نوستالژی کودکی یا واکی بایاشی قیصرتو کشتند!

ته کوچه قدیمی ما یک تیر چراغ برق بود که به عنوان تیر دروازه استفاده می شد. از اونجاییکه از همه بچه های کوچه کم سن تر بودم، حاجی تون دروازه بان همیشگی فوتبال بودم. البته یک چندباری اعتصاب کردم و گفتم بازی نمی کنم و از اونجایی که خیلی تهدیدم کارساز بود، به جوانی و در حقیقت کودکی شان رحم کردم و خودم با پای خودم رفتم توی دروازه!!

چند روز پیش ها دیدم که از اداره برق تشریف آوردند و دارن تیر دروازه قدیمی مارو می کنند تا کوچه ای که به دلیل ساخت و سازهای جدید و عقب نشینی خونه ها گشاد شده رو سر و سامون بدن.

آی ما نگاه خریدارانه به تیر برق کردیم آی نگاه کردیم که نگو، سه چهارتا از بازیکن های قدیمی کوچه هم با اهل و عیال آمده بودند و با نگاه حسرت بار به تیردروازه قدیمی نگاه می کردن!!!!!!!!!!!!!

جالب بود که هیچ کدوم با همدیگه حرف نمی زدیم ولی همه آمده بودیم به تشییع جنازه تیردروازه نگاه می کردیم.

هایییییییییییی دنیا!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد