گند زدم رفت-قتل در wc

آقا یه خرابکاری کردم چند روز پیش ایفتیضاحححححححححححححححححححححححح.

الان عین این بچه پر روها که روشون کم میشه، چند روزی از تک و تا میوفتند، منم آسه میرم آسه میام توی چشم هیچ کس هم نگاه نمی کنم از خجالت.


 

 

یه عادت بد غربتی اینه که وقتی عصبانی میشه نمی تونه سریع سویچ کنه و هی بداخلاقیشو ادامه می ده. هی داستان براش بزرگتر میشه و معمولا" با پرت کردن چیزی یا مشت و لگد زدن به در و دیوار تموم میشه!

اگر زن داشتم باید همون سال اول تمام جهازشو از نو می خریدم (مشخصه که مهریه شو هم با این اخلاقم، حتما" تا قبل از سال اول اجرا می ذاشت!)



یادتونه با wc دفتر مشکل داشتیم و ملت توش غافلگیر می شدند. کلی manual براش تعیین کرده بودم. خوب مطلب اصلی رو یادم رفته بود که بنویسم "بابا وقتی میرید توی wc ، درو قفل کنید!"

خوب اینا عادت بد منه، عادت بد بقیه هم اینه که در wc رو وقتی میرن توش قفل نمی کنند. wc دفتر هم طوریه که خیلی جای مانور نداره و وقتی کاربر در محل مورد نظر استقرار پیدا می کنه سرش تا در کمتر از 50 سانت فاصله داره.

غربتی یکی دوبار درو کوبیده توی سر دکتر چوبکی (علاوه بر اینکه یادش میره آب رو چک کنه، بعضی اوقات هم درو قفل نمی کنه) و چوبکی دیگه یاد گرفت که برای حفظ سلامتیش حتما" درو قفل کنه.

چند روز پیش نگهبان کارگاه که یه آقای مسن خیلی خیلی لاغر و نحیفی هست اومده دفتر و به دلیل مصرف مواد، برآوردن نیازش در wc خیلی طولانیه و به طبع اون توی wc بی صدا چادر زده بود. طبق معمول هم ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم داده بودند تا غربتی سوژه برای عصبانیت داشته باشه. از صبح هم کلی چایی خورده بودم و داشتم منفجر می شدم. خلاصه طبق معمول با توپ پر رفتم سمت wc و خوب انتظار داشتم کسی توش نباشه برای همین با عصبانیت لگد زدم به در wc. نگو بنده خدا نگهبان چند وقتیه اونجاست و صداش در نمیاد و در با شدت تمام خورد توی سرش و خوب پیرمرد یه صدایی داد و ساکت شد.

زرد کردم، فکر کردم مرد، با این ضربی که من درو شوت کرده بودم و اون بدن نحیف، انتظار بدترشو داشتم. دکتر چوبکی و همسایه ها با بدبختی پیرمردو که بیهوش شده بود با یه وضعیتی که همه ما در wc اونجوری هستیم با سر خونین آوردن بیرون و بردن بیمارستان.

هیچی، الان ما یه نگهبان داریم با سر باندپیچی شده و یه غربتی که صداش درنمیاد و اهالی دفتری که همگی در wc رو از ترس جونشون قفل می کنند.

نظرات 21 + ارسال نظر
asghari سه‌شنبه 28 آبان 1392 ساعت 15:13

به قول فامیل دور "من چیزی برای گفتن ندارم!!!"

ایول

عفیفه خاتون سه‌شنبه 28 آبان 1392 ساعت 15:57

اتفاقا منم چشمام پراشک شد به جان مادرم! یعنی ماحصل یه ماه نشءگی رو یکضرب .... توش!!!!! وااااای حال کردم! از قضیه شیر اب دکتر چوبکی هم باحالتر بود.

ببین فقط در راستای خواننده مداری، این کارو انجام دادم.

بنفشه سه‌شنبه 28 آبان 1392 ساعت 17:31

یعنی ملت تو مستـــــراحم نباید از دست تو آرامش داشته باشن لعنتی؟!
ولی تو این گرونی هرچی زده بود پروندی رفتا! خدا از سر تقصیراتت بگذره!
باز خوبه کاملاً نشسته بود اگه یه وقت در حال بلندشدن یا نشستن بود که بیمِ ترکیدگی و عقیمی میرفت دوستِ من! شیرِِ سماور تو . . . .. ،! غربتی دقت کن!

ای بابا

پدرام سه‌شنبه 28 آبان 1392 ساعت 18:09

آقاجان، در wc را قفل کنید
حتما باید زور بالا سرتون باشه
چرا کاری میکنید که بعضی ها خجالیت زده بشن
آخه چرا
===========================
مهندس جان قیافت دیدن داره تو این روزها
چه حالی داره میکنه این دکتر چوبکی
خوش به حالش
یحتمل دست عوامل صورتی در کاره

فکر کنم شما هم جز صورتی ها باشیدا؟!
همینجوری ییهو به طور خودجوش غربتی آزاری می کنید!

مریم سه‌شنبه 28 آبان 1392 ساعت 18:51

آخی بیچاره مرده!!!
غربتی جان بایدبگم منم وقتی عصبی میشم یه جورایی واکنشم مثل تو هستش ویاکمال مسرت اعلام میکنم یه بارم من همچین گند مزخرفی زدم بامامانم حرفم شده بودوبه اصطلاح قاط زده بودم همچین دردسشویی روبالگدبازکردم آقایه صدایی دادکه خودم ترسیدم چه برسه به بابای بیچاره ام که خواب تشریف داشت وفکرکرده بودبمبی گازی چیزی ترکیده توخونه!!!!

می بینم که بقیه هم خاطره درwc دارند!!!!!!!!!

یک بیوتکنولوژیست سه‌شنبه 28 آبان 1392 ساعت 20:18 http://1biotechnologist.blogfa.com/

متاسفانه ملت بستن در دستشویی رو تو خونه یاد نمیگیرن

منم 6-5 باری وسط عملیات ملت مزاحمشون شدم

البته فرق WC ما با شما اینه که فاصله در با محل جایگاه زیاده و طرف نمیتونه با دستش از باز شدن در جلوگیری کنه

منم کارآموز بودم، ...ون مدیر عاملو دیدم به دلیل اینکه 2 تا در پشت سرشو نبسته بود و خوب منم غربتی.
مهندساش حرف می زدند من می گفتم برید بابا من ... دیدم به من دستور ندید!!!

استادجان!!! سه‌شنبه 28 آبان 1392 ساعت 20:41 http://lakoojanjan.blogfa.com/

خااااک عالم! زدی یارو رو ترکوندی که غربتی جان!
پ.ن: این بنفشه چه منشوری حرف می زنه!!!

بنفشه است دیگه!

آسمانه سه‌شنبه 28 آبان 1392 ساعت 23:52 http://asemaneh2007.blogfa.com

این دومین باره که شانس آوردی طرف مقتول نشده سومی رو دیگه باید مراقب باشی ها

والا

بهار(spring) چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 02:49

این جمله که مرد باید خوش تیپ باشه ،فقط!
اخلاقش با اجرا گذاشتن مهریه درست میشه رو واسه شما گفتن دیگه !!!!

نخیر، برای من نگفتند!

م؛ط چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 09:51

حقش بود میخواست در رو ببنده

ققنوس چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 10:25

مینا چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 10:34

خب من که دقیقا دیگه مطمئن شدم جنسیتت کشف شد....
(اگر زن داشتم باید همون سال اول تمام جهازشو از نو می خریدم (مشخصه که مهریه شو هم با این اخلاقم، حتما" تا قبل از سال اول اجرا می ذاشت!)
آخی دقیقا مثل خودمی البته من میدونم که کسی توی دستشویی هست ولی بازم این کارو میکنم. مثلا وقتی همسر جان قشنگ توی دستشویی مستقر شد محکم با لگد میکوبم به در بعد اونم میچسبه به دیوار دستشویی از ترس وای خیلی حال میده. الان که دارم مینویسم از خنده خودم غش کردم
در ضمن فامیل دور میگه: من دیگه حرفی واسه گفتن ندارم

خواهر من دست از این ناموس ما بردارید

دستشویی خودتونه، راحت باشید!

مینا چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 10:42

منو دعوا کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نه رفتم کوبیدم به در دستشویی

م؛ط چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 11:02

باز هم که جواب منو ندادی اصلا دیگه قهرم

شما هم بیا بکوب به در دستشویی

من چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 11:42

اِ چه جالب چرا فکر میکردم شما خانوم هستید؟!!!!

دست از سر ناموس غربتی بردارید

تکتم (دکتر آشپز) چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 13:25 http://drashpaz.persianblog.ir/

باز که بحث جنسیت توئه! خوب بابا چرا راستشو نمی گی مرد مومن!!!!
خداییش ایندفعه مطلب رو با یک کم کرم نوشتی از قصدی!!!!

ای بابا می خوام اینو بذارم برای EPISODE آخر این SEASON

بنفشه پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 09:40

یه بار باید تو وبلاگ لباساتو کامل دربیاری مشکل حل شه بخدا! با یه بارم هیچ اتفاقی نمیوفته! حلاله!

برای من حلاله ولی بعدا" متهم میشم به طراحی خودکشی دسته جمعی از طریق وبلاگ!

بنفشه پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 10:14

اییییییییییییییش! اعتماد به نفست تو فرق سرم!

منظورم از ترس بودا!!!!!!!!!!!!!!!

بنفشه پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 11:20

اییییش!

مریمی پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 22:59 http://delake-jooje.blogfa.com

اولین باره که میام اینجا!
سلام.
راستش حالم زیاد خوب نبود اما الان که این پست شما رو خوندم اونقدر خندیدم که ب گمانم دیگه باید خجالت بکشم بگم بد هستم!!!
دلم نیومد کامنت ندم.بس که لذت برم.

مرسسسسسسسسسسسسسسسسسییی.
بزن اون دست قشنگرو

مهتاب یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 19:17

اگه شما زن داشتید کار به خرید دوباره جهاز نمی رسید از شما خیلی زودتر از اون چیزی که فکرشو کنید طلاق می گرفت!!!

من طلاقش نمی دم. این زن حق منه، مال منه، من طلاقش نمی دم.
به یاد مرحوم شکیبایی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد