من فرهیخته استریلی هستم

جلال مقامی رو یادتونه؟ همون آقاهه که مجری دیدنی ها بود و صدای گرمی داشت. خیلی هم کار دوبله انجام می داد و همینطور مدیر دوبلاژ بود.


اون زمونا که ما جوون بودیم و شما توی گهواره بودید، یه دفه این آقا کارشو ول کرد و خودشو باز نشسته کرد. من دانشجو بودم و یادمه خیلی از صداش خوشم میومد. خیلی از فیلمهارو به خاطر صداش نگاه می کردم.


بعدها توی همشهری خوندم که داستان چی بوده و این آقا از دست مدیرهای بالاتر و دستکاری کردن توی داستان فیلمها و سریالها قاط زده و خون به مغزش نرسیده و خودشو بازنشسته کرده.


آخرین دفعاتی که تلویزیون نگاه کردم، یادم میاد که همه یا نامزد بودند یا خواهربرادر و اصلا" رابطه های مثلثی و از اینا توی فیلما نبود!!!

حالا داستان قاط زدن این بنده خدا این بوده که یه سریال پلیسی باید دوبله میکرده که توی یکی از قسمتهاش یه پیرزنی بوده که به از بین بردن جنین کمک می کرده از طریق جوشونده های قدیمی که از کولی های ایرلندی یاد گرفته بوده و آدم ترسناکی بوده و یه دختره یه بار جوشونده اینو می خوره و از خونریزی میمیره و دوست پسرش میاد پیرزنه رو می کشه. اولا" من به مدیری که می خواسته هر جور شده پول ملتو هدر نده و همه قسمتهای سریالیو که خریده پخش کنه تبریک می گم ولی خوب چه جوری می شه این داستانو جمع وجورش کرد. جمع و جور کردن همانا و دیوانه شدن مدیر دوبلاژ همان. داستانو اینجوری جمع کردن که این حاج خانم داروهای گیاهی برای مشکلات گوارشی بخصوص نفخ دخترها(فقط دخترها) درست می کرده که یه بار اشتباهی می ده به بابای یه دختری و دختره می میره و باقی داستان ... منم الان اینو تعریف کردم می خوام برم استعفا بدم، مدیر دوبلاژ بی نوا که دیگه جای خود داره.


 

 


دیشب بعد از مدتها شبکه چهار شبکه فرهیختگانو نگاه می کردم به جان ابولفضل راست می گم. یه سریال نشون می داد از این سریالهای بیمارستانی. خوب همه توش لباسهای بلند و آستین دار تنشون بود فقط یه ذره رنگ یقه ها و آستینهاشون با بقیه لباس همخونی نداشتدو بعضی جاها از خود لباس گشادتر بود. اینقدر بی سلیقه اینکارو کرده بودند که تمام توجه آدم به این وصله پینه ها می رفت. 


از اینجا به بعد داستانی که شنیدمو تعریف می کنم.

یکی از مریض ها یه دامادی بود که توی خیابون دعوا کرده بود و هرچی بهش فشار میاوردند که شکایت کنه می گفت نه. من اولش فکر کردم که عیالش درگیر موضوع بوده و نمی خواد اونو درگیر کنه. کم کم پای عیالش هم به موضوع باز شد و دیدم اونم بهش فشار میاره که موضوع دعوا چی بوده و اینم می گفت هیچی یادم نمیاد. بعد دکتر اومد گفت دعوای خیلی بدی بوده و حسابی با لگد تورو زدند و باعث شده پایین ستون فقراتت آسیب ببینه و من باید به پلیس خبر بدم. داماد هم پافشاری می کرد که به عروس نگن و هیچی یادش نمیاد. عروس هم هی زیر زبون دامادو می کشید. راستش من همش ذهنم به سمت bachelor party می رفت و اینکه توی مهمونی سوتی داده داماد.

دیگه بیخیال داستان شده بودم و داشتم فقط وصله پینه های لباس بازیگرهارو نگاه می کردم که یه دفه یه غولتشن از اینا که کله کچل و ریش پروفسوری و خالکوبی دارند با دست خونی از کنار داماد سریال رد شد و خیلی عمیق همدیگرو نگاه کردند.


داماد یه دفه نظرش برگشت و گفت که نمی تونه ضرباتی رو که خورده فراموش کنه و صورت این طرفو یادش میاد که دستشو گذاشته بوده روی دهنش و اون یکی دوستش بهش لگد(!!!!!!!!!!!!!!) زده.



آقا وقتی نمی تونی داستانو جمع کنی، ننویس. لامصب خودت می گی شبکه بزرگسال و کتابخون. آخه این چه دری وری بود جور کرده بودید؟؟؟؟ اگر اسلام دستونو بسته خوب این قسمتو فاکتور بگیر، اگر نگران بچه ها هستید ساعت 11 شب اونم شبکه چهار؟؟؟؟

فکر کرده مثل اون یارو بود توی فیلم رقصنده با گرگها، اسمش پرنده لگدزن بود، اسم طرف ستون فقرات لگدزنه.


خلاصه از اینکه بطور کاملا" استریل یه شبکه فرهیخته رو نگاه کردم به خودم میبالم، تمام.



نظرات 30 + ارسال نظر
م؛ط سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 10:28

اول؟

مهندس هویج سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 10:43 http://havijoo.blogsky.com/

کلی خندیدم. جالب شرح داده بودی.
واقعا این دردا خنده داره

مرسی
خیلی بده احمق فرض بشه آدم

استادجان!!! سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 11:11 http://lakoojanjan.blogfa.com/

خب لگد زدن و پایین ستون فقراتش(!!!) خیلی آسیب دید!!!!!!!!!!!!!! جو سازی نکن عزیز من
پ.ن: نمی دونستم جلال مقامی اینقدر انسان شریفی بوده، من فقط از صدایش خیلی خوشم میومد

ببخشیدا ربطی هم نداره ولی یاد اون جوک افتادم که دو نفر داشتند با پوتین سربازی به پایین ستون فقرات همدیگه از جلو ضربه می زدند. یکی میاد میگه دردتون نمیاد، میگن نه پوتین پامونه.
شاید اون غولتشن ها هم تفریحشون لگد زندن به پایین ستون فقرات بقیه است.

استادجان!!! سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 11:13

خواشتم این بخش از نظرات گهربارم رو خصوصی بذارم دیدم گزینه اش رو نداری! عمومیش می کنم!!!
آیا می دانید واژه ی "غولتشن" در واقع "قلتشن " است به معنای آدم نخراشیده و زورگو و از زبان ترکی آمده؟

نه نمی دونستم. اینم از مزایای وبلاگ نویسی.

استادجان!!! سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 11:28


خب پوتین پاشون بوده!!!!!!!!!!!!

م؛ط سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 11:37

این وصله پینه رو خوب اومدی اینقدر تابلوه که چند وقت پیش توی بیست و سی هم نشون داد ما که همش درحال کشف وصله ها هستیم؛ این فیلمی هم که میگی شده جریان اوشین بیچاره ژاپنی ها خودشون دوباره فیلم رو خریدند از بس عوض شده بود

بازم اوشین یه ذره نوآوری داشت و با مهارت داستانو دستکاری کرده بودند نه اینکه ستون فقرات لگدزن دست کنند برای داستان

مهتاب سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 12:08

نمی دونم صدا و سیما کی می خواد دست از این کارهای فرهیختش برداره و سطح فهمیدن مردم رو اینقد پایین نبینه!

بقیه رو نمی دونم ولی مننننننننننننن، من غربتی باز رفتم توی دوران فترت و تا 5-6 سال دیگه تلویزیون نگاه نمی کنم.

آمنه سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 12:19 http://gozashteha60.blogfa.com/

چرا بهم دروغ گفتی؟هنوز تو شوکه حرفتم.

من دروغی نگفتم، دلیلی نداره دروغ بگم.
یکبار در وبلاگ در این مورد نوشتم و موضوع بایگانی شده.
در مورد اون کامنت هم هیچ دروغی وجود نداره.

مینا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 12:21

عین خودمونی منو همسری هم اصلا تی وی نگاه نمیکنیم یادمه یه 7-8 سال پیش یه بار از روی شکم سیری زدیم بیستو سی نگاه کنیم بعد یه جریانی رو توی اخبار گفت که از اون لحظه به بعد به علت توهین به شعورمون تی وی بایکوت شد

من اعتراف می کنم اخبار ساعت 2 جمعه ها رو نگاه می کنم
شرمنده

مینا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 12:41

واقعا که. اونم روز جمعه. راستی جریانه این کامنت آمنه خانوم چی بود من متوجه نشدم؟؟؟؟؟؟؟

داستان زن یا مرد بودن یا اینکه این چیزها توی این وبلاگ مهم هست یا نیست.
به جان ابولفضل این چیزا مهم نیست اصلا". اینجا چیزی نوشته نمی شه که جنسیت توش مهم باشه. من هم در کامنت هایی که می ذارم خیلی محتاط هستم که حرف دوپهلو که به زن یا مرد بربخوره ننویسم ولی این مساله مثل اینکه ادامه داره.
ولی از الان به بعد در این مورد همه چیزو پاک میکنم.
من خدای این وبلاگم و قانونشو خودم می ذارم.
متاسفانه هنوز مشکل دیروزم حل نشده و اخلاقم خوب نیست اگر تند نوشتم، شرمنده.

مینا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 12:48

آهاااااااان. بابا بی خیال. اصلا از این تریبون اعلام میکنم که این غربتی جان ما گودزیلاس و تمام.

شما آخرش تا یه دریل شارژی از ما شیتیل نگیری کوتاه نمیای

مینا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 12:54

نه بابا دریلو که التماسم بکنی نمیگیرم چون همسری به چیزای دست دوم آلرژی داره. مگه اینکه یه نو واسم بفرستی اونوقته که دیگه من میل به جاودانگی پیدا میکنم راستی تولدمم نزدیکه ها توی آذره ها

آمنه سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 12:57 http://gozashteha60.blogfa.com/

بیخیال.مهم نیست.من اون کامنتتو باور کردم.و شدیدا هم عاشق وبتم و میام و میخونم و هر روز صدبار از تو به داداشم میگم.اه آدم نمیتونه یه خصوصی درست درمون برات بفرسته،خواجه شیراز هم میفهمه چی مینویسم.اون یکیا هم ایمیل اینا میخواد.

آمنه سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 13:09 http://gozashteha60.blogfa.com/

راستی عالی بود.تیغ ماست مالی و سانسور ایران حرف نداره.

مینا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 13:11

خوشحالم که بهم لقب خواجه حافظ شیرازو دادن بسیار مفتخر گشتمی.

آمنه سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 13:14 http://gozashteha60.blogfa.com/

سلام مینا جان تولدت پیشاپیش مبارک.
کادوتم که فرستادم.

تکتم ( دکتر آشپز ) سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 13:20 http://drashpaz.persianblog.ir/

سلام
خوبی شما؟ یه ماچ بده داشتم از اینورا رد میشدم دلم تنگت شد!
تلویزیون قبلی ما اصلا آنتن نداشت! این یکی چون دیجیتاله خودش خودبخود کانالهای تلویزیون رو میگیره! اونم واسه بچه ها که این کانال پرشین تون ایرانیه رو ببینن بد نیست!

سارا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 13:44

عاشق این خلاقیتشونم ما که خیلی وقته تلویزیون ایران رو نمیبینیم اما همیشه برام سوال بوده که این اخبارگوها خودشون خندشون نمیگیره از گفتن این همه اراجیف و دروغ؟
کلا صدا و سیما ملت رو چیز فرض کرده. بعد میگن واسه چی این مغزها میذارن میرن خوب اعصاب نمیذارین واسمون دیگه اه

ببین سبب خیر شدی یه پست بذارم!

بنفشه سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 14:17

خیب حال داستان اصلی چی بود؟!

بنفشه سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 14:42

جدی میپرسم خب!

مهندس بررررررررررررررررررررررررو

بنفشه سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 15:24

کجا برم خب!؟ من خیلی چشم گوش بستم خب!
لااقل یه کمشو بگو بقیشو خودم میگیرم دیگه

ما خودمون زیر پای بقیه میشینیم حرف ازشون می کشیم، اونوقت اینجوری!!!!!!!!!!!!!!
حقا که مهندس کشاورزی هستی!

بنفشه عزیز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 15:52

چیه بچه چشم و گوش بسته مظلوم گیر آوردی مسخرش میکنی هااااااااااااااااان! مهندس فنــــــــــــــــی! ایششششششش

مهندس کشاورزی، منظورم اون جوکه ست.

بنفشه سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:28

آهان!

بلاخره رضایت دادی؟

مهتاب سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 20:03

من که خیلی وقته تی وی ایران نگاه نمی کنم،از خود فیلم های ایرانیش تا دوبله ای های بی سر و ته!
اسم من رو کامنت قبلیم چرا این مدلی شده!

من معذرت می خوام

بنفشه چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 10:16

نه خب داستان رو که نگرفتم ولی جوکه رو گرفتم!

شما اگر واقعا" داستانو نگرفتی، دیگه نیا توی این وبلاگ واسه سنت خوب نیست. بدآموزی داره.

بنفشه چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 11:26

نیام!؟

یه رضایت نامه از مامانت بیار، فردا نگن بچمون چیز بد یاد گرفت، تقصیر غربتیه!

بنفشه پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 10:52

:::::::::::::::::::::
::::::::::::::::::
::::::::::::::::::
"""""""""""":
:":":+()^^^^^
اینم رضایت نامه ولیم!

اوکی، مشکلی نیست، می تونی بیای.

ولی فکر کنم امضای مامانتو جعل کردی!!!!!!!!!!!!!!

بنفشه پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 11:09

نه همینجوریه خیالت راحت!

اوکی، قبول

زهره پنج‌شنبه 2 آبان 1392 ساعت 20:47

خیلی جالب بود منم مدتی به همین موضوع فکر میکردم

پس شما هم استزیلی

آزی جمعه 9 اسفند 1392 ساعت 12:54 http://bihefaz.blog.ir

این فیلمهای دری وریشون که هیچی ، ولی این اخبارگوها...با یه قیافهٔ خیلی جدی و حق به جانب مثلا با یه صدای غرور آمیز داره یه چاخان در میکنه قده چی...
همیشه پیش خودم میگم اینا تو دلشون اینجوری نمیشن عایا؟؟

به نظرم بشوند ولی غم نان نمی ذاره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد