غربتی تحلیل می شود1

داستان دادبرزینو بذارید کنار فعلا تا سر فرصت قسمت دومشو تعریف کنم البته خیلی هم جذاب نیست. ولی خوب باید بنویسم تا به دوره اوج قبلی برای بافتن آسمون و ریسمون برگردم.

این دفعه میخوام از کلاس مدیریت ارتباطات که شرکت برامون گذاشته بگم. اسمش کلاس مدیریت ارتباطاته ولی رسما یک روانشناس اومده بهمون میگه به چه چیزهایی در مذاکرات توجه کنید و دور از جونش مثل بچه تازه به حرف افتاده، یک بند حرف بزنه. اصلا یکی از دلایل بازگشت من به وبلاگ ایشون بود. اینقدر پنج شنبه حرف زد که من سر کلاسش رفتم وبلاگ خودمو خوندم! یعنی تمام سایتها، وبلاگها، پستهای قدیمی تلگرام و اینستاگرامو چک کردم، هنوز دکترجان داشت حرف می زد، مجبور شدم به دست نوشته های خودم برگردم، همین شد که دیدم چقدر خوب حرف می زدم و خیلی هم کارم درست بوده والا.

رسما از بس حرف زد من به استعدادهای معطل مونده ام برگشتم! حالا آدرسشو میگیرم برید پیشش لااقل یک مقدار کاسب بشه از قِبَل من!

من که اسمشو گذاشته بودم رادیو ارتباطات، یک بند حرف زد، اگرشما تو کلاس بودید که می گفتم استاد اسهال حرف داره، چون با همکارام رودربایستی دارم مجبورم خوشگل خوشگل حرف بزنم.

چندتا اتفاق توی کلاس و بعدش پیش اومد که میخوام اینجا براتون تعریف کنم.

برید چایی بریزید، تخمه بیارید، اگر شماره 1 یا 2 دارید، برید که شاید طولانی بشه وسطش پانشید برید. حرفام مثل بازی اسپانیا ایرانه، هر لحظه اش خاطره است، خیلی بی انصافیه به خاطر شماره 1 از دستش بدید. صحنه آهسته اش هم ارزش live شو نداره.

 

 اولین موضوع ما این بود که استاد در تایید صحبتاشون از نظریه های آقای فلانی و خانم بهمانی fact ارایه می کردند. اون وسط مسطا هم چندتا روایت و حدیث هم به خیک ما می بستند. من تازه فهمیدم اول انقلاب می گفتند التقاطی یعنی چی!ً و چرا اینقدر حرص می خوردند. تازه اونا با خدا رفت و آمد داشتند و روی خدا تعصب داتند، من که خیلی روی باری تعالی غیرتی نیستم.

حالا شما حرفتو بزن، ائمه اطهار به اصول مذاکره چه ربطی دارند. شما برای جذب مذهبی ها همش باید صغری کبری بچینی؟ اونوقت برای من دشمن باری تعالی چی؟ جنیفرو میاری؟ نه نمیاری که! خوب همین میشه تفاوت در آموزش.همین میشه که من دنبال سوژه تو حرفات می گردم که گیر بیخود بدم بهت.قضیه منم با استاد از اینجا شروع شد که استاد توجه مارا به ظاهر جلب کرد و اینکه شما با ظاهر نامناسب نمی توانی مذاکره مناسب انجام بدی، باطن هم مهمه ولی ظاهرو باید توجه ویژه بهش کرد. مثلا پیامبر قبل از بیرون رفتن از خوته حتما در آینه نگاه می کردند. اینجا بود که من جوش آوردم که یعنی 1400 سال پیش در صحرای عربستان آینه بوده؟ نه توی فلز صیقلی خودشونو نگاه می کردند؟ یعنی می فرمایید صنعت صحرای عربستان اینقدر پیشرفته بوده ؟ یا صنعت سفالگریشون اینقدر پیشرفته بوده که کاسه آبی درست می کردندکه انعکاس خوبی داشته باشه؟ یا آب روان داشتند که خودشونو توش نگاه کنند؟

بابا بنده خدا مثل فامیل دور به دورو بریاش می گفته : من چه جوریم؟ اونا هم مثلا می گفتند یک دست به سمت چپ محاسن مبارک بکشید، کم از یوسف برادرتون نخواهید داشت!

خوب پدر آمرزیده، کسی که مذهبی باشه، کاری به این چیزها نداره، هرچی پیامبر گفته رعایت می کنه حالا به نظر بقیه منطقی باشه یا غیرمنطقی. گفته مرتب باش، اونم رعایت می کنه، چرا باید بجوری حدیث FAKE پیدا کنی بیای سرکلاس بگی؟ کسی هم که مذهبی نیست، اصلا براش مهم نیست در رفتار ایشون چی هست در تایید نظر روانشناسها. یکی هم غربتی میشه، میاد اصل موضوعو ول می کنه گیر می ده به روش تدریس و شکایت از توسل به هجویات در پشتیبانی از مطالب آموزشی!! خدا نجات بده مومنینو از دست هرچی غربتیه!


نظرات 1 + ارسال نظر
پدرام چهارشنبه 11 بهمن 1396 ساعت 10:17

خدا رحم به جوانیش کنه، که دوره جلسه دوم نداشته باشه

خیلی جوان نبود، خدا به من رحم کنه، تشت رسواییم افتاد در همون جلسه اول.
دارم می نویسم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد