بی اخلاقی نامه

از آنجا که به آنچه در پست قبلی نوشته شده افتخار کردم و باعث گندتر شدن دنیا به دلیل بی اخلاقی خود و نسترن بانو شده ام، گفتم یک خاطره بی اخلاقی دیگه هم تعریف کنم تا بدانید و آگاه باشید که با همان شدت عمل در حال به گند کشیدن دنیا هستم.


صلوات ختم کنید در اینجا.


 

 

آقا ما در کاری که انجام می دادیم باید تارگت هایی رو محقق می کردیم. یعنی هر تیمی یک سهمی از تارگت داشت که روز اول که من رفتم شرکت داوطلب شدم تیمی که با من کار می کنه این تارگت ها رو تعیین کنه. خیلی از المانهای این تارگت معلوم بود و از طرف برنامه ریزی شرکت ابلاغ می شد ولی خیلی چیزهاش هم معلوم نبود که باید خودمون تعیین می کردیم یکی از این المانها سهم هر یک از تیمها از تارگت بود.

روز اول برداشت همه این بود که من برای شیرین شدن داوطلب شدم که دردسر تعیین و تقسیم بندی تارگت ها رو بر اساس هزار و یک آیتم و محاسبه تعیین کنم ولی خوب اونها غربتی رو نمی شناختند. من بیشتر خواستم این دردسر جدید رو قبول کنم که بتونم در سهمها دست ببرم.

والا راستش خیلی احتیاج به دست بردن در تارگتها نداشتم چون تیممون خوب با هم کار می کردند و می تونستیم با هر جون کندنی بود تارگتها رو بزنیم. خلاصه یک ماهی بود که بعد اعلام داخلی مسوول تارگت که اسمشو اینجا رضا می ذاریم، فهمیدیم اوه اوه چه بلایی داره سرمون میاد، اون ماه تارگت خیلی سنگینه و ما شاید به راحتی یا حتی بدبختی نتونیم تارگت بزنیم. هیچی دیگه خیلی بی سر و صدا با رضا توافق کردیم فقط یک المان را به میزان 1% تغییر بدیم تا یک مقداری جا برای تنفس داشته باشیم. تا آخرین لحظه رضا اوکی بود داشت تکمه save رو می زد که یک دفعه گفت بذار از رییس نظرخواهی کنیم.

همین دیگه باعث شد دعوای ما بالا بگیره که تو الان متعهد شدی؟

خلاصه مذاکرات غربتی وار ما با رییس شروع شد که تیمهای دیگه چه جور تارگت می زنند و اگر اُوِر تارگت هستند به ما بگو و از این حرفا یک دفعه رییس آخرش زیرپای ما رو کشید که دردت چیه؟

ما هم عین یک بچه آهو به رییس گفتیم که رییس قضیه اینه که تارگت سنگینه و ما می خوایم یکی از آیتم ها رو جوری تغییر بدیم که بقیه خیلی احساس نکنند ولی ما هم زیاد تحت فشار نباشیم که یک دفعه رییس دور بداشت که نه نمی شه اینجا که خونه خاله نیست و از این حرفا. منم که غربتی، بهش رو کردم که کجای کاری اگر رضا وا نمی داد الان این کارو کرده بودم هیچ کس هم نمی فهمید تازه بلد بودم اسناد پشتیبانشو چه جوری آماده کنم که کسی نتونه ایراد بگیره. بحث بالا گرفت و رسید به خنده باعث شد که یکی از کارهایی که با رضا پیاده کرده بودیم و کسی نفهمیده بود تعریف کنم که باز باعث شد رییس لو بده ما رو.

یکی از سرگرمی های من و رضا سر کار خوردن بود و برای کم کردن کالری به کرفس و گل کلم رسیده بودیم یکبار که یک تکه گل کلم دادم به رضا برای خوردن صداش از پشت پارتیشن اومد که اَه اَه، گل کلمت کرم داره. نگاه کردیم دیدیم یک کرم سبز به عرض 3 میلیمتر و طول یک سانت وسط گل کلمه. ما هم طبق رویه بذار شهرام می خوره، این دفعه یکی دیگه رو تارگت کردیم و یکی از بچه ها که بچه شوخ و شادیه رو هدف قرار دادیم. به رضا گفتم بده امیرحسین بخوره گل کلمو. بنده خدا امیرحسین داشت با تلفن حرف می زد از آسمون هم یک تکه گل کلم به دستش رسیده بود، در حال صحبت کردن گل کلم و صد البته کرم داخلشو خورد و بعدش کلی هم تشکر کرد.

سر و صدا نکنید،من خودم کرم خوردم، می دونم کسی از خوردن کرم نمی میره.

رییس امیرحسین رو صدا کرد و قضیه رو تعریف کرد ما رو لو داد و طبق طبیعتی که داریم همگی کلی خندیدیم.


قضیه خنده دار از اینجا شروع شد که دو سه روز بعد باز من و رضا مراسم گل کلم خوری داشتیم و به امیرحسین هم کلم تعارف کردیم. امیرحسین 30 ثانیه بعد از گرفتن گل کلم اومد که اینجای گل کلم من یک سوراخ بلند داره، معلومه جای کرمه، پس کرمش کو؟ کرممو بدیدددددددددددددددددددددددد.

نظرات 12 + ارسال نظر
رهگذر یکشنبه 5 بهمن 1393 ساعت 19:23

بیچاره کرمه

پدرام یکشنبه 5 بهمن 1393 ساعت 19:38

مهندددددددددس


تو تاریکی تو خیابون میری خیلی احتیاط کن

متوجه نشدم ولی چشم.
یعنی دیگه ماشینارو نشمرم؟

پدرام یکشنبه 5 بهمن 1393 ساعت 23:57

با این بلاهایی که سر همکارات آوردی احتمالا یک قاتل حرفه ایی استخدام کردند

بی خیال، بنده خدا تازه شاکی بود پروتئین غذاشو کم گذاشتیم

رهگذر دوشنبه 6 بهمن 1393 ساعت 16:48

تا حالا کسی از این بلاها سر خودتون نیاورده؟

پست های قدیمیو بخونید، اولین کرم زندگیمو به تشویق خانم والده زدم بر بدن!
خاطرات چند خطی 21 مرداد 93 را بخوانید.

مریم سه‌شنبه 7 بهمن 1393 ساعت 01:20

واى کرم
بیچاره همکارات چى کشیدن ازدست شما

همکار به این الکی خوشی

سارای سه‌شنبه 7 بهمن 1393 ساعت 09:17 http://damanekhali.blogfa.com

کسی هم هست که سرش بلا نیاورده باشی؟؟؟

اووووووووووووووَوَوَوَوَه کلی

تکتم (دکتر آشپز) چهارشنبه 8 بهمن 1393 ساعت 19:25

اوووووووووووووووووووه این جماعت قرتی تا حالا سیب گاز نزدند ببینن نصف کرمه نیست؟ خوب پروتیینی میشه دیگه!
بیا یک چندتا مزه توپ گذاشتم با نام موجه!

والا
البته از قدیم گفتند وقتی سیب گاز زدی و دیدی یک کرم درسته توشه ناراحت نشو، وقتی ناراحت بشو که یک گرم نصفه ببینی!

پدرام پنج‌شنبه 9 بهمن 1393 ساعت 20:21

وقتی خانم دکتر میگه پروتئینه دیگه نمیشه حرفی زد

یعنی تا الان شک داشتید؟
روم به دیوار، خاک به سرم به قول م.ط نخودچی به اَبروم

پدرام پنج‌شنبه 9 بهمن 1393 ساعت 21:41

شک که نه
یه خورده تردید داشتم
اون راجع به اینکه این کرمه الان پروتئین محسوب میشه یا فیبر
یه چیزی تو مایه بحث قارچ که فیبره؟ پروتئینه؟

تردیددددددددد!!!!!!!
همین هم زیاده.
بی شک پروتیین

تکتم (دکتر آشپز) جمعه 10 بهمن 1393 ساعت 23:55

سلام پدرام
خانم کلاغه خوبه؟

باز جمع شدید اینجا معاشرت کنید.

پدرام شنبه 11 بهمن 1393 ساعت 23:12

با اجازه صابخونه

خانم دکتر هنرمند سلام
خانم کلاغه هنوز پیداش نشده ومن همچنان بر بالای شاخه در حال انتظارم

با تشکر مجدد از صایخونه

آسمانه یکشنبه 10 اسفند 1393 ساعت 20:34 http://asemaneh2007.blogfa.com

اگه ندونی اون چیزی که میخوری توش کرمه که حالت بد نمیشه اما من یه پسردایی دارم با علم اینکه تو گیلاسها کرم بود تند و تند همه شو بلعید

کرم گیلاس که خوبه، من هم خوردم و به جرات میگم مزه گیلاس میده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد