-
یک بار جستی ملخک، دوبار جستی ملخک، آخر تو مشتی ملخک و غربتی اینا
پنجشنبه 22 اسفند 1392 12:45
جدیدا" با شرکتی کار می کنم که تهههههههههههههه، ادب اجتماعی هستند. یک چیزی می گم یک چیزی می شنوید. یعنی در طول روز 10 بار وارد اتاق کسی بشی عین 10 بارو برای آدم بلند می شن و حال و احوال توپی می کنند. حال خانم والده و پدرجان و خانواده و اهل و عیال هر 10 بار پرسیده می شود. خوب غربتی باشی، همیشه هم در حال اضطراب و...
-
پست هویجوری
چهارشنبه 21 اسفند 1392 09:39
اولا" اعتراف می کنم کپی رایت "هویجوری" به نام لیشام عزیز است. لینکشون هم اون کنار هست. آقا امروز که سوار تاکسی شدم یه خانمه قبل از من سوار شده بود یه یک ربعی سر اینکه کی اول بشینه یا من اول پیاده می شم کجا پیاده می شم و از این حرفا صحبت کرد. راستش چون هنوز از خواب بیدار نشده بودم خیلی نفهمیدم چی می گه....
-
پست تندکی
چهارشنبه 14 اسفند 1392 13:34
پست تخم مرغی دکتر تکتم رو خوندم یاد یه داستان از خودم افتادم: یه بار کوچیک که بودم توی مرداد یا شهریورماه بود که با مامان و بابام رفتیم بازار تهران. قدیم هم بازار اینجور نبود که باید کلی راه می رفتیم و اتوبوس و تاکسی و این حرفا داشت. وقتی برگشته بودیم سه تایی مثل سه تا لبو قرمز شده بودیم. باز مادرم یه ذره گندمی تره،...
-
خاطرات نوجوانی_شبگردی 2
چهارشنبه 7 اسفند 1392 19:25
خوب داشتم می گفتم. برای ما معمول بود که نصفه شب بین دو تا خونه تردد کنیم. فاصله هم پیاده یه چیزی در حدود 20-25 دقیقه ای می شد. دختر خاله من یه پسر عمه داره که اینجا اسمشو می ذاریم رامین. رامین علاوه بر اینکه پسر عمه دخترخاله ام می شه، نوه عمه یا عموی مادرم هست یعنی باباش پسرعمه یا عموی مادرمه. الان دقیق یادم نیست....
-
خاطرات نوجوانی_شبگردی
چهارشنبه 7 اسفند 1392 08:35
دقت کردید بعضی از خواننده ها می گن، چقدر خاطره داری یا خاطره هات یه جوریند و ما قدیما اینجوری نیودیم. بعد که می نویسم، کلی از خواننده ها میان و خاطره توی همون گروه یا زمینه می دهند. والا راستش من نتیجه می گیرم که یا حافظتون عیب کرده و احتیاج به جرقه داره یا روتون نمی شه خاطرتونو بگید می ایستید من توپ اولو بزنم بعد شما...
-
گی نامه یا یک سور به بنفشه
جمعه 2 اسفند 1392 18:08
موارد آموزشی در پی نوشت اضافه شد. این پست حال به هم زن و به قول بنفشه عزیز، ایششششششششششششش دار بنفشه رو که خوندم یاد یه خاطره افتادم. ما یه همسایه داریم که خیلی مذهبیه، خیلییییییییییی. از کوچکی یادمه که همش باهاش کشمکش داشتیم تا بلاخره به تفاهم و درک متقابل رسیدیم و الان خیلی هم با همدیگه عیاق هستیم. مثلا" یه...
-
خاطره دزدی6- ولنتاین
پنجشنبه 24 بهمن 1392 15:15
داشتم وبلاگ فروشگاه رو می خوندم این خاطره یادم اومد. این خاطره هم دزدیه و عروس غربتی اینا برام تعریف کرده. اون اولای عقد عروس غربتی اینا بوده که می رسند به روز ولنتاین و عروس غربتی اینا با دختر خاله اش می ره که برای داماد خانواده هدیه بخره. خودشون هرچی می گردند چیزی به ذهنشون نمی رسه که برای داماد بخرند. توضیح دادم که...
-
مراسم دهه فجر در دبیرستان
پنجشنبه 24 بهمن 1392 12:18
آقا یادتونه از مدرسه ام تعریف می کردم که بچه های پایه ای بودند. اینم از اون خاطره هاست که خودم توش کاره ای نبودم. من توی دبیرستان، 3 بار مدرسه عوض کردم. یه بار که می خواستم مدرسه ام مثل مدرسه برادرم مطرح باشه، پامو کردم توی یه کفش که باید مدرسه مو عوض کنند، مدرسه دومی، اینقدر توش شرارت کرده بودم که اسممو ننوشت برای...
-
دکتر چوبکی و خواهر بزرگه و مریضیشون
یکشنبه 20 بهمن 1392 11:21
قبلا" گفته بودم که خواهر بزرگه دکتر چوبکی مریض شده و مجبور شده جراحی کنه. جدا از نگرانی و نارحتی دکتر نسبت به خواهرش، این دو تا خیلی رابطه جالبی با هم دارند. بعضی اوقات کسی که حرفاشونو گوش بده فکر می کنی دکتر چوبکی پسر خواهرشه، در صورتی که فقط 2 سال از خواهرش کوچکتره. بعضی اوقات هم برعکسه. مثلا" چند وقت پیش...
-
کمک عروسکی
پنجشنبه 17 بهمن 1392 13:48
یادتونه قدیما یه سری عروسک بود پارچه ای که توشو با خرت و پرت و بریده های ابر و فوم پر می کردند. مثلا" پشت و روی عروسک جوری بود که مثل بالش نرم بود و می شد گذاشت زیر سر. کلا" مناسب بچه ها بود. پارچه ای بودند و شکل لب و دهن و گردن و لباس و حتی کفش عروسک به صورت چاپی روی عروسک انداخته شده بود. یه دونه از اونا...
-
نصایح الغربتی فی اصول الاجتماعیه
سهشنبه 15 بهمن 1392 17:02
خانمها و آقایون خواننده این روزا که سرده قبل از روشن کردن ماشینتون، چند تا ضربه به سپر جلو بزنید. موقعی که ماشینو خاموش می کنید، موتور که گرمه، بعضی گربه ها می رن توی محفظه موتور برای گرم شدن. بعدش که یه دفعه ماشینو روشن می کنید، گیر می کنند به فن و سایر قسمتهای چرخنده و خوب می میرند. امروز صبح یکی از گربه های کوچه...
-
نسترن نامه
یکشنبه 13 بهمن 1392 12:19
نوی پست قبلی چند جایی از یکی از همکارها به نام نسترن اسم بردم. گفتم یه غیبتی در اینجا ازش داشته باشیم دلمون باز بشه. نسترن از اون کاراکترها بود که شنونده خوبیند. یعنی پرت ترین آدم شرکت رو می دیدی که اومده داره براش درددل می کنه. ما دیگه به شوخی بهش می گفتیم " مشاوره". مهربون نبودا ولی خوب گوش می داد....
-
نمایش ترومن
شنبه 12 بهمن 1392 11:47
جیم کری یه فیلم داره به اسم نمایش ترومن. توی فیلم کم کم معلوم می شه زندگی جیم کری از اول تا آخرش توسط یه شوی تلویزیونی خریده شده و لحظه به لحظه اش داره زنده از تلویزیون پخش می شه و همه افراد جامعه اینو می دونند بجز جیم کری. توی شرکت قبلی یه بابایی بود خیلی دنبال تاهل بود. یه ذره هم بلند مدت نگاه می کرد و همش دنبال...
-
بِه
چهارشنبه 9 بهمن 1392 12:46
آقا دقت کردید وقتی بِه می خوری و خوب نمی جوی موقع قورت دادن چه مصیبتی می شه. کلی طول می کشه تا از مری آدم بره پایین؟!! ولی وقتی می ره پایین چه مزه ای می ده. من از صبح 10 بار این تجربه رو انجام دادم. پی نوشت : وقتی این پست رو نوشتم، فکر نمی کردم اینقدر feed back داشته باشه. اینجور شد که بگم، گلاب به روتون، آروغش هم...
-
افاضات من در باب ادبیات
سهشنبه 8 بهمن 1392 17:49
این ترانه علیرضا عصارو گوش کنید. شعرش مال پروین اعتصامیه. دقت کنید سایر شعرهای پروین رو هم که بخونیم یه چیزی توشون مشترکه، از پندآموزی و تکنیک قصیده سراییو این چیزاش که بگذریم که یه ذره سوادشو ندارم. اینه که پروین، یه داستان کوتاه 2 دقیقه ای تعریف می کنه که تقریبا" همه چیز رو پوشش می ده. ببخشید امروز خیلی پرش فکر...
-
آبروبری برادر غربتی 2-شب نشینی با پسرعمه
سهشنبه 8 بهمن 1392 08:08
بازم یه مقدمه بگم. آقا ما یه پسرعمه داریم. از دید هیتلری من، چکیده ژنتیک فامیله، اینجا اسمشو می ذاریم کیوان. هم پوست و مو و دندون خوبی داره. هم قد بلنده، هم خوش اخلاقه و هم از دید افراد فامیل خیلی قشنگه. این پسر عمه از کودکی با مشکل اضافه وزن مواجه بود، چاق نبود، اضافه وزن داشت. قدیما هم اینقدر بچه ها پای تلویزیون و...
-
آبروبری برادر غربتی 1-خرید غذای خیریه
دوشنبه 7 بهمن 1392 09:51
یادتونه یه پست گذاشته بودم در مورد بچگی برادرم و اینکه تا نفهمیده آمپولو کجای طرف زدند، ول کن قضیه نبوده. خوب اگر فکر کردید این رفتارشو ترک کرده اشتباه کردید. از اول هم ما دو تا خیلی با هم فرق می کردیم. از نظر قیافه و اندازه کامل متضاد همدیگر هستیم. مثلا" غربتی شبیه فامیل پدرشه و همه نوه ها شبیه هم هستند و هر کی...
-
پست فنی-داخل ویلای پیش ساخته
شنبه 5 بهمن 1392 18:13
امروز چند تا سوال داشتم در مورد داخل ویلا. لازم شد که یه پست بذارم به جای جواب دادن کامنت. ببینید در کار ما، چون هزینه اصلی خرید ساختمان در مدت زمان کوتاهی از خریدار گرفته می شه، خریدار اگر آماده نباشه خیلی تحت فشار قرار می گیره. روشهای زیادی وجود داره که می شه این فشار رو کم کرد. یکی از روشها تحویل خونه یا ویلای پیش...
-
غربتی سوپرمن می شود-دعوای توی پارک
شنبه 5 بهمن 1392 10:57
از اونجایی که وقتی داشتند جنبه تقسیم می کردند من سر صف بودم و از این نظر لطف خدا شامل حال من و بعد هم خواننده های وبلاگ شده. همین که پدرام عزیز گفت از خاطرات آموزنده خودم بگم، افتادم توی تله. یعنی شما تصور کنید یه ذره بخوام پز بدم یا بگم اهم اینجوریاست و از این حرفا، اصلا"، ابدا. پدرام عزیز منو نمی شناسه، شما که...
-
پست تند_غیبت همکارها
پنجشنبه 3 بهمن 1392 09:42
توی شرکت قبلی یکی از خانمهای همکار یه روز اومد گفت که از توی فیس بوق یکی از همکلاسی های دبستانشو پیدا کرده و فردا قراره برن همدیگرو بعد از 20-30 سال ببینند. فردا که خانم همکار اومد اینقدر شیک و پیک و خوشگل شده بود که همه یک کلام ازش پرسیدند : دبستانتون مختلط بود؟ همین الان بگم که خاطره قبلی ربطی به دکتر چوبکی نداشت....
-
رادیو غربتی
چهارشنبه 2 بهمن 1392 11:16
پی نوشت اضافه شد. یادتونه یه بار نوشته بودم شبکه چهارو نگاه کردم، عصبانی شدم. برعکس تلویزیون، من خیلی آدم رادیویی هستم. از سیمای خودمون که کلا" باهاش مشکل دارم،بگذریم، باقی جاها رو هم نگاه نمی کنم حتی خونه همسایه که می ریم! فیلم هم اگر خودم ببینم، شاید 2-3 روز طول بکشه که نگاه کنم به خاطر اینکه نمی تونم کامل...
-
افاضات غربتی
دوشنبه 30 دی 1392 10:46
اول از همه، از همه کسایی که برای کمک به خیریه ها پست می ذارند یا ایده به ذهنشون می رسه ممنونم که منو یادشونه. والا راستش پول جمع کردن خیلی خوبه ولی کمک کردن فقط پول نیست. اولش بگم که همه باید مثل دندون پزشک شخصی، خیریه شخصی داشته باشند و بتونند ازش دفاع کنند که مثلا" چرا کمک به کودکان سرطانی رو به کمک به کودکان...
-
باز من قاط زدم4-داستان اون دو تا همکار مزدوج
شنبه 28 دی 1392 12:37
پنج شنبه که به تشخیص دکتر تکتم مانیک شده بودم علاوه بر نوک زدن به کارهای مختلف یه سری هم به یکی از همکارهای سابق زدم که برگشته بود ایران و یادی از جوونی کردیم. اینقدر خندیدیم که خانمش شاکی شد. بنده خدا کلی توضیح داد که ما و غربتی زمون جوونی همکار بودیم و خربازیهای جوونی رو داشتیم. برای همین خودمون هم از کار خودمون...
-
باز من قاط زدم3-مَثَل دکتر چوبکی
پنجشنبه 26 دی 1392 10:27
خوب این پست هی از این شاخه به اون شاخه خواهد بود. چون باید چیزایی که از دو تا پست قبلی مونده تکمیل کنم. اول مثل دکتر چوبکی : قدیما یه بابایی بوده خیلی شوخ و لوده اسمشو می ذاریم الف توی چل چلیش به صرافت میفته که دست از این کارهاش برداره و توبه کنه. پامیشه میره مکه و خیلی خوب و محکم توبه می کنه و دلش پاک می شه. توی مکه...
-
باز من قاط زدم2-داستان مشتری مریض
چهارشنبه 25 دی 1392 19:52
خوب اخلاق کاری من شاید دستتون اومده باشه. برای همین اتفاق میوفته که خریدارها یا همکارها درمورد چیزهایی سر کار صحبت کنند که معمولا" در محیط های کاری در موردش صحبت نمی شه. بعضی اوقات هم برداشت می شه که شاید طرف منظوری داره یا داره به در می گه که دیوار بشنوه.تجربه به من ثابت کرده که طرف های من هیچ وقت اینجوری نبودند...
-
یه خاطره سریع-خورش آلو اسفناج
چهارشنبه 25 دی 1392 12:41
امروز قبل از کار داشتم وبلاگ فست فود سمیر رو می خوندم یعنی عکساشو نگاه می کردم. رسیدم به پست آلو اسفناج. یه خاطره یادم اومد گفتم سریع بگم. یادتونه در مورد سردرد و زید دوران جوانی نوشته بودم. خاطره ام در مورد ایشونه. بنده خدا پدر دوست دوران جوانی ما همون سال آخر تحصیل به رحمت خدا رفتند و از اونجایی که ما رو تحویل می...
-
باز من قاط زدم_مقدمه داستان مشتری مریض
سهشنبه 24 دی 1392 20:14
بازم من قاط زدم و اومدم یه ذره بنویسم تا شاید جریان خون به مغرم عادی بشه و بتونم کارمو ادامه بدم. اولش از خودم تعریف کنم یه ذره. من (این من خیلی مهمه، توجه کنید) به نظر خودم خیلی آدم حرفه ای هستم توی کار. هیچ چیزی رو توی کار دخالت نمی دم و کسایی رو هم که باهام کار می کنند همینجوری باهاشون رفتار می کنم. البته بعضی...
-
هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستم!
دوشنبه 23 دی 1392 12:42
از قدیم گفتند گذر پوست به دباغ خونه میفته. الان منم همین وضعیتو پیدا کردم. می دونید یا نه من به خاطر اینکه خیلی وقتم توی کارگاه پر نمی شه و اکثرا" بی کارم و از وضعیت commentجواب دادنم معلومه همیشه پشت کامپیوتر هستم. برای همین که هم وقتم پر بشه هم دو زار کاسب بشم، کارهای مشاوره ای هم انجام می دم. الان درگیر طرح...
-
خاطره دزدی5- خانواده غربتی اینا بجز غربتی
یکشنبه 15 دی 1392 10:13
من این هفته کار دارم شاید پست جدید نذارم. برید وبلاگهای دیگه تمدد اعصاب کنید. این خاطره اصلش مال پدر و مادر غربتی و با هنرمندی برادر غربتیه و قبل از اینکه من به منصه ظهور برسم! خوب خانواده غربتی اینا قبل از تولد من توی خونه های سازمانی زندگی می کردند و چون دور از خانواده بودند کلا" رفت و آمدهاشون مربوط به همکارای...
-
گزارش کار تعطیلی
چهارشنبه 11 دی 1392 11:23
خیلی حرف برای گفتن ندارم فقط دو تا تجربه توی این تعطیلی پیدا کردم، گفتم با شما در میان بگذارم. هیچ وقت حتی اگر از ضیق وقت در حال ترکیدن هستید با قاشقی که باهاش ترشی خوردید توی شله زرد توی یخچال نزنید چون اولش جاش می مونه و نمی تونید بزنید زیرش. دومش شله زرد بوی سیر میگیره و خیلی ها شله زرد با طعم سیر دوست ندارند! هیچ...