مجبور نیستم نگاهشون کنم و می شه گوششون داد.


بقیه شو برید، صفحه بعد:


 

 


یکی دوسالی هست یه شبکه رادیویی درست شده به اسم رادیو نمایش. یکی از کارهاشون اینه که فیلمهایی که خیلی حرکت توشون نیست رو به صورت رادیو فیلم در میارن. در نهایت یه بابایی جاهایی که بازیگر فیلم حرکت خاصی می کنه تعریف می کنه که چی کار کرد و یا محیط رو توضیح می ده که شنونده ها متوجه بشن. یعنی این شبکه، شبکه ایده آل من شده و من همه رادیو فیلمهاشو البته بجز اونایی که مناسبی هستند و می رن توی اعصابم. گوش می کنم.

داستان اینکه من چه جوری جذب این شبکه شدم رو براتون بگم. با توجه به رادیو دوستی من، یه بار توی بارون شدید، توی جاده توی ترافیک گیر کرده بودم و هی بین شبکه ها می گشتم که یه دفعه رسیدم به رادیو نمایش، قبلنا آنونسشو گوش کرده بودم که به صورت اعصاب خوردکنی یه سری جمله رو تکرار می کردند و مربوط به دوره تست پخش. برنامه در مورد چی بود، حدس بزنید؟ اولش فکر کردم رادیو فر د ا رو گرفتم و برام عجیب بود که چقدر صافه. بحثشون در مورد سریال حریم سلطان بود!!! کارشناس بازیگری میومد در مورد بازیگرا حرف می زد، مردم زنگ می زدند در مورد قسمتهای مختلف و ظرایف کارگردانی حرف می زدند. کارشناس تاریخ زنگ می زد مشاوره تاریخی داد. من اونجا یاد گرفتم که اون خانمه که همه رو تار و مار کرده بود اتفاقا" خیلی هم زن فعالی بوده و صنایعی که زنان درش کار کنند رو توی دولت عثمانی فعال کرده و حتی از کار دست خودش به شاه های دور و بر عثمانی چشم روشنی می فرستاده و چند تا از هنرهای دستیش هم که برای شاه طهماسب ایران فرستاده هم توی موزه نمی دونم چی ایران هست. شاه طهماسب هم دو تا از پسرهای این خانم رو وقتی به دربار ایران فرار کرده بودند، به درخواست آقای شوهرش، سر می بره و می فرسته عثمانی. یعنی یه چیزی بودا! اصلا" انگار نه انگار رادیو ایران بود. خیلی جالب و بدون بند و بست های معمول داشتند کارشناسی می کردند.

قبلنا هم رادیو گفتگو گوش می دادم خیلی معتادوار، همیشه online توی گوشم بود ولی بعد از 88 خیلی برنامه ها افت کرد. یادمه بازم یه بار توی جاده بودیم و جز روزایی بود که مربوط به گروه رجوی بود. نمی دونم سالگرد تاسیسش بود، مرگ خیابانی بود، کودتا بود، اسفند بود، دقیق یادم نیست. بلاخره برنامه مناسبتی بود. هی این افرادی که آورده بودند بحث می کردند و مانیفست گروه رو می گفتند و دفاع و مخالفت می کردند که یه دفعه یکی یه چیزی گفت که از نظر من که موردی نبود. 5 دقیقه بعدش یه بابایی زنگ زد که کاریه الان، برنامه شد گرو گشی، یعنی ما توی ماشین از خنده ترکیده بودیم. این اسم یه بابایی که الان کاریه ای رو می گفت که جز این گروه بوده و تا کی عضو بوده و درجه اش چی بوده و چه کارا کرده، اون یکی، یکی دیگه رو، رو می کرد. یعنی شده بود عین دعواهای فیلم فارسی قدیمی.

یه برنامه ای شبا رادیو فرهنگ داره ساعت 10، یه آقایی داستان می خونه. من که خیلی دوست دارم. داستانهای کوتاه می خونه، چیزایی که در حالت عادی من حاضر نیستم براشون پول بدم ولی وقتی طرف داستانو می خونه برام جذاب می شه. مثلا" من هیچ وقت داستان کوتاه هندی نخریدم ولی چند تا داستان که گوش دادم برام جالب شد. آهان حرفم یادم نره. توی سیما اون موقع ها که نگاه می کردم. نهایت رابطه خانمها و آقایون نگاه کردن به افق بود. پریروز، رادیو فرهنگ یه داستان کوتاه لهستانی خوند، آخرش آقای نویسنده، خانم داستانو بغل کرد و ماچش کرد و بهش قول داد که کمکش کنه. البته فعلهایی که استفاده شده بود خیلی ادبی بود. یعنی رادیو خیلی جلوتر از تلویزیونه. هر چی خط قرمزها توی تلویزیون سخت تر می شه و مردمو فراری می ده، رادیو واقعی تره .

اینم اضافه کنم: رادیو اقتصاد هم صبحا از 7 تا 8 برنامه خوبی داره. یه کارشناس داره که اسمشو طبق معمول نمی دونم. تخصصش توی نفت و مسکنه. من که خیلی حسودیم می شه به سواد، تمرکز و سرعت محاسبه اش. کاملا" پشت رادیو متوجه می شیم که طرفهای مصاحبه که مثلا" نماینده مجلس یا رییس صنف فلان هستند، برزخ می شوند وقتی باید با این بابا فک بزنند. اکثرا" هم خودش توی استودیو نیست و تلفنی جواب مهمون برنامه رو می ده. یعنی یه تسلطی به مباحث قانونی ایران و دنیا داره و تموم مصوبه ها یا آیین نامه ها رو با تاثیراتشون چه مالی چه اجتماعی چه ... میاره جلوی چشم مهمون برنامه که می شه، قیافه مستاصل مهمونو تصور کرد. تنها کسی که می شنیدم خیلی تکنیکی و در همون سطح باهاش صحبت کرد بیژن نامدار زنگنه بود. می شد فهمید که هر دو طرف از کل کل کردن با هم کیف می کنند و از اینکه رقیب قدره لذت می برند.


پی نوشت : با تشکر از دکتر تکتم که یه لینک در مورد رنگها پیدا کردند. به نظرم همین خوبه. چون کلاسی که ما به زور فرستاده شدیم سه روز بود از طرز لباس پوشیدن و میز کار و اینجور چیزا بود تا سریالی که هر رنگ نگاه می کنه و آهنگی که گوش می کنه و روش تعامل با هر رنگ و توجه به به هر رنگ برای استخدام در هر رده سازمانی و شغلی. از اونجایی که من قرمز پر رنگی هستم و معلم می گفت از لحظه اول حضورت توی کلاس داد می زنی که من قرمزم و معلمو مشغول می کنی، خیلی خصوصیات کاری بقیه رنگها یادم نیست و فقط خودمو یادمه و داستانهایی که پیش اومد که اونم توی یه پست می نویسم که هم از خودم تعریف کرده باشم و هم سرگرم بشیم.

نظرات 33 + ارسال نظر
پدرام چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 12:03

رادیو رو هستم زیاد، این برنامه هایی که گفتی میشه گفت بهترین های رادیو
البته اینطوری که شما تعریف کردی فردا به سرنوشت رادیو گفتگو دچار میشن
قدیمترها راه شب هم خوب بود مخصوصا سه شنبه شب ها
البته رادیو 7 شبکه آموزش رو هم دوست دارم

پ.ن:صدای بهروز رضوی جزء صداهای تاثیرگذاره

آره خیلی راحتتر و دوستانه تر از تلویزیونه.
اَه رادیو گقتگو که خیلی افتضاح شده. قدیم خیلی جالب بود.
اونو یادم نیست.
نلویزیونو نیستم، نمی تونم چیزی بگم.
خدا پدرتو بیامرزه، بلاخره اسمشو گفتی. اونوقتی که صداشو نازک می کنه، زنونه بشه، خیلی توپ می شه صداش.

رها چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 12:08 http://http://khoshbakhtkhan.blogfa.com/

یکی از شکنجه های من شنیدن صدای عوض کردن موج رادیوئه
پ.ن: خوشحالم که به مراد دلت رسیدی

الان دیگه اونجوری نیست، دیجیتال خودش پیدا می کنه.

رها چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 12:16 http://http://khoshbakhtkhan.blogfa.com/

ولی بابابزرگم و صد البته پدرشوهرم هنوز از اون قبلیا دارن، تو ماشین نه هااا تو خونه!

آهان.

پدرام چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 12:31

صمیمیت و دوستانه بودنش به خاطر اینه که یک رسانه تعاملیه
البته تعاملی از این جهت که این امکان رو به مخاطب میده که از قدرت خیالپردازش استفاده کنه (مانند زمانی که کتاب میخونیم) تا خودش بخش زیادی از تصاویر رو تو ذهنش بسازه و در نتیجه تصاویر دلخواه و مورد پسند مخاطب حاصل میشه

خوب بقول مهندس جــان یک صلوات بفرستید تا از منبر بیام پایین

آره، اینش خیلی مهمه. الان همه چیز راحت شده. همه کارو انگار فکرشو کردند و انجام دادند. تلویزیون خیلی مخربه. دیگه فرصت تخیل رو هم گرفتند.
من از نظر دیدگاه به رسانه، همه اشکالش، خیلی دید ناجوری دارم و واقعا" قبول دارم که با هدف گزاری بلند مدت (200 ساله) در تمام دنیا در حال تحقق یه هدفی هستند.

پدرام چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 12:59

نمی دونم نظر شما در مورد هدف رسانه چیه، ولی به نظرم هدفشون کنترل کردن ذهن مخاطب است از طریق کانالیزه کردن تفکر افراد، البته این هدف برخاسته از ویژگی روانشناختی نوع بشر هستش، یعنی کنترل گری، انسان نیاز داره بر پیرامون خودش کنترل داشته باشه تا احساس امنیت کنه در نتیجه کنترل گران سعی دارند اینکار را با کمک ترفندهایی از جمله رسانه انجام میدن و مردم عادی وقتی فکرشان فقط در یک مسیر قرار میگیره احساس کنترل بر پیرامون را بدست میارن و امنیت روانی شون تامین میشه، در نتیجه هر دو طرف از مدیا احساس رضایت میکنند.

پ.ن: گفتم صلوات بفرستید تا از منبر بیام پایین، گوش نکردید

از خانم دکتر خبری نیست، اوضاع مرتبه؟

تئوری من یه ذره بدتره از کنترل یا شستشوی مغزیه. حرفای رائفی پور تا حدی شبیه تئوری های منه(ببین چه تئوریسینی هستم برای خودم). یه سری لینک youtube داشتم استاد دانشگاهی توی آمریکا راجع به این موضوع حرف می زد . پیدا کنم می فرستم برات. کل دنیا گروه های کوچکی دارند تلاش می کنند برای مبارزه با این پدیده. منظور من اینه که رسانه های ما هم با همین وضعیتی که دارند تکه ای از پازل ساخته شده برای کل رسانه های دنیا هستند.

صلواتتتتتتتتتتتتتت

دیروز یه Email داشتم ازش، فکر کنم نه خوب نه بد هستند.

تکتم (دکتر آشپز) چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 13:07 http://drashpaz2.persianblog.ir/

سلام
میبینم امروز اعصابت هنوز آرومه
عصر مطبم برات راه حل مینویسم

حلال زاده ای ها. الان با پدرام عزیز داشتیم نخودچی تو می خوردیم.

بهار(spring) چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 13:17

منم قرمزم،باید همیشه کاغذو خودکار داشته باشم،اما ۹,۱۰سالم بود که مامانم فهمید وراضیم کرد به جاى نقاشی کردن متن درس رو نت بردارم،اما کاغذ نباشه،کتابم پراز تصویر حجم و مینیاتور و گل میشه
سرکلاس هم همین وضع ها!!! :-D

فامیل شدیم.

سما چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 13:20

جالبه،رنگ شخصیت آدمها.تا حالا نشنیده بودم
سپاس

یه workshop بود برامون برگزار کردند اونجا یاد می گرفتیم از روی رفتار آدما چه جوری توی 4 گروه زرد و قرمز و آبی و سبز طبقه بندیشون کنیم.
بعد بتونیم بر همون اساس باهاشون رفتار کنیم. مثلا" اگر مشتری هست بتونیم بهش بفروشیم، اگر رییسه بتونیم خرش کنیم و ...
یکی از بهترین کلاسهایی بود که رفتم. اولش یاد می گرفتیم که با آدما اونجوری که دوست داری باهات رفتار کنند، رفتار نکن، اونجوری رفتار کن که دوست دارند باهاشون رفتار کنند.

بهار(spring) چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 13:43

مگه ژنتیکیه ؟؟!!

نه

میم چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 13:58

مهندس از این رنگ آدما خیلی خوشم اومده، کاش میشد توضیحات بیشتری بدید و البته اگه مقدوره و فرصتشو دارید در مورد تجربیات خودتون در مورد این workshop

خیلی حالت خودشیفته داره اگر تعریف کنم. چون کلا" خصوصیت رنگ قرمزه.
می نویسم حتما"، شما با بزرگی خودتون ببخشید.

میم چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 15:01

ممنون، من که استقبال میکنم، شما بزرگواری می فرمایید که وقت برای نوشتنش می گذارید، (چقدر ادبی شد اصلا به این سبک نوشتن عادت ندارم اما به هر حال بسیار بسیار متشکرم)

خواهش می کنم. باید بگردم مشخصات سایر رنگها رو پیدا کنم. یه ذره پست به دردبخوری بشه. همش از خود تعریف کنی نباشه.

شیرین امیری چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 18:23

ای وای غربتی منم اینجوریم به خدا
یعنی دارم با کسی حرف میزنم حتما باید قلم کاغذ دستم باشه مشغول نوشتن و نقاشی واینا باشم تا تونم بفهمم چی میگه!
ولی من که خومدشیفته نیستم!هستم؟
رادیو رو هم خیلی بیشتر ازتی وی ترجیح میدم!

منظورم این نبود! کلی شرط و شروط داره گروه بندی، باید بگردم جزوه ها رو پیدا کنم تا یه پست خوب در بیاد.
منظورم از خودشیفته مدل تعریف کردنم بود، چون الان همه چیز یادم نمیاد، مجبور بودم فقط از خودم و کارهایی که توی کلاس کردم بنویسم که خیلی خودشیفته وارونه بود

عفیفه خاتون چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 19:07 http://kenesmirza.blogfa.com

منم پست رنگ شخصیت رو میخوام.
ببین من تو وبلاگ یک خواننده مرد داشتم که خیلی هم اصرار داشت بانمک باشه و برای همه پستها و روابط و مسایل من و میرزا نظر بده. کلا رو اعصابم بود تا یک روز که به وبلاگش رفتم تا کامنت بذارم که بابا نظر نده من حس خوبی ندارم یک مرد اینجور تو وبلاگ خاله زنکی ام بلوله. که دیدم اوهو طرف از اون حزب اللهی های نجس هست که برای ا.ن جون میده و....
دیگه خون جلو چشمم رو گرفت و حرفهامو بدون ملاحظه نوشتم. اما دست بردار نبود و باز هی کامنت میداد و سوال که من چیکار کردم از من بدت میاد و...
آخرش دیدم ول کن معامله نیست برای راحتی روان خودم بدون استثنا اسمشو میدیدم کامنتو پاک میکردم. ول کن هم نبود هان 15-20 تا کامنت خورد تا دست برداشت!!!!

به نظرم می دونم کدومو می گی.
راستش جزوه یادم نمیاد، رفتم معلم رو پیدا کردم تا برام بفرسته. بدیش اینه که معلم این کلاس لبنانی بود و مووسسه اصلش هم توی لبنان بود. بهش email زدم، جواب داد که توی قبرس کلاس داره، هفته دیگه بر میگرده ولایت تا چیزایی که می خوامو بفرسته. از همکارهای قبلیم هم می پرسم ببینم چی پیدا می کنم. از جزوه جالب تر، خود کلاسش بود. اینقدر جالب برگزار می کرد، معلمش. از معلم جالب تر این بود که همه سر کلاس کشف می کردند فلانی چه رنگیه و می ترکیدیم از خنده!

عفیفه خاتون چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 19:43 http://kenesmirza.blogfa.com

هنوز سرکاری؟ دارم اسباب کشی می کنم بلاگ اسکای. بلاگفا رو اعصابه. بعدش اون سرچ کی از کجا رو بهم یاد بده!!!

قسمت آمار رو توی برنامه های جانبی نصب کن، بیقشو خودش انجام می ده!

در جواب اون لینکی که فرستادید: باید بپرسیم چی می زنه که اینقدر خوب توی فضاست.

elena چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 22:18 http://elen.blogsky.com

شاه طهماسب هم دو تا از پسرهای این خانم رو وقتی به دربار ایران فرار کرده بودند، به درخواست آقای شوهرش، سر می بره و می فرسته عثمانی...
الان یعنى شاه طهماسب زن بود؟؟ اقاى شوهر؛ شوهره کیه؟


راستى من هنوز یخم تو وبتون باز مشده

نه آقای شوهر اون خانم خرم سلطان. خوب من چی کار کنم ضمیر غایب فارسی مونث، مذکر نداره. من که این زبونو اختراع نکردم!

پست آتشین بذارم؟

elena چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 23:11

کامنتم چرا تاید نشد؟:-(

چون من لالا فرموده بودم.

مهتاب چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 23:42

درباره رنگها برامون بنویسید،می خوام بدونم چه رنگی هستم! من هم در مورد تمرکز همونطوری که گفتید هستم اما اصلاً علاقه ای به کاغذ دست گرفتن و خط خطی کردن یا نت برداری ندارم!
رادیو گوش کردن هم دوست دارم.بچه که بودم یه رادیو قدیمی داشتیم که تا فرکانس پیدا کنه صداهای گوش خراش می داد باهاش داستان و اهنگ گوش می دادیم،اهنگهای اونور آبی!یادش بخیر! بعد دانشگاه که یه شهر دیگه بودم با تاکسی که دانشگاه می رفتم 20 دقیقه ای تو راه بودیم،تاکسیرانها معمولاً رادیو گوش می دن،اون رادیو گوش دادنها برام خاطری خوبی هستن.حالا هم با گوشیم گاهی رادیو گوش می دم ولی چندتا فرکانس بیشتر نداره.از طریق اینترنت،رادیو روغن حبه انگور گوش می دم،دکلمه هایی که از فیلمها می خونن، اهنگهایی که پخش می کنن و... رو دوست دارم. یکی صلوات بفرسته من از منبر بیام پایین!!! دلم یه رادیویی کوچولو می خواد!
راستی پرسشنامه رو ایمیل کردم.

باشه. اولش بگم که کار کلاس در مورد روش رفتار در محل کار بود یعنی رفتار حرفه ای فرد رو نشون می داد ولی به هر حال می شد توی زندگی شخصی افراد تسری داد.
بقیه اش هم

آویسا پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 00:16

سلام
حدود یک هفته س ک وبلاگت رو میخونم و واقعا لذت میبرم، هم با مزة مینویسی و هم ب نوعی آموزنده س مطالبت، وبلاگتم قالب زیبایی داره.
برات آرزوی موفقیت دارم

سلام

خوشم اومد! خیلی مزه می ده کسی از آدم تعریف می کنه.

آبی پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 02:04

چهار رنگ شخصیتی جالب بود ... تا حالا نشنیده بودم، ولی هر چیه بنا بر شرایط و صرفه جویی در وقت طیف قرمز وارد شخصیت من هم شده :)) این تابستون راجع به Terlusollogie شنیدم و متوجه شدم وقتی هی به دیگران می گفتم حالت تمرکز من همین دست زیر چونم زدنه الکی نبوده ولی تو مدرسه کلی مشکل داشتم چون دبیر فکر می کرد حواسم نیست کوتاه هم نمیومدند!

در ضمن اگر کامنتم شصت بار ارسال شد مسئولیتش رو دوش کد امنیتی که هی می گه اشتباهه


نه یک بار اومده، روی کد امنیتی وبلاگم اسم نذارید.

پدرام پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 09:05

با توجه به اینکه شما از تفکر منطقی و علمی که لازمه بحث آموزشه و تجربیات عملی خوب برخوردارید پیشنهاد می کنم در راستای "ایجاد تحول و تزریق تفکر علمی در جامعه توسط بانوان" روش های حل مسئله و مدیریت کسب و کار رو در قالب پست های آموزشی، هر چند وقت یک بار برای ما به اشتراک بگذارید.
البته به این امر واقفم که اینکار رو دارید به طور غیر مستقیم در انتشار خاطراتتون انجام میدید ولی اگر به صورت یک بحث علمی- آموزشی باشه کمک بیشتری میکنه.

پ.ن:با توجه به حجم کار و فعالیتت تون شاید درخواست خودخواهانه ایی به نظر برسه ولی ...

اولا" اینا که گفتید یعنی چه؟
برادر من، من اگر روش حل مساله بلد بودم که هر روز کتک کاری نمی شد توی کارگاه. من فقط بلدم خوب نطق کنم و برای بقیه برم روی منبر.

درخواست خودخواهانه ای نیست. شما دیگه زیادی یکیو دست بالا می گیرید.

پدرام پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 09:45

اینها در راستای پاسخ فمینیستی شما به یک کامنت در پست قبلی بود
خوب همین نطقش هم کار سازه، یعنی شما فکر میکنید همه مشاورها و روانشناسها خوش و خرم و بی مشکل زندگی میکنند
در حل مسئله همه گزینه ها باید روی میز باشه که یکیش هم گزینه زوره البته به عنوان آخرین راهکار
مهندس جــان از زیر مسئولیت فرار نکن، برای افزایش سطح علمی و فنی وبلاگت تلاش کن

برادر من سخته نمی تونم.
راستش تنبلیم میاد. بعدم مستقیم نوشتن، کارکرد نداره. یکی از کارکردهای رسانه اجتناب از مستقیم گوییه. از همه مهمتر، وقتی از گزینه زور باید استفاده کرد که بدونی زورت بیشتره وگرنه مگر مغر خر خوردم که برم دنبال زور.

تکتم پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 11:49 http://drashpaz.persianblog.ir

در ادامه پست پدرام خان بگم یه دوستم با فوق لیسانس مشاوره و شغل مشاور برای بیش از ده سال , و البته یک ازدواج عاشقانه سنتی ( دختر همسایه و دوستی خانواده ها از قدیم) داره از شوهرش طلاق میگیره اونم به شیوه دادگاه کشی های وحشتناک که این مهرشو اجرا بذاره و اون استشهاد پر کنه این ناشزه است و ترک منزل کرده و.....

حالا اینا یعنی چی؟
یعنی می خواید وقتی از منبر میام پایین برام جفت پا بگیرید موجبات خنده مومنین رو فراهم کنید.
مردم خواننده دارند، ما هم خواننده داریم. والا.

تکتم (دکتر آشپز) پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 12:31 http://drashpaz2.persianblog.ir

http://www.bartarinha.ir/fa/news/14435/%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%AD-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%DA%86%D9%87-%D8%B1%D9%86%DA%AF%D9%8A-%D8%A7%D8%B3%D8%AA

من با هیچ رنگی کامل مچ نیستم اما آرش صددرصد سبزه و من اینو دوست ندارم. سبزها برای دیگران خوبند اما برای خودشون نه. خیلی اذیت میشن برای بدست آوردن تایید دیگران.
آوین هم قرمز قرمزه

خوب بود، مرسی.

پدرام پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 12:34

توضیحات خانم دکتر یعنی ما نطق های آتشین شما رو دوست داریم و قضاوتی در خصوص اینکه چقدرش رو خودتون تونستید اجرایش کنید رو نداریم و البته به نظر میرسه در حد امکان موفق بودی و در نهایت از زیر مسئولیت فرار نکن مهندس جــان

آقا من این چیزا حالیم نیست. بعضی اوقات بد جوری بی سوادی آدم معلوم می شه وقتی نطق می کنه.همینجوری زیر پوستی بهتره. آدم هم از زیرش می تونه در بره که منظورم این نبود، اون نبود و از این حرفا.

بیدار پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 13:03 http://tanhaian.persianblog.ir

سلام. چقدر جالب. منم دقیقا همینطور تلویزیون نگاه می کنم. حتی اون موقع که ماهواره نداشتیم و فیلمای ایرانو تو لپ تاپم نگاه می کردم همزمان با گوش دادن به صدای فیلم وبلاگ دوستامم می خوندم. همسرم همیشه به من می گه تو فیلم نگاه نمی کنی رادیو گوش می کنی. کاش بتونم رادیو نمایش رو از تو اینترنت پیدا کنم. ممنون از این همه اطلاعات مفید. به خودم امیدوار شدم.

برین به iranseda.ir می تونید رادیو online گوش بدید. یه آرشیو هم داره می تونید ساعتی که از دست دادید رو پیدا کنید و گوش کنید ولی کیفیت صدا خیلی خوب نیست توی آرشیو

میم پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 13:53

از خانوم دکتر تکتم عزیز ممنونم بابت لینکی که گذاشتن، با توجه به متن الان دقیقا میدونم خواهرم رنگش زرده اما اصلا نتونستم بفهمم خودم چه رنگی هستم به نظرم یک فرد مقابل راحتتر بتونه تشخیص بده مثل استاد شما که تا شما رو دیده فهمیده قرمزید یا خانوم دکتر که راحت میگن دخترشون قرمز و پسرشون سبزه.
اما هنوز هم دوست دارم در مورد مطالب اون کلاس برامون بنویسید چون کمک زیادی میکنه تو روابط کاری و اجتماعی
مثلا من یه مطلبی خوندم در گذشته که میگفت اگر یه فردی میاد مصاحبه شغلی نوع پوشش بسیار تاثیر گذار هست، یا اینکه اگه وارد اتاق شد کجا میشینه صندلی اول به میز رییس یا صندلی آخر اینا همه هر کدوم یک تعریف خاص از شخصیت فرد مصاحبه شونده داشت.
با پدرام خان موافقم که آقا از زیرش در نرید حتی اگه فقط حرف باشه ما مشتاق خوندنش هستیم.

آره مثل اینکه دیگران بهتر می تونند قضاوت کنند، من خودم خیلی سفت و سخت رفته بودم توی گروه سبزا نشسته بودم اول کلاس بعد شوتم کردند توی قرمزها.
اینا هم هست ولی بطور قاطع می گم از طرف کسی که هم مصاحبه شغلی زیاد رفته و هم مصاحبه زیاد انجام داده، همه حرفا به کنار، چیزی که بهش می گن first impression توی مصاحبه حرف اولو می زنه. اگر طرف توی 20 ثانیه اول خوشش بیاد تمومه. بعدش فرمالیته هستش.
یه چیزی که خیلی مهمه از طرف من، نباید اول مصاحبه دست داد، هیچ وقت این اشتباهو نکنید. در مورد خانمها که توی ایران اصلا" دست ندید نه اولش نه آخرش. مگر اینکه مصاحبه کننده خانم دستشو کرد توی شکمتون برای دست دادن.

النا پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 15:52 http://elen.blogsky.com

رنگ من سبز بود
اخى من سبزم
گناهى

میم پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 19:54

خواهرم به محض اینکه مطلبو خوند گفت قرمزم
این first impression موقعی کاربرد داره که از بند پ استفاده نشده باشه

درست می فرمایید.

م؛ط جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 01:21

من زرد بودم آیا واقعیت داره؟‏!‏‏!‏ ولی همسرم آبیه مطمئنم

همه رنگی شدنا

فاطمه جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 21:59

من بیشتر رادیو آوا گوش می دم.بعدظهرا وصبحا رادیو جوان
موج این رادیو نمایش چنده؟

یادمه قدیما رادیو جوان خیلی پرمحتوا تربود.وشادتر.ولی دیرگاهیست!تهی گشته

107.5 آخرین موج fm

بیدار شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 00:13 http://tanhaian.persianblog.ir

مرسی خیلی ممنونم از لینک مفیدتون.

بازم از دکتر تکتم تشکر می کنم

بیدار شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 00:18 http://tanhaian.persianblog.ir

راستی در راستای کامنت قبلی ام بگم این وبلاگایی که تا باز می کنی صدای دیمبل ودومبل موزیکشون مثل میخ رو مخ آدم می ره به شدت شاکی ام.

تذکر می دم بهشون

آسمانه یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 19:18 http://asemaneh2007.blogfa.com

اینو موافقم که رادیو خیلی از خط قرمزهای تلویزیون رو نداره هم تو اخبارش هم برنامه های سرگرم کننده و حتی ترانه ها
یه مدت بدجور به رادیو معتاد شده بودم اما الان خیلی کم

بعله دیگه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد