گربه نوشت

یه گربه کل کثیف خوشگلی توی محله ماست که تازگیها بچه دار شده، اونم 6 تا. 6 تا خیلی زیاده به نظرم.

این گربه با اینکه خیابونیه ولی یه شخصیت خاصی برای خودش داره و می تونه تمام پیرمردهای محله رو خر کنه. مثلا" پدرم از کسی که زیاد سر و صدا می کنه یا توی دست و پاست خوشش نمیاد. این گربه هم خیلی ملو با پدرم حیاطو تقسیم کردند. فقط وقتی وارد حیاط می شیم با یه صدای خیلی آروم اعلام میکنه من اینجام، آب باز نکنیا یا سر و صدا نکن خوابم میاد یا بهم پنیر خامه ای بده. دوباره هم تکرار نمی کنه چون از آدمای خنگ خوشش نمیاد.


دیروز موقع اومدن سرکار این گربه محله رو بهم ریخته بود. داشت بچه هاشو از خونه همسایه می برد یه کوچه دیگه(شاید می برد مهدکودک یا واکسن بزنه). پیرمرد همسایه هم خیابونو بسته بود که اینا از توی حیاط خونش برن به جایی که می خواستند. مادره، دونه به دونه شونو صدا میکرد، بچه ها هم تا اونور خیابون می رفتند تا یه ماشین می دیدند به جای اینکه دنبال مادرشون برن همه راهی رو که رفته بودند برمی گشتند و فرار می کردند توی حیاط همسایه. طبق گزارشات واصله، این مراسم تا ظهر ادامه داشته و سه تا پیرمرد شیفت وایساده بودند تا این مادرو بچه ها برن مهد!!!

دیشب فهمیدیم قضیه چی بوده و یه گربه زرد اومده بود توی حیاط. معلوم شد مادره در حال حفاظت از بچه هاش بوده. بیچاره گربه زرده خیلی ازش استقبال نشد در محل، دلیل اولشم این بود که خیلی صدا میکرد و اهالی به گربه سربه زیر عادت کرده بودند. این باعث شد در حیاط ما خیس بشه و در حیاط های بقیه مورد اصابت لنگه دمپایی قرار بگیره.


تازه می فهمم میگن بچه کم شده یعنی چی. زمان ما پیرمردها اینقدر نوه داشتند که به بچه هاشون نمی رسیدند حالا سه تا سه تا از بچه گربه های محل نگهداری می کنند.

نظرات 12 + ارسال نظر
بنفشه شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 10:14

آخی! طفلی گربهه! هرچند من از گربه بدم میااااد

من گربه خیلی دوست دارم، کلا" خونوادگی گربه دوستیم.

لیشام شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 14:29 http://www.lisham.com

این پیش‌ساخته‌ها که می‌بینی ـ مگسانند گرد شیرینی. می‌گم شما برو نشنال جئوگرافیک استخدام شو. حیف‌ه به خدا

من کلا" حیفم، از هر نظر که توجه کنید!

بنفشه شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 16:18

منم ژنیر خامه ای خیلی دوست دارم!

بنفشه شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 16:19

اصلاح میشود : پنیر خامه ای

به بابام میگم!

تکتم ( دکتر آشپز ) شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 17:38 http://drashpaz2.persianblog.ir/

خانم شیرین امیری و حسنا بانو تحویل بگیرید! هی ازش تعریف کنید!
پست بعدی از مارمولکه و بعدش از سوسکه میگه!!!!

پست بعدی در مورد استکبار جهانی باشه خوبه؟

خانوم چاق شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 17:56

این گربه ی شما در زمان و مکان مناسبی وضع حمل فرمودند، کاش همه (اعم از گربه و آدم) همین قدر سفید بخت بودن!!!

والا

م شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 18:00

من از سگ خوشم میاد
وای که چیقده بامرامند!
خوب یه دس و استینی بالا بزنید همین پیرمردا رو صاحب نوه و اینا کنید !
فایدش اینه که هر وقت با علیا مخدره حرفتون شد لنگه کفش و ..شامل شما میشه همسایه مشعوف و سر گرم میشن

50 درصد قضیه دست منه، 50% قضیه به بقیه مربوطه که خوب خانواده رد میشه نمی شه گفت.

تکتم (دکتر آشپز) یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 00:27

نه پست بعدی از مامانت بنویس. ارادتمند شدم

کم از استکبار جهانی نداره!

ثریا دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 09:13

از وبلاگ داستانهای یک فروشگاه کامنتت رو دیدم
وب جالبی داری
برم بخونم

ممنون

ثریا سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 15:31

یه سوال برام پیش اومده؟! چرا پیرمردها خودشون بچه گربه ها رو نمیگرفتن ببرن اونور خیابان پیش مادرشون تا اینکه تا ظهر نظاره گر اونها باشن و ازشون مراقبت کنن

هر وقت پیرمرد شدیم می فهمیم!

ثریا سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 16:30

من که نمیتونم پیر مرد بشم!
ادوار زندگی خانم ها که میدونی چیه:
1- دوران کودکی
2- دوران جوانی
3- چه خوب موندی هاااا

خوب بود

یک حسنا بانو هستم چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 01:42

چه محله با صفای و چه بابا های مهربونی

اینجوریاس!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد