پست سرکاری 3

داشتم پست فروشگاه مهرداد عزیز رو می خوندم در مورد یک قلم کالا، یاد یک خاطره دزدی از یکی از همکاران قدیم افتادم همون که توله سگ دوست پسرش کر بود.


ایشون یکبار رفته بوده قدیم ها داروخانه اون موقعی که تازه دوره اصلاحات بوده و همه چیز راحت وارد می شد و همه چیز همه جا بود. می بینه داروخانه کلی آدامس طعم دار آورده. کلی ذوق می کنه هی به فروشنده می گفته این طعمشو بده اون طعمشو بده. یک آقای پیری هم پشت سرش بوده معطل که این جنسشو بخره طرف داروخانه ایه جواب آقا پیررو بده. داروخانه ایه هم هی به نسترن می گفته طعم فلان هم داریم این بنده خدا هم هی ذوق می کرده و بلند داد می زده اِاِاِاِ من این طعمشم دوست دارم. خلاصه 10-12 تایی جعبه انتخاب می کنه. می ره پشت صندوق تا پول بده. نسترن تعریف می کرد که برام عجیب بود که آقا پیره خیلی کلافه بوده و هی غر می زده که خانم چه خبرته خوب هفته دیگه بیا باقیشو بخر مگه می خوای چی کار کنی؟ من پیره مرد برای دو قلم دوا معطل لوس بازی شما شدم.


جالبی قضیه این بوده که هیچ کس توی داروخانه حرفی نمی زده و نسترن هم اصلا" از کلمه آدامس استفاده نمی کرده فقط از طعمها اسم می برده و خیلی تاکید داشته که طعم ترش هم جز طعمها باشه.

آخر خریدش بوده که بر می گرده به داروخانه ایه می گه آقا اینا خاصیت درمانی هم دارند مثل اون قرصهای مکیدنی که برای گلو درد خوبه که یک دفعه داروخانه می ره روی هوا. طرف بهش می گه خانم شما هم هم خدا رو می خوای هم خرما اینا برای کاربرد دیگه ایه. تازه اینجا بوده که نسترن به جعبه ها نگاه می کنه و می فهمه آدامس نخریده همونایی که توی فروشگاه مهرداد عزیز کم شده خریده!

نظرات 17 + ارسال نظر
تکتم (دکتر آشپز) چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 20:04 http://drashpaz.persianblog.ir

یعنی خداوکیلی سرم گیج رفت از تجسم حالی که پیدا کرده بوده!!!!
من رفتم تو لک تو بجام تند تند آپ کن! یهو اومدم دیدم دوتا پست جدیده جا خوردم!
یه ایمیل برات میفرستم از برادران افغان!

ای بابا، باوشه.

پدرام چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 20:07

شفق چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 20:27

خیلی باحال بود.
مامان منم یه بار به هوای خرید شامپوی انار( مخصوص موهای رنگ کرده ) رفته بود داروخانه میبینه یه نفر 4-5 تا جعبه با عکس انار خریده با خودش فکر میکنه لابد طرف قبلا استفاده کرده داره این همه میخره .انقد طرف و سوال پیچ کرد که مرده اخر با عصبانیت برگشت گفت خاااااانوم اینا کاااااندووووومه . مامانم بیچاره رنگ گوجه فرنگی شده بود

بامزه بود

مریم چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 22:04 http://marmaraneh.blogfa.com

واااااای، لامذهبها عحب جعبه های خوشگلی دارند، همینجوری نگاه آدم را تو داروخانه به طرف خودشون میکشند و بعد هم باعث شرمندگی.

چرا شرمندگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همونقدر که بارداری شرمندگی داره این موضوع هم شرمندگی داره.
به نظر من هیچ کدوم شرمندگی نداره. هر دوتاش قسمتی از زندگی سالمه.

تکتم (دکتر آشپز) پنج‌شنبه 8 خرداد 1393 ساعت 11:39 http://drashpaz.persianblog.ir

ایمیل ما رسید قربان؟ لبان مبارک به خنده گشوده شد؟

نه نرسیده

مریم پنج‌شنبه 8 خرداد 1393 ساعت 13:07 http://marmaraneh.blogfa.com

شرمندگی از اون نظر نه، از نظر سوتیهایی که ملت میدن بابت اشتباه گرفتن جعبه ها.

آهان از اون لحاظ

سارای پنج‌شنبه 8 خرداد 1393 ساعت 16:30 http://damanekhali.blogfa.com

مهندس سلام.. چطوری؟؟؟؟
نسترن حالا کجاست؟؟؟

سلام

ممنون، خوبم. هنوز توی همون شرکتی که سابق با هم همکار بودیم مشغوله. سلام دارند خدمتتون!

سارای پنج‌شنبه 8 خرداد 1393 ساعت 16:33 http://damanekhali.blogfa.com

غربتی برات که نوشتم چطوری یه مطلب یادم اومد...
چند روز پیش شماره دوستمو می گرفتم جواب نداد و اتفاقن درگیری ذهنی زیاد هم داشتم .. زنگ زدم آژانس با همون لحن همیشگی برخورد با دوستم گفتم سلام چطوری؟؟؟؟ دفتردار آژانس اونر خط نمیتونست حرف بزنه فقط می خندید..

گنبد مینا پنج‌شنبه 8 خرداد 1393 ساعت 18:41

سلام،اونوقت نسترن خانوم اومدن با هررررر و کرررررر این قضیه رو برای شما همکاران ذکور تعریف کردن؟ بابا شما کلا خیلی باحالین

برای ما که تعریف کرد بقیه رو نمی دونم!

mt جمعه 9 خرداد 1393 ساعت 01:26

آسمانه جمعه 9 خرداد 1393 ساعت 21:12 http://asemaneh2007.blogfa.com

یه بار رفته بودم داروخونه نوبت من رسیده بود و خانوم فروشنده داشت میون اسپری ها .... همینطور دنبال یه نوعش میگشت حالا من پشت سرمو نیگاه کردم دیدم یه آقا وایستاده گفتم حتما اون آقاهه سفارش داده خلاصه کلی آدم هم منتظر بودند تا اینکه خانومه بهم اشاره کرد گفت بیا جلوتر با صدای آروم میخواست طرز استفاده ش رو بگه یهو منم باصدای بلند گفتم من اسپری نمیخواستم من سرماخوردم

خیلی خندیدم!

تکتم (دکتر آشپز) شنبه 10 خرداد 1393 ساعت 12:51 http://drashpaz.persianblog.ir

عه ! گوگل ایمیل منو خورد ؟

آره بی ادب.

عطیه شنبه 10 خرداد 1393 ساعت 12:59

من 1 بار رفتم داروخونه، فکر کنم اشانتیون بود؛ 1دونه بهم کاندوم داد منم اولش فکر کردم دستمال مرطوبه. از در اومدم بیرون و داشتم قشنگ وارسیش میکردم که 1ی هو فهمیدم چیه. فقط نمیدونم چرا عین اون معتاده که داشته میرفته مواد بخره، پلیس از کنارش رد میشه اینم حول میشه پولشو میندازه تو جوب، منم حول شدم پرتش کردم تو آشغالی

اینم بامزه بود. با ترکیب جوکش خیلی خنده دارتر هم شده بود.

نجمه دوشنبه 12 خرداد 1393 ساعت 08:59

خیلیییییییی خندیدم

خدا رو شکر

میم. دوشنبه 12 خرداد 1393 ساعت 10:51 http://i-am-mim.blogsky.com/

جناب غربتی یا قربتی... سلام... بازم که اینجا سوت و کوره... خدا کنه زودتر کاراتون رو به راه بشه

سلام

زود میام می نویسم هفته دیگه.

اسپرسو یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 12:05 http://espresso.persianblog.ir/

یکی از دوستان تعریف می کرد با بچه های محشون یه پسره شش - هفت ساله رو پیدا کردن بهش پول دادن گفتن بره داروخانه بگه کاندوم می خوام برای بابام. بخره بیاد بیرون بده بهشون.
این بچه هم پول رو می گیره می ره تو داروخونه، قدشم به پیشخون نمی رسیده هی میگه خانوم، خانوم!! داروخونه هم شلوغ بوده کسی به این بچه توجه نمی کرده!!! بعد 10 دقیقه شاکی می شه با تمام وجودش داد می زنه من کاندوم می خوام!!! داروخانه در سکوت فرو می ره و همه بر می گردن نگاش می کنن

بانو یکشنبه 14 آذر 1395 ساعت 20:11

همسر منم یه بار می ره و به متصدی فروش می گه که کاندوم می خواد. طرف یه دختر خانمی بود که گفت دیدم رنگ دختره قرمز گوجه ای شد و بعد همکارش که یه مرده و صدا زد که بیا ببین این اقا چی می خواد اون اقا هم میاد و همسرم دوباره خواستش رو تکرار می کنه. اون اقا هم رنگ به رنگ میشه و اقای دکتر رو اینطور صدا می زنه: دکتررررررررررررررررررررررر وقتی دکتر می اد و همسر من برای سومین بار خواستش رو تکرار می کنه می بینه دکتر هم رنگ ببه رنگ می شه.اخرش با با سلام و صلوات می خره و میاد..
حالا سوال یعنی مردم تو اونجا از این چیزا نمی خرن؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد