خاطرات چند خطی17-فرودگاه مشهد2

داشتم چی می گفتم؟ آهان، خاطرات مشهد رفتنم بود.


اولش یه چیزی بگم. توی محل کار اولم و شرکت فامیلای هیتلر، یه همکار داشتیم 2 سال از خودم بزرگتر بود و همش در حال بگو بخند بود و از اونجایی که پدرش تمکن مالی خوبی داشت، اصلا" آدم معقولی به نظر نمی رسید. برعکس وقتی پای صحبتش می نشستی آدم پخته و دنیا دیده ای بود و یه سری سخنان گهربار داشت که من بعد از 10-12 سال هنوز ازشون استفاده می کنم. یکی از این حرفا این بود که هرکی یه آهنگی توی ذهنش زده می شه (منظورم از اون آهنگا نیست که کرم مغز میشه و یه مدت همش به زبون آدم میاد) مثلا" آهنگ الکی خوشا یه چیزی مثل " شراره، چه آسون دلشو به من می بازه" یا آدمای جدی آهنگ های باخ توی کلشونه و به همین منوال. اونایی که می زنه به کلشون و یه دفه می زنند همه چیو داغون می کنند هم یه مدتیه آهنگشون قطع شده و دارن آزار می بینند.


 

 


بعد از اون قضیه ورزش در باند فرودگاه مشهد، دیگه عبرت گرفتم مثل بچه آدم سر وقت برم فرودگاه و خودمو توی دردسر نندازم. دفه بعد خیلی مجلسی یک ساعت قبل از پرواز رفتم فرودگاه، کارت پروازمو مثل یکی از اعضای خانواده سلطنتی دارغوزآباد گرفتم و نشستم توی سالن انتظار. کم کم حواسم به اینور اونور پرت می شد و بقیه رو مورد تجزیه تحلیل قرار می دادم. اون موقع دچار بحران خود برتر بینی بودم و هرکی یه سوتی می داد، پیش خودم می گفتم ببین ما ایرانیا اینجوری هستیم، ببین درست نمی شیم و و و و .

عارضم خدمتتون که توی دنیای خودم بودم و مثل گفته همکار سابق آهنگ توی کلمو هم زیاد کرده بودم و داشتم از روی منبر اطرافمو نگاه می کردم، می دیدم که ملت سوار اتوبوس می شن و میرن یا ذرت مکزیکی می خرن می خورن، خلاصه مشغولن. بازم درگیر آهنگم بودم که دیدم یه عده آقا دارن توی سالن می دوند و یکیو صدا می کنند، عین مرغ سرکنده همه سوراخ سمبه هارو می گردند حتی توی دستشویی زنونه هم رفتند که دیگه قضیه فرهنگ برام خیلی گنده شد که دیدی راست می گم، ماها چقدر بی فرهنگیم، عربده می زنند و همه جا می رند نمی گن ملت توی فرودگاه می خوان راحت باشند و از این حرفا. کم کم دیدم این آقایون شروع کردند دونه به دونه با همه افرادی که روی صندلی های سالن انتظار نشسته بودند صحبت کردن، راستش یه ذره کنجکاو شده بودم که قضیه چیه که به من رسیدند و پرسیدند؟ غربتی تویی؟

خوب منم گفتم : آره، که داد یارو دراومد که لامصب یه ساعته داریم دنبال تو می گردیم هواپیما پر شده معطل توییم، نمی بینی داریم هوار می زنیم توی سالن جلوی چشمت. کارت پروازو گرفتی نشستی واسه خودت منتظر چی هستی؟


خوب داشتم آهنگ گوش می دادم.


همین دیگه باعث شد باز دوباره دنبال یکی دیگشون توی باند فرودگاه بدوم تا پای پلکان هواپیما. برعکس اون دفه، اینبار مهماندارها می خواستند از پوستم قایق درست کنند، کلی منتشونو کشیدم تا برای ساکم جا پیدا کردند. شانس آوردم نگهم نداشتند آخر وقت بعد از پیاده شدن همه مسافرا، هواپیمارو جارو کنم!

نظرات 10 + ارسال نظر
استادجان!!! دوشنبه 6 آبان 1392 ساعت 18:32 http://www.lakoojanjan.blogfa.com

ای ول
باید یه ماده تو دومیدانی اضافه کنن به نام مثلاً دوی 400 متر باف(مخفف باند فرودگاه) به اسم خودتم ثبتش کنن!
پ.ن: اون آدمه چه حرف جالبی زده بود. خوشمان آمد

باشه مطرح می کنم!

منا دوشنبه 6 آبان 1392 ساعت 20:04

یکی از دلایل این اتفاق کارمای بلایی که سر بچه های شرکت می اوردید،ایندفعه هم انگار کمتر اذیتشون کردید که حداقل کارت پروازو گرفتید

این کارما بد کوفتیه!

بهار(spring) سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 00:55

ای کاش جا میموندی

پوفففففففففففففف

مینا سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 09:21

خب ازین داستان نتیجه میگیریم تو کلا واسه سوار شدن به هواپیما مشهد تهران شانس نداری. خواهر من ،داداش من (ببین وقتی جنسیتت معلوم نیست من به دردسر میفتم) با هواپیما نرو. چرا مردمو معطل خودت میکنی آخه؟ آخه من به تو چی بگم؟ هان؟

خیلی خطر ناکه حسن

ققنوس سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 10:18

حقت بود جا بمونی بی خیال خان.؟
راستی مگه اونجا دنبال مسافرها هم می‌گردن

بی خیال نبودم برای خودم هم عجیب بود، به ژنتیکم نمی خورد این رفتار.
بیچاره ها خیلی می گشتند دنبال کسی که جا مونده. مثل اینکه بحث امنیتی داره کسی که کارت گرفته باید پیدا بشه تا هواپیما پرواز کنه.
قضیه خرابکاری و از این حرفا، مثلا" بار رو باید خالی کنند و اگر وسیله داشته از هواپیما تخلیه بشه، حالا من باری هم نداشتم ولی اینا می خواستند شرو بکنند و طرفو با لگد سوار هواپیما کنند تا از مصیبت بعدش خلاص بشوند.

سارا سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 12:22

احیاناً فامیلای ما نیستین شما؟ برادر من هم مثل شما خیلی از این اتفاقا براش میفته و همشم میگه " آخ ببخشید حواسم اصلا نبود" یعنی شوتیه برا خودش . البته ببخشید رک صحبت میکنم

شاید، البته در مورد شوتی!!!!!!! اون که هچ.

م؛ط سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 13:34

بسی مشعوف شدیم

بنفشه سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 16:15

بسی مشعوف شدم بسی جالب بود! پارتی هم پارتیه مردم! والا بخدااااااااااااا!

دلت بسوزه

آسمانه شنبه 11 آبان 1392 ساعت 20:04 http://asemaneh2007.blogfa.com

شاید همون لحظه یکی مث شما روی یه صندلی دیگه ژست گرفته و آهنگ خودشو گوش میداده و به آدما و فرهنگشون و البته حواسشون غر میزده

البته بگما، الان خیلی بهتر شدم از این نظر. خودم هم جز آدمای بی ملاحظه و از خودراضی شدم و مشکلاتم با جامعه کم تر و کمتر شده

تکتم (دکتر آشپز) یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 12:21 http://drashpaz.persianblog.ir/

دستشویی زنونه رو دنبال تو می گشتند؟!!!
میدونی چی میگم دیگه

همه جا رو گشتند بندگان خدا، زنونه مردونه نداشت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد