خاطرات چند خطی12-بازیهای کودکی

صبح با یکی از دوستام داشتم در مورد بازیهای بچگیم صحبت می کردم. بعد از یه مدت گفت که کلا" خانوادگی خشن بودیم!!!!


ما که راستش توی کودکی حالشو می بردیم، بقیه رو نمی دونم.


یکی از جذاب ترین بازیهایی که انجام می دادیم ترکیبی بود از استپ هوایی یا هفت سنگ با قائم باشک. اینجور بود که کسی که چشم می ذاشت چهار تا توپ داشت و باید هر کسی رو که پیدا می کرد با توپ می زد تا طرف بسوزه. خداوکیلی خیلی بازی سختی بود. عین اسب عصاری باید می دوی وقتی که گرگ بودی. تازه طرفو که می زدی باید می گشتی توپاتو پیدا می کردی برای نفر بعدی سلاح کم نیاری. یه بار کوچکترهای فامیل درخواست تجدید نظر در تعداد توپها رو دادیم به مجمع بازی که اسمش قایم باشک توپی بود و اعضاش پسرعمه و برادرم بودند و خوب معلومه کلا" حرفمونو رد کردند. جذابیت دیگه اش هم این بود که کلا" محدودیتی در محل قایم شدن نداشت و می تونستیم از راه پشت بوم خونه همه اهالی محل بریم. این بود که وقتی بچه های عمه ام خونه ما بودند، محله شاهد یک سری بچه بود که عین چی دنبال هم می کنند و از این پشت بوم به اون پشت بوم می پرند  و جیغ و داد می کنند.


بازی بعدی که مخصوص شب بود و خداوند مارو ببخشد این بود که میرفتیم توی اتاق، درو می بستیم و چراغو خاموش می کردیم. بقیشو حدس بزنید ................. هیچی دیگه شروع می کردیم توی تاریکی همدیگرو پیدا کردن و کتک زدند!!!!!!!!!!!!!

خیلی باحال بود، چک و لگد پرت می کردیم توی تاریکی به کسی بخوره! یه ذره عوارضش زیاد بود. اولش هم طی میشد که کسی حق نداره گریه زاری کنه و بره بیرون خودشو برای بابا ننش لوس کنه. یه بار شوهر عمه ام اومد توی اتاق و فهمید داریم چه کار می کنیم. فکر می کنید چی گفت؟؟؟ نشست توضیح داد که توی سر و صورت همدیگر نزنید چشماتون عیب می کنه دیگه خوب نمی شه. مشخص کرد که دست و پامونو بالاتر از جای خاصی نبریم و به سر همدیگر ضربه نزنیم و بعد ولمون کرد به امید خودا!!!!!!!!!!!!!!!! یعنی توی جوغ بزرگ می شدیم از این بیشتر بهمون توجه می شد.


آهان الان به خاطره بگم در مورد همین شوهر عمه ام. پدرم می گفت توی پارک محل در مجمع پیرمردا نشسته بوده و یکی داشته خاطره تعریف می کرده که بحث رسیده بوده به قدیمیهای محل. تعریف کننده داشته اسم می برده که اسم شوهرعمه ما که مکانیک بود و تعمیرگاه داره رو هم می بره که خیلی جوونیاش شر بوده و کسی جرات نداشته از جلوی گاراژش رد بشه بس که آدم ناجوری بوده و دخترا از دستش فراری بودند. پدرم می گفت من خدارو شکر می کردم که منو نمی شناسه که برادر زن همچین انتری بودم که یه دفه تعریف کننده می گه ولی بعد از ازدواج همه کلک وپرش ریخت نمی دونم این عیالش چی کارش کرد که اینقدر رام شد. اصلا" کسی که اینو جمع کرده ببین چه اعجوبه ای بوده و چه مادری داشته و چه تربیتی داشته که پدر من شروع می کنه به ورم کردن و داشته بندو آب می داده که دختر مورد نظر خواهر منه که تعریف کننده می گه البته من دختر رو دیدم همچین چیزی هم نبود نه قیافه ای نه قد و هیکلی نه چیزی!!!!!!!!!!!!!!

پدر ما هم دیده حرفی نزنه باکلاس تره. البته بگم که عمه خانم بنده خیلی شیطون بوده اند و کاملا" با شوهری که اختیار کردند متناسب بودند و به قولی درو تخته جور شده بودند.

نظرات 12 + ارسال نظر
استادجان!!! یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 13:42 http://lakoojanjan.blogfa.com/


قسمت مربوط به عمه خانوم عااااااالی بود.
پ.ن: والله! به مولا تربیت تون خیلی هم خوب بوده ! شخصیت داشتین! چیه الان تا میگی پخ بچه ها میان زیر بغل بابا و مامان و چغلی میکنن!
پ.ن بی ربط: شما که دستت تو کاره می تونی بگی ساخت یه ویلای مثلاً 100 متری(شاید حدود 500 متر جاده خاکی داره مسیرش) به طور سنتی بیشتر میصرفه یا پیش ساخته؟

مرسی
ببینید من قیمتهارو براساس تهران بهتون می دم. درتهران در ساخت و ساز آپارتمان متری960 هزار تومن قرارداد بسته میشه. می دونید آپارتمان قیمتش پایینتره یعنی شما برای 10-20 تا خونه یک سقف دارید، سقف طبقه پایین، کف طبقه بالاست، فقط دوتا نما داری و غیره.
پیش ساخته همین حدود تموم میشه الان ولی باید توجه داشته باشید که کسی که پیش ساخته انتخاب می کنه 1. پولش باید آماده باشه و همشو تقریبا" در 60 روز پرداخت کنه 2. رفت و آمد به محل پروژه براش سخت باشه و بخواد کنترل کامل داشته باشه 3. بخواد خونش باب میل خودش باشه و احیانا" بخواد زمین دیگه ای که خرید برش داره ببره بذاره اونجا4. در نظر داشته باشه بعدها خونشو سریع تغییر بده و شکلشو یا معماریشو عوض کنه
اگر این شرایطو ندارید، سنتی رو پیشنهاد می کنم. چون آروم آروم ساخته میشه و فشار اقتصادی نداره ولی در برابر مزایای مهندسی پیش ساخته و دقت عملش نمی شه مقایسه ای کرد.
پیشنهاد می کنم ترکیبی کار کنید، یعنی LSF کار کنید و پوشش های اولیه رو بزنید بعد برید روی نازک کاری به سبک سنتی کار کنید. LSF هم تکنیک سریعی هست و مثلا" 100 متر با پوشش هاش در عرض 20 روز تکمیل میشه.

ثریا یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 13:44 http://uarlkd.blogfa.com/

ایا اولم
فعلا" بزار برم بخونم ..

نخیر نیستی

ثریا یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 13:52 http://uarlkd.blogfa.com/

ما هم از این شیطونی های بچگی داشتیم! تازه فرض کنید من و دختر همسایه چششمون به جمال گل های خوشگل حیاط همسایه ای دیگر باز شد! بعدش از دیوار حیاطش رفتیم بالا و خودمون رو انداختیم پایین و گلها رو میچیدیم که پیرمرد صاحبخونه ما رو دید و البته با بداخلاقی نه چندان خاصی از درب ورودی هدایتمون کرد بیرون
میگم بیچاره شوهر عمت آخرش نفهمید باید عرض اندامی بکنه یا نه توی اون جمع پیر پاتال ها ...

شوهر عمه ام نبود، بابام بود!!!

ثریا یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 14:11 http://uarlkd.blogfa.com/

آره راست میگی شوهر عمه همون لوتی مورد نظر بود
راستی آخرش برام نگفتی باید چه کنم در مورد گوگل؟؟؟

شما نفرمودید چه کار می خواهید بکنید "الان مطلب وبلاگم چند قسمتی میخواد بشه! حالا چطور باید ازش استفاده کنم و خودم رو بچسبونم به استانداردهای گوگل"
استاندارد گوگل در مورد چی؟ می خوای چی کار کنی که گوگل در چه استانداردی کار کنه؟ اصلا" استاندارد چی؟

ثریا یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 14:32 http://uarlkd.blogfa.com/

من چه میدونم آخه؟؟؟ خودت گفتی یکی از راه های بالا اومدن وبلاگ در صفحه اول نوشتن داستان های چند قسمتی هست ولی خوب من اصلا" موضوع یا کلمه ای مد نظرم نیست که مثلا کسی اون کلمه رو بزنه و وب من بالا بیاد!! همینطوری خواستم یه خورده طبق اصول پیش برم

اولین اصل، فکر کن توی چه کلمه ای می خوای اول باشی

ثریا یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 14:42 http://uarlkd.blogfa.com/

غربتی جان من وبم یه پنجره چت داره اونجا راحت میشه گفتگو کرد! میشه اونجا بریم؟ یا اینکه همینجا راحت هستی کامنت بذارم ؟؟

اوکی میام وبت

استادجان!!! یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 16:01

دستت درد نکنه
مرررسی
پ.ن: اگه این کامنت دو بار اومد تقصیر برقه که یهو رفت و من نفهمیدم که کامنت بار اول اومده یا نه!

خواهش می کنم. یه بار اومده.

بنفشه یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 16:18

خیلی باحال بود
کلی خندیدم
مطمئنی عیب میب نکردی؟!

چرا، مغزم تکون خورده!!!!!!

ثریا یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 16:45 http://uarlkd.blogfa.com/

غربتی خان نیامدی که؟؟؟
من تعطیل شدم ولی از خونه میام وب
شما امروز میتونی بیای وبم یا فردا؟

الان نمی تونم. نمی دونم هروقت شد میام.

ثریا یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 16:53 http://uarlkd.blogfa.com/

باوشه خلاصه هر وقت تونستی بفرمایید

مریم دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 00:19

بازم سیلام
کاش بازم بچه بودیم آی حال میکردیم...
آقامام وقتی خونه مامان بزرگم جمع میشدیم یه لشکربچه قدنخودبودیم پخش شده وسط کوچه اونا!البته مغزمون بزرگتربودایه وقت فکردیگه نکنی
نقشه هایی میکشیدیم که درحال حاضرهم به عقل جن نمیرسه چه برسه به اون زمان والا!
خلاصه چه آتیشایی نمی سوزوندیم
توبه توبه فقط خداماروببخشه

ولی من الانو بیشتر از بچگیم دوست دارم

تکتم ( دکتر آشپز ) چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 17:54

واقعا روحم شاد شد با این پست! برگشتم به دوران کودکیم. منکه فکر نمی کنم کار والدینتون اشتباه بوده. بچه باید بتونه گلیم خودشو از آب بکشه بیرون نه اینکه همش مامان باباش دنبالش راه برن.

توی سیستم ما دیگه گندشو از گلیم و این حرفا درآورده بودیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد