سوتی های رسمی محل کار اول1

تو شرکت های دولتی یا شبه دولتی، مدیرها خیلی با هم کل کل دارندو این باعث میشه به تیم کاریشون هم فشار بیارند که جلوی هم سوتی ندهند. محل اولین کارم اینجوری بود. منم که خوب گیج و گوج، فضولللللللللللل، حراف، بی تجربه، لوس و خلاصه هر چیزی که مدیرهای دیگه آرزوشو می کردند برای مالیدن پوزه مدیر من بر خاک ازش استفاده کنند من یکی تنهایی داشتم.
  
توی اون شرکت روی میز مدیرها میوه و شیرینی می گذاشتند تا موقعی که مهمون دارند زمانی برای پذیرایی صرف نشه. مدیر ما بنده خدا از ساعت 2 به بعد لوازم روی کارشو ملی میکرد و صد البته 90% میوه ها به شکم من سرازیر می شد. حرفم این بود که من در سن رشدم باید ویتامین به بدنم برسه ولی این باعث نمی شد که چشم من سیر بشه و وقتی پیش مدیرهای دیگه میرم از خودم پذیرایی نکنم. یه بار یادمه پیش مدیر انبار اونجا بودم، بنده خدا رفت یه نامه از منشیش بگیره، من عین یه گوریل حمله کردم به ظرف میوه و هرچی گیلاس و زردآلو بود ریختم توی جیبم. ما به دلیل نوع کارمون یه کمربندهایی می بستیم که پر از کیف بود من هم تمام کیف هارو پر کردم بعدش خیلی مرتب نشستم. مدیر انبار اومد و یه تیکه بهم انداخت که سیب "هم" بردارید (البته اون موقع نفهمیدم چی میگه، بعدا" تو راه برگشت به واحد خودمون فهمیدم، کلی خندیدم). خلاصه من برگشتم و داد زدم که بچه ها بیاید، رفتم از انبار براتون غنیمت آوردم!

نگو سوژه دادم دست مدیر انبار برای دست انداختن مدیر خودمون توی جلسه مدیران.
عصر دیدم مدیرمون سرخ و سفید صدام کرد که بیا ببینم چی کار کردی؟ برای چی اینکارو کردی؟ مگه بچه ای؟ منو مضحکه کردی؟ حالا اگر کارشناس خوبی بودی یه چیزی، کارتم که خوب نیست حالا به خاطر تو دو ساعت توی جلسه هفتگی بهم خندیدند!!!!!!!!!!!

منم که وحشی یه دفه آمپرم رفت بالا، پریدم دم در که الان میرم پیش پیرمرد ببینم چی ازش کم شده من چهارتا گیلاس برداشتم. بدبخت مدیرمون زهره ترک شد با این رفتار من که در هیچ قاعده ای جز دعوای خاله خانباجی ها قرار نمی گرفت!
ول هم نمی کردم که خوبه پول میوه ها رو خودش نمی ده، چرا به خودم نگفته؟ خلاصه اینقدر پیازداغشو زیاد کردم که مدیرم از ترسش در رفت و در اتاقشو روم قفل کرد که یه وقت نرم گند بزرگتر بزنم! خودشم رفت توی اتاق کارشناسا یعنی اتاق ما نشست. من یه نیم ساعتی زندانی بودم، زنگ زدم به منشی قرقر کردم که حق نداره منو اینجا بذاره مگه من بچم و از این حرفا، دیدم اتفاقی نیوفتاد، شروع کردم به میوه، شیرینی خوردن از لجم، داشتم می ترکیدم ولی هر چی روی میز بود خوردم. بین اتاق ما و مدیر یه سری پارتیشن بود و یه جاییش یه پنجره کشویی بود. خوب کلی شیرینی خورده بودم، گلوم خشک شده بود، از طرف دیگه نمی دونستم مدیرم رفته توی اتاق خودمون، پنجره رو باز کردم و به یکی از بچه ها گفتم، من دارم می ترکم، گلوم هم خشک شده یه چایی برام بیار تا این یارو نیومده که یه دفه اتاق ترکید از خنده!!!!!!!!!!!!!
دیدم مدیرم از عصبانیت داره منفجر میشه، داد می زند که تو روز مصاحبه سر من کلاه گذاشتی، با اون قیافه غلط اندازت من فکر کردم آدم آرومی هستی، اینجا شده مهدکودک، توی مدرسه هم کسی رو زندونی نمی کنند که من این کارو کردم. اصلا" نمی شه رفتارتو پیش بینی کنم، به قیافت نگاه کن به هیکلت نگاه کن اینجا که خونه بابات نیست، نظم اینجارو به هم ریختی و و و.
خلاصه با میانجیگری یکی از بچه ها و قول دادن اینکه حرفی از این موضوع به مدیر انبار نمی زنم، قضیه فیصله پیدا کرد.

نظرات 7 + ارسال نظر
iman دوشنبه 21 مرداد 1392 ساعت 10:46 http://game-android.ir

سلام ممنون میشم منو به اسم دانلود بازی آندروید لینک کنی و خبر بدی لینکت کنم

م دوشنبه 21 مرداد 1392 ساعت 13:35

cooolll؟؟؟؟

بنفشه دوشنبه 21 مرداد 1392 ساعت 13:50

یعنی من الان زبونم بند اومده! احیاناْ شما چندسالتون بود اونموقع اونوقت!؟؟

روم نمی شه بگم! 22 سال.
بدبخت خیلی سختی کشید.

iman دوشنبه 21 مرداد 1392 ساعت 14:46 http://game-android.ir

سلام ممنون میشم منو به اسم دانلود بازی آندروید لینک کنی و خبر بدی لینکت کنم

بابام جان لینک شدید!

آلبالو دوشنبه 21 مرداد 1392 ساعت 15:22


موندم چرا مگس کشی، کفشی چیزی بر نداشته تا میخوری بزندت؟؟ :))))

خاک به سرم دیگه چی؟ شما همون خونه باباتون باشید تا بیام تکلیفتونو روشن کنم!

تکتم (دکتر آشپز) دوشنبه 28 مرداد 1392 ساعت 08:20

دیشب نصفه شب بیخوابی زده بود به سرم اومدم اینو خوندم. اینقدر خندیدم که همسرجان بدخواب شد !

آخرش یه کاری می کنی آقای شوهر بیاد پوست ما رو بکنه باهاش قایق درست کنه ها!

آسمانه سه‌شنبه 18 شهریور 1393 ساعت 23:10 http://asemaneh2007.blogfa.com


پرخوری عصبی داری فکرکنم
البته کلا آدم وقتی فکرش درگیره زیاد میخوره

کلا" هر چیزی باعث خودن می شه در من عصبانیت، خوشحالی، غصه و ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد