تا به حال رفتید توی جلسه، مدیر فلان شرکت دولتی به اسم مهندس حاج ... با شکمی که اول شکم میاد بعد از یه ربع صاب شکم و دو مشت بسته ریش. بعد ببینید حاج آقا لپ تاپ صورتی بذاره روی میز!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یکی از اصول مشتری مداری در بلاد راقیه اینه که شما نات انلی انتظار مشتریتونو برآورده کنید بات السو باید سورپرایزش کنید از سطح سرویسی که بهش می دید.
امروز یکی از مشتریهامون که تو اقدسیه براش داریم یه اضافه اشکوب نصب می کنیم رو می خواستم سورپرایز کنم با کوبیدن توی دهنش، همین.
بازم یه مطلب در مقدمه بگم برای انعقاد کلام
من نمی دونم این ادعا که پزشکان ایرانی جز بهترین پزشکان دنیا هستند درسته یا نه ولی می دونم که جنگ در ارتقای صنعت و پزشکی کشورها خیلی تاثیرگذاره. هم باعث تبحر پزشکان، مهندسان و صنعتگران میشه هم باعث نوآوریشون. در تجربه شخصی که دارم در جراحی گوش یکی از اقوام، پزشک جراح در عین حال سرهنگ نیروی هوایی بودند و جراحی انجام دادند که فقط در حال حاضر در ایران انجام می شود و در سطحی پایین تر در اسراییل! بماند که این آقای جراح به دلایل حرفه ای یا غیرحرفه ای حاضر به تکرار این جراحی نشدند و شش ماهی را در زندان نظامی طی کردند تا بلاخره سر عقل آمدند و حاضر به تکرار جراحی شدندو این باعث شد چند نفر دیگر هم اینکارو یاد بگیرند و ....
ما هم که هشت سالی درگیر جنگ بودیم، این مساله باعث شد خیلی چیزهارو از دست بدیم و از طرف دیگه چیزهایی رو بدست بیاریم. من نمی دونم آیا درست بوده یا نه؟ می ارزیده یا نه؟ حیثیتی بوده یا نه؟ سیاسی بوده یا نه؟ نمی خوام هم دراین مورد صحبتی بکنم.
ادامه مطلب ...
قدیما یه فامیل دور داشتیم، یعنی الان هم داریما. اون موقع بیشتر مراوده داشتیم. این بابا اولین هم رشته ای بود که توی عمرم دیده بودم. خوب اون موقع من تازه اسمم توی روزنامه در اومده بود و خودمو هم رشته ای اون آقا می دونستم (چقدر توی دلش می خندیده به من). مادرم همیشه می گفت این آقاهه آرامش نداره توی کار، هی هر 1-2 سال یکبار محل کارشو عوض می کنه. ببین باباتو چقدر مرد خوبیه سی سال رفت سر یه کار، همیشه معلوم بود کجاست. من هم می گفتم اییییییییی، چقدر بده اون آقاهه. خودم که رفتم سر کار دیدم، باباجان اشکال از اون آقاهه نیست! نمی شه توی رشته ما بیشتر از 3 سال جایی موند. می شی عینهو گلابی پلاسیده!
ادامه مطلب ...
دو تا مطلب در مقدمه بگم تا کلام منعقد بشه.
اگر توضیح وبلاگو نگاه کنید، نوشتم می خوام اینجا روزمرگیهای یه کارگاه ویلا پیش ساخته رو بنویسم ولی اگر پستها رو بخونید از اردک و شهرام عشق نوشتم تا پست سانسور شده ام که در مورد اولین عاشقیتم بود!!!!
ادامه مطلب ...
امروز داشتم وبگردی یا به قولی web surfing می کردم به این وبلاگ رسیدم!
خیلی جالبه، پر از زرق وبرق مثل دفتر دختربچه های 5 ساله، با سلیقه یک جوری. راستش حسودیم شد، طرف حداقل خودشه.
گفتم شما از دست ندید.
در ضمن پروفایل به این کاملی توعمرم ندیده بودم!
چند وقت پیش ها برای نیروی کار آگهی داده بودیم. یه بابایی از نزدیک های کارخونه زنگ زد که بیاد مصاجبه. راحت 10 باری زنگ زد، هر دفعه هم یه بهانه ای برای دفعه قبلی میاورد که چرا نیامده.
ادامه مطلب ...
امروز توی مسیر به کارخونه رادیو گوش می دادم و در اخبار آقای دکتر م.غ وزیر محترم ص.م.ت صحبت می کردند، ایشان مدیر گروه من و همکلاسی های گرامیم بودند.
یاد روزهای اول فارغ التحصیلیم افتادم.
ادامه مطلب ...
اولش باید اعتراف کنم که دکتر چوبکی و عرشیا هم اینجارو می خونند و هر کدوم اعتراض هایی داشتند. مثلا" دکتر چوبکی اعتقاد داره که اسم وبلاگ خیلی طولانیه و عرشیا هم اسمشو دوست نداره! ولی همین اول کار مشخص کنم که من اینجا حرف اول و آخر رو می زنم و هر کیو به هر اسمی بخوام صدا می کنم.
ادامه مطلب ...
امروز وبلاگ دوستی رو می خوندم که در مورد بچه هاشون هستش و تفاوت رفتاریشون، شیرین کاریهاشون و .... من یک کاره اون وسط پرسیدم با هم کتک کاری می کنند یا نه؟
من نمی دونم تنبیه بچه ها باید در چه حدی باشه یا اصلا" نباید بچه هارو تنبیه بدنی کرد یا نه ولی یک خاطره دارم از تنبیه بدنی خودم که هنوز هم خیلی واضح یادمه!!!
یادمه از ظریفی پرسیدند که گرسنگی سخت تره یا تشنگی؟ ظریف هم گفت : مثل اینکه تا به حال توی اتوبوس تنگت نگرفته!
ادامه مطلب ...
آقا چرا اینایی که خیلی تعرق بدنشون زیاده و خودشون می دونن وگرنه چرا اینقدر به خودشون ادکلن و ... می زنن و هی هم تجدیدش می کنن، نمی رن هر روز حموم و یا حداقل جلوی باد کولر نایستند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الان من یه تجربه اینجوری داشتم و کلیه موهای دماغم کز خورده! می ترسم جزامی چیزی بگیرم.
یادمه ما توی دانشگاه باید از ترم 3-4 دیگه برای پروژه یا کارآموزی می رفتیم شرکت ها یا کارخونه های فعال (شما بخون بیگاری یا فعلگی) مثلا" کار یاد بگیریم. حالا بماند که پیدا کردن جایی که یک سری آدم گیج و متوهم را بتونه جمع و جور کنه چقدر سخته و باید کلی شیرینی و کادو برای داماد بتول خانم که مسوول درآوردن منگنه در بایگانی شرکت xxx ببری تا بتونی خودتو تو شرکتشون، جا کنی.
ادامه مطلب ...
آقا اینا که هسته زردآلو رو دور میندازند از کفار بدترند.
همین.