دادبرزین نگو یک دسته گل 1

  

انگار نمی شه من یک خاطره تعریف کنم به غیر از اینکه محل طنز خاطره معلوم باشه. یعنی یک جوری شده که فقط دورو بریام موضوع خنده خاطراتمو متوجه می شوند و زبان متشرک با بقیه ندارم.

برای همین من مجبورم دوتا موضوعو اولش توضیح بدم:

  • چون قهرمان داستان ما اسمش از این اسمهای شاهنامه ایه و من تمام اسامی وبلاگم اسامی مستعاره، از اسم دادبرزین (از سرداران بهرام گور) استفاده کردم تا هم چیزی یاد بگیرید و هم یک مقدار متنم طولانی بشه و هم شما آزار ببینید. می تونستم اسم جم را انتخاب کنم ولی نمی خوام. همینی که هست.
  • یکی از اخلاقهای حسنه غربتی اینه که در محل کار یک دفعه ویرش می گیره و به یکی گیر می ده. کلا مثل صمد آقا انگشتش آماده ست که بکنه تو چشم کسی. تا به حال دو سه بار بهم تذکر داده شده در این مورد که در تمامی موارد مثل همین داستان با عکس العمل خارج از انتظارم مواجه شدم. خلاصه اینکه با اینکه قفلی می زنم رو یکی در یک موضوع ولی کلا برداشتم اینه که آزاردهنده نیست و صد البته آدمهای با ظرفیتو انتخاب می کنم و تا حد مجاز هم شوخی می کنم.اینقدر که من خوبم!

  داستان ما از وقت شروع شد که فشار کاری روی من اینقدر زیاد شد که دیدم دیگه نمی تونم بدون داد و فریاد و فحش کارمو پیش ببرم. خوب اینم نمی شه که سرکار هی اره بدی تیشه بگیری. برای همین من شروع کردم به قلمه زدن گل و گیاه در سرکار و گلدان زیاد کردن. یعنی اگر کسی دور وبر محل کار منو پیدا کنه می فهمه که من چندبار می خواستم یک نفرو به قصد کشت بزنم ولی به جاش رفتم یک گیاهی رو از ساقه چیدم و گذاشتم ریشه بزنه و الان واسه خودش شده گلدون خوشگی. یعنی به تعداد گلدانها و گیاه های سرکارم باید پرونده قصاص تو دادسرا داشته باشم ولی اینقدر که خوبم به جاش طرح زیباسازی محیط کار اجرا کردم.

به مرور فضای سبز سالن قسمت ما معروف شد بین همکارها تا اینکه یکی شروع کرد به غر زدن که یک جور پشه ریز پر شده توی شرکت و اینا از گل و گیاهای توست!  خلاصه از ما انکار و از ایشون اصرار که گیاههای تو منشا پشه است و باید اونارو ببری.

منم پامو کردم تو یک کفش که نمی ذارم و اصلا گیاهها سمت منه چرا پشه ها میاد سمت تو!!

خلاصه این وسط من یکی از همکارا به نام دادبرزینو نشون کردم که پشه ها از دادبرزینه، ایشون اگر حموم بره ما اینقدر پشه نداریم. خلاصه قفلی زدم روش که دادبرزین، حموم برو، دادبرزین بهداشتو رعایت کن، دادبرزین برو خونه مامانت شاید بردت حموم ما راحت شدیم، دادبرزین، امروز پشه زیاد شده، چی کار کردی امروز، دادبرزین شورِ دستی اومده، دادبرزین بخر، دادبرزین، دیجیکالا، دادبرزین شورِ برقی آورده تو تخفیفه بخر و ...

دادبرزین هم دارای روحیه ورزشکاری هی پابه پای من میومد و از اینکه حموم رفتن سخته و از این حرفا تا اینکه رضای دست برنده  در تارگتها بهم اخطار داد که دادبرزین از این شوخی ها شاکی میشه ولی به روی خودش نمیاره.

در نتیجه یک دفعه من شوخیهامو متوقف کردم و دیگه چیزی به دادبرزین نگفتم تا اینکه چندروز بعد از توقف شوخیها، دادبرزین توی آشپزخونه شرکت به من گفت چیزی شده که دیگه شوخی نمی کنی، منم راستشو گفتم که رضای دست برنده در تارگتها، در مورد شوخی کردن با تو بهم اخطار داده و منم به همین دلیل دیگه شوخی نمی کنم.

دادبرزین با اخلاق ورزشکاری کفت که نه بابا رضا واسه خودش می گه اتفاقا تو از اون غربتی ها هستی که وقتی گیر بیخود می دی اوضاع آدم خوبه وقتی گیر نمی دی آدم باید شک کنه که این اژدمارنگ دنبال چه سوژه ایه برای دردسر!!!!!

خلاصه تقصیر خودش بود من باز دوباره با قدرت هرچه بیشتر به دادبرزین گیر دادم که برو حموم و در عین حال جار می زدم که خودش گفته گیر بدم، کِرم از خودشه، حالا بهم نگید چرا میگم پشه داره، خوب کِرم داره دیگه!!!


چون برف اومد، با پیش زمینه برف، گلدانهامو ببینید!



نظرات 4 + ارسال نظر
پدرام شنبه 7 بهمن 1396 ساعت 16:25

یحتمل کرم ها بجایی که پروانه بشن پشه شدن، اونهم دلیلش آلودگی هواست

اصلا یک وضعی، دادبرزین شور هم خریدیم براش بازم مشکل حل نشد.

سعید شنبه 7 بهمن 1396 ساعت 22:46 http://anti-efsha.blogsky.com/

سلام. شما اخطار رو خیلی جدی گرفتی!

به ما هم سر بزن.

پدرام چهارشنبه 11 بهمن 1396 ساعت 10:25

با این عکسهایی که گذاشتی کاملا مشخص شد پشه ها مربوط به داد برزین ه

دادبرزین حیا کن، پشه هارو رها کن، شانس بیاره نرم سمت سماور!!!!

مهتاب دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت 15:26

چه قشنگه!اگه منم اداری بودم حتما اتاقم این شکلی می کردم.
منم گل دوست دارم دانش آموزهام هم می دونن برام همیشه گل میارن امروز هم به خاطر علاقه ی من یه گلدون برام هدیه اوردن

فامیل شدیم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد