شورش غربتی!

دو تا دلیل دارم برای پستی که دارم می نویسم، نه سه تا نه همون دو تا خوبه!


دلیل اولم اینه آخر سالی حماقت کردم می خوام یک کاری بکنم احساس شعور اجتماعی بکنم و هم توی دلم خودمو به بابام نشون بدم که من کار خودمو می کنیم و وظیفمو انجام می دم بقیه اش با بقیه(چه بچه خوبی) همینه موندم این یک دلیله یا دو تا.

دلیل دومم اینه که ما به دلیل اتفاقاتی که برامون افتاده یک مرجع نداریم به حرفمون رسیدگی کنه، استانداردی برای هیچ چیز نداریم که ببینیم حرفمون درسته. بعضی انتظاراتمون لوس بازی یا تجمل دونسته می شه یا شکایتهامون می ره توی سیکل اداری و آب بسته می شه توش. الان اگر از بانک یا اداره ای شکایت داشته باشید می رید به جایی بگید؟ البته بانکو من پایه ام و شاید بعدا" بگم چه کارهایی توی روابط عمومی هاشون کردم ولی باقی جاها من که به خودم زحمت نمی دم فقط عصبانی میام بیرون و اینقدر راه می رم تا خونرسانی به مغزم تنظیم بشه!


 

 

مصیبت اینه که جاهای خصوصی هم همین مرضو گرفتند و خودشونو موظف نمی دونند، فکر می کنند مردم مجبورند. فکر نمی کنه که بابا جای دولتی نفت می فروشه می خوره تو چی کار می خوای بکنی؟ اگر هوای طرفو نداشته باشی که مُردی! اصلا" کیفیت سرویس به نظرم چیز شانسی شده. اگرچیز خوبی بخریم یا سرویس خوبی بگیریم بر حسب اتفاقه معلوم نیست دفعه بعد همونو ببینیم اگر تکرار شد بدونیم که جز افراد خوش شانس طبقه بندی می شیم!

توی ایران اصلا" به مشتری شاکی اهمیت نمی دهند، طبق آمار کمتر از 4% مشتری ها اگر چیز ناجوری ببینند شکایت می کنند  بقیه دیگه خرید نمی کنند یا سرویس نمی گیرند، پس ببینید چقدر این 4% مهمند، 96% بقیه پریده اند و ما نفهمیدیم. همین 4% هم هستند که سطح سرویس و کیفیت رو برای بقیه بالا می برند، پس بقیه بهشون مدیونند.

الان اوضاعمون اینقدر خراب شده که از همین 4% هم کاری بر نمیاد پس من به عنوان غربتی ارشد این وبلاگ از همه می خوام مثل پارسال که پسته رو تحریم کردیم و یک نموره جواب داد بیاید در این موارد حرف بزنیم. الان می خوام کسایی که اینجارو می خونند چه وبلاگ داشته باشند چه نداشته باشند اگر سرویس یا کالای بی کیفیت دیدند بنویسند و بذارند توی وبلاگشون بقیه ببینند. سر جدتون با دلیل هم بنویسید. اگر خواستید برام پیغام بذارید تا چیزی رو که می خواید من براتون بنویسم. مطمین باشید من نوشته هامو email هم می کنم تا بین دوستام و زنجیره دوستاشون هم بگرده تا بیشتر تاثیر بذاره. کسایی که از طریق وبلاگ باهاشون دوست شدم و با هم email بازی می کنیم می دونند که من هر چند وقت یکبار یک سیل emailارسال می کنم که هم دری وری توش هست و هم چیزهای ارزشمند، یعنی دوستانی دارم که اینها رو برام می فرستند و دوستانی هم دارند که این مطالب رو از طریق من می گیرند.

این اینترنت رو دست کم نگیرید، حالا که کسی به فکر نیست خودمون به فکر خودمون باشیم. جامعه مون خیلی تحلیل رفته، نذاریم بریم، یک فکری براش بکنیم. اخلاقی نگاه کنیم باید یک کاری بکنیم، اسلامی نگاه بکنیم همینطور، کارما و طبیعت رو نگاه کنیم همینطور، خودخواه هم که باشیم باز هم برای راحتی خودمون هم که شده باید یک کاری بکنیم.

ولی سر جدتون، نه همون سر جد من که رسول آشپزه ، آش تو ملاقه می پزه، با استدلال بنویسید. احساسی کار نکنید، توی این موارد مسایل احساسی با پیاده روی حل می شه (من امتحان کردم) دلایل احتیاج به مطرح کردن و فکر کردن برای حل شدن داره.

خوب از منبر اومدم پایین توی پست بعد می نویسم قضیه چیه.

نظرات 8 + ارسال نظر
سارای یکشنبه 10 فروردین 1393 ساعت 11:13

آغا من اماده ام و حتما بگم....
یه نمایشگاه جنبی در حاشیه یه مراسم دیگه توی شهر ما برپا شده بود و یکی از شرکت های استانی اونجا غرفه داشت، توی دفتر نظرخواهی شون من نوشتم که "محصولاتتون میشناسم ولی اصلا نمیخرم چون کیفیت نداره، امیدوارم کیفیت راببرید بالا تا اینکه اون شرکت معروفه از شمال ایران اینقدر تاخت و تاز در منطقه ما نداشته باشه و اشتغالزائی هم ایجاد کنید".... ولی تا یک هفته عذاب وجدان داشتم که چرا ناراحتشون کردم تا اینکه فراموش شد...
ببخش گفتم عذاب وجدان میدونم که از این کلمه بدت میاد و نمیدونی وجدان چیه... خودت قبلن گفتی

خدا وکیلی اینی که نوشتی انتقاد بود یا خاطره. اگر منظورت انتقاد بود باید با اسم و رسم کامل باشه من می خوام کسایی که کیفیت رو رعایت نمی کنند یعنی به طور غیر مستقیم به شعور ماها اهانت می کنند ببینند لااقل یک جایی دارند دیده می شوند. توضیح هم دادم که با دلیل باشه. بذار پست بعدی رو بنویسم تا ببینید منظورم چیه و چی می خوام ازتون.

سارای یکشنبه 10 فروردین 1393 ساعت 11:28

مهندس من منظورت فهمیدم ، فقط خواستم بگم که ماها چقدر ضعیفیم در حمایت از حق و حقوق خودمون و حتی راضی نیستیم انتقاد کنیم از یه محصول بد و ناراحت میشیم انگار دل یه بچه را شکستیم...

(1)- محصولات لبنی کاله قبلن کیفیت بهتری داشت ولی تازگی ها اصلا خوب نیست، به ویژه ماست و پنیر...در مورد کاله حرف و حدیث های زیادی هست اینکه مواد افزودنی ان بیش از حد مجازه و طعم ها ی آن طبیعی نیست و از این حرف ها ... اما من به عنوان مصرف کننده اغلب ماست و پنیر مطمئنم کیفیتش پائین اومده... ولی موندم چطور میشه غولی مث کاله خم بیاد و حقوق مصرف کننده را رعایت کنه... محصولات کاله از امل تا برسه به جنوب ایران تاریخ مصرفش خیلی کم میشه و زیاد دیدم که فروشنده ها ناراضی هستند و میگن که ماست وقتی به دست ما میرسه فقط دو روز به تاریخ انقضاش مونده... خوب شد

نه تحلیلت ضعیفه.
وایسا پست جدیدمو بنویسم. به نظرم باید بنویسی قبلا" چی بود الان چی شده. وقتی می گم احساسی منظورم همینه. منظورم اشک و آه نیست. مثلا" قبلا" پنیر اینقدر مدت زمان می موند الان کمتر شده. یا درصد نمکش کم شده یا زیاد یا موقع سرو به چاقو می چسبه قبلا" اینجوری نبود.

عطیه شنبه 16 فروردین 1393 ساعت 09:48

ینی خراب این اخلاق ورزشکاریتم. من کلا خیلی اهل انتقاد و حق مشتری و این حرفا هستم اما چند وقت پیش 1جا خرید کردم و حسابی در پاچم رفت وزارت بهداشت و تعزیرات هم شکایت و پیگیری کردم و بهم گفتن که رسیدگی شد اما من که چشمم آب نمیخوره.
آغو "شهر شکلات" واقع در مصلی، میدان نیلوفر. جنس 9هزارتومنی رو خریدم 20هزارتومن، اونم چیییییییی؟ 1ساااال تاریخ مصرفش گذشته بود. چون خوراکیش وارداتی بود خیلی قیمت درستی ازش نداشتم اما دنبال تاریخ مصرفش هرچی گشتم پیدا نکردم. تا اینکه بعد 2روز موقع صرف آن تاریخ رویت شد. i80درصد جنساش تاریخ گذشته و گرون، بقیه هم به منقضی شدنشون چند روز مونده و گرون.
راستی اون ایمیلارم برا من میفرستی لطفا؟

قشنگ اسم ببر چی بود، کی خریدی، اگر ساعتشو یادته بگو.
در مورد ایمیل ها باید خیلی آشنا باشم یا بشناسمتون. بی ادبی نباشه چون بعضی ها مضمونهایی داره که امکان داره باعث سوبرداشت بشه یا شاید من نخواهم بجز آشنایانم بدانند برای همین بذارید همین راه ارتباطی رو داشته باشیم.
از اون گذشته چیزهایی که خیلی به نظرم جالب بیاد رو همینجا می ذارم مثل فیلمها یا عکسا.

عطیه شنبه 16 فروردین 1393 ساعت 11:37

شکلات ام اند امز خریدم. ساعت حدودا 7و نیم شب بود. 1ماه قبل از عید.
آدرس دقیقشم خ خرمشهر، عشقیار(نیلوفر) نبش ک 13
هر طور شما راحتی. ایشالا ما هم که جزء آشنایان شدیم دریافت میکنیم

آهاننننننننننننن این شد.
ایشالا

یه کی یکشنبه 17 فروردین 1393 ساعت 13:28

من پایم . خوشم اومد . شاید بشه بعدش ایملرو از یه ایمیل ناشناس فرستاد به شرکته ادب شن دیگه
آفرین به شعور اجتماعی شما.
راستی یه بار یکی از اقوام زنگ زده بود به یک شرکت دستکش! فروشی اونا هم کلی تشکر کرده بودنو آدرس گرفته بودن اومده بودن محصولو برده بودن مدل بهترشو داده بودن.

این موضوع خیلی هم ربط به ادب اجتماعی نداره، تنها راهیه که مونده. کار دیگه ای هم به ذهنم نمی رسه.
خوب اسم شرکتو بگید یه جای خوب هم پیدا شده سانسور می کنید.

سما سه‌شنبه 19 فروردین 1393 ساعت 08:22

آفرین

به شدت این فکر رو می پسندم

و مطمئنم میتونه زمینه ساز بهتر شدن خیلی چیزا بشه

آفرین، خواننده به این میگن، بقیه یاد بگیرند

مینا پنج‌شنبه 18 اردیبهشت 1393 ساعت 15:52

سلام. این خیلیییییییییی خوبه ولی مسئله اینجاست که خیلی ها(از جمله خود من) استاندارد رو نمی شناسیم! یعنی یه سرویس یا جنس استانداردش چیه؟ مثلا همین رستوران لوکس که شما توی پست بعدتون نوشتید من خودم در مرود خیلی از مسائلش چیزی نمی دونستم! یه دلیل کیفی حرف زدن هاهم همینه چون استاندارد هر چیزی رو نمیشناسیم!اگه بشه هرچندتا پست یه بار یا حتی در خلال گفتن نمونه های منفی یا مثبت هر سرویس یا جنس از استانداردش هم دقیق صحبت بشه بهتره به نظرم. مثلا این که پنیر به کارد بچسبه دلیل بی کیفیتی اونه؟!ممنون

درست می گید.
برای همین هر کسی باید چیزی رو نقد کنه که استاندارشو می شناسه.

زیبا جمعه 19 اردیبهشت 1393 ساعت 00:30

توی بیمارستان شریعتی بندرعباس که یه بیمارستان دولتیه دختره تخت بغلی من(که از توابع بندر لگه اومده بود و فقیر و بی زبون بود) با مجوز پزشکی قانونی اومده بود برای سقط. براش شیاف تجویز کردن و مصرف کرد. نصفه شب رفته بود دستشویی که با درد شدید پاهای بچه میاد بیرون(بچه 4 ماهه) هر چی آه و ناله و دادو بیداد میکنه کسی غیر از خواهرش نمیره کمک. خواهره میاره روی تخت میخوابونش و میره پیش پرستار و جریانو میگه. پرستاره هم میگه خودش زور بزنه میاد بیرون!!!!

خواهره بدبخت(مجرد و بیخبر از همه چیز) برمیگرده توی اتاق و از مادر یکی دیگه از بیمارا کمک میگیره و بچه میاد بیرون. بچه رو میذارن توی یه پلاستیک. فردا صبح یکی از رزیدنتها اومد بچه هه رو دید ولی تا ظهر روز بعد که من اونجا بودم کسی برای بردنش نیومد(توی اون هوای گرم). بعد به دختره یه سرم وصل کرده بودن. تموم که شد خواهرش رفت به پرستار گفت بیاد سرمو در بیاره. پرستاره گفت بیاد اینجا براش دربیارم!!! دختره بدبخت تا از روی تختش بلند شد یه عالمه خون ریخت روی پاهاش وکف اتاق.

بعد یکی از دکترها به من گفت که جمعه بخش سونوگرافی بیمارستان احتمالا کار نمیکنه(یعنی اگه حال داشته باشن میان) ولی این دختر بدبختو به هوای سونوگرافی و رفتن به اتاق عمل تا 2 ظهر که من اونجا بودم ناشتا نگه داشته بودن. یعنی بیچاره با اون همه خونی که از دست داده بود از ساعت 9 شب قبل که شام خورده بود ناشتا بود.

یعنی اونجا هرکس به سوالات هر جوابی دلش میخواست میداد حتی اگه مربوط به بیماریت بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد