خاطرات دانشجویی یا من از اولش با کلاس بودم

یادمه ما توی دانشگاه باید از ترم 3-4 دیگه برای پروژه یا کارآموزی می رفتیم شرکت ها یا کارخونه های فعال (شما بخون بیگاری یا فعلگی) مثلا" کار یاد بگیریم. حالا بماند که پیدا کردن جایی که یک سری آدم گیج و متوهم را بتونه جمع و جور کنه چقدر سخته و باید کلی شیرینی و کادو برای داماد بتول خانم که مسوول درآوردن منگنه در بایگانی شرکت xxx ببری تا بتونی خودتو تو شرکتشون، جا کنی.

 

 

من یک آشنایی داشتم که بلاخره من و یکی از همکلاسیهامو  توی ایران وانت قدیم و گروه بهمن فعلی برد برای کارآموزی و از اونجایی که هوش و ذکاوت از سر و روی ما می بارید برای اینکه کار یاد بگیریم ما رو سپرد به مهندسای خط تولید به جای اینکه ببره پیش خودش که واحد کنترل پروژه بود و خیلی مرتبط با رشته تحصیلی ما.

بماند، ما دو تا ببو گلابی چه خنگ بازیهایی درآوردیم اونجا. چیزی که می خوام امروز تعریف کنم مربوط به خواب بعد از نهاره که توی شرکت های دولتی رواج داره و ما دو تا نوگل تازه از پشت میز دانشگاه اومده نمی دونستیم.

از طرف دیگه ما دوتا فکر می کردیم کارخونه، خونه مادربزرگه است که هر وقت حوصله داشتیم می کوبیدیم از شرق تهران می رفتیم کیلومتر 18 جاده قدیم کرج مثلا" کارآموزی، این موضوع باعث می شد با وسایل نقلیه اون موقع که از این مینی بوس فیاتها بود، ساعت 1،2 ظهر می رسیدیم کارخونه.

یه بار که رفتیم دم در واحد برنامه ریزی تولید دیدیم ای بابا در بسته است و ما موندیم پشت در، یه ذره وقت گذروندیم دیدیم نه خبری نشد کسی نیومد. بعد رفتیم اینور اونور پرس و جو گفتند: مگر میشه یه واحد تعطیل باشه، برید دم در واحد الان میان.

ما باز رفتیمو دیدیم خبری نیست، خدا ما دوتا رو ببخشه جوون بودیمو جاهل، شروع کردیم به در زدن، اولش آروم، بعد سه انگشتی، بعد با کف دست، بعد با لگد، بعد می رفتیم عقب دورخیز می کردیم میومدیم خودمونو می کوبیدیم به در، توی فکرمون هم این بود که خودمونو سرگرم می کنیم تا مهندسا بیان. شیرین یه 15 دقیقه ای مثل بلانسبت الاغ می کوبیدیم به در که یه دفه در باز شد و 5 نفر با چشمای گشاد و صورتای قرمز اومدن بیرون (بندگان خدا خواب بودن و به امید بیخیال شدن ما هی صبر کرده بودن ولی دیده بودن این دو تا الاغ ول کن نیستند!!!!!!!!!!!!)

خوب شد اون آشنای ما آخرای فعالیتش در ایران وانت بود و ظرف یک هفته رفت آذین خودرو، ما هم بدون اینکه به این موضوع ربط داشته باشه فهمیدیم آذین خودرو خیلی جای بهتریه برای کارآموزی!




بعد نوشت: شایان ذکر است همین پروژه را منو همکلاسیم سر استاد درس محاسبات عددی هم پیاده کردیم. مدیونید اگر فکر کنید ما مریضی، چیزی داشتیم ولی نمی دونم چرا در بسته یه حالت تحریک کنندگی برای ما داشت. اون بنده خدا هم بعد از 10 دقیقه اومد درو باز کرد و از اونجاییکه ما خیلی در این زمینه متبحر شده بودیم این دفعه در رفتیم و نذاشتیم گیر بیفتیم.

نظرات 3 + ارسال نظر
بی تای بدون تا سه‌شنبه 1 مرداد 1392 ساعت 15:47

ای بابا خواهر من از کارآموزی نگو که دلم خونه.همین شرکتی که من دارم کار میکنم بخاطر کارآموزی رفتم پیشش و موندگار شدم.جالب بود که کارمندای خودش که ماهی 2/5 میلیون حقوقشون بود هیچ کدومشونسر وقت نمیرفتن ولی منی که اونجا مفت و مجانی میرفتم اگه 5 دیقه دیر میکردم صدای همشون میرفت هوا
کلا کارآموزی چیزی جر خرحمالی نداره

اگر سر وقت نمی رفتن سرکار از کجا می فهمیدن دیر رفتی؟
خرحمالی کردی حالا دادشو سرمن میزنی؟؟؟؟مگه خودت وبلاگ نداری برو کوچه خودتون بازی کن!

تکتم (دکترآشپز) سه‌شنبه 1 مرداد 1392 ساعت 16:06

دق دل !!!

هی دونیا

عطیه سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 10:23

میشه رمز یک اتفاق عجیب در کارخونه رو داشته باشم؟
مرسی

5848

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد