گی نامه یا یک سور به بنفشه

موارد آموزشی در پی نوشت اضافه شد.


این پست حال به هم زن و به قول بنفشه عزیز، ایششششششششششششش دار بنفشه رو که خوندم یاد یه خاطره افتادم.

ما یه همسایه داریم که خیلی مذهبیه، خیلییییییییییی. از کوچکی یادمه که همش باهاش کشمکش داشتیم تا بلاخره به تفاهم و درک متقابل رسیدیم و الان خیلی هم با همدیگه عیاق هستیم. مثلا" یه بار خانم همسایه اومده بود زنگ خونه ما رو زده بود که نترسید ها من یه گربه پشت پنجره شما دیدم. حواستون باشه که موی گربه نماز رو باطل می کنه و نباید در خونتون باشه و کلی نصیحتمون کرد. خوب مدل ما اینجوریه که گوش می دیم این نصیحت های نخواسته رو و جوابی نمی دیم ولی بعدش کار خودمونو می کنیم. خوب یا بدش هم به خودمون مربوطه(اوه، اوه خودم دور دوم این قسمتو خوندم ترسیدم!).


 

 

خلاصه از اونجایی که موش توی کاسه آدم وسواسیه، یادم میاد دبیرستانی که بودم یه بار خانم همسایه اومد زنگ ما رو زد. این خانم که اسمش اینجا خانم رحیمیه، خانم قد بلند و درشت اندامیه و نمی شه نادیده گرفته بشه. داشتم می گفتم من رفتم درو باز کردم و یه دفعه دیدم یه کپه گی روبروی در خونه ما روی زمینه که یه تکه اش هم رفته زیر کفش یه بدبختی و کوبیده شده. نمی دونم چرا خانم رحیمی رو نگاه نمی کردم. من اصلا" آدم سربه زیری هم نیستم ولی اون روز خانم رحیمی و هیبتش اصلا" به نظرم نیومد و در تمام مدت مکالمه من داشتم به کپه مذکور نگاه می کردم. خانم رحیمی توضیح داد که صبج توی تاریکی پسرش اومده ماشینشو از جلوی خونه ما برداره که پاش رفته رو کپه مورد مذاکره و کلی توی حیاط خونه خودشون راه رفته تا اینکه متوجه شدند و مجبور شدند تمام حیاط و زندگی رو با وسواس تمام بشورند و مسیریابی کردند تا به در خونه ما رسیدند و من در تمام مدت داشتم به کپه نگاه می کردم، نه حرفی می زدم، نه تایید می کردم، نه تکذیب می کردم، اصلا" هیپنوتیزم شده بودم. فکر کنم ادامه پیدا می کرد به مرحله شهود یا مکاشفه می رسیدم.

خلاصه کلام، منظورشون این بود که حواسمون به چیزی که روبروی در خونه ست باشه و در لفافه اینکه جلوی درو تمیز کنیم. من که سریعا" لباس پوشیدم و به خونه مادربزرگم متواری شدم تا مجبور نباشم اقدامی بکنم و شب برگشتم و دیدم دم در تمیز شده. می دونم کار بدی کردم و بنده خدا بابا و مامانم تمیزکاری کردند ولی هیچ رقمه در کتم نمی رفت دسته گل کس دیگه ای رو تمیز کنم!!!!!!!!!!!


حالا دیگه این یادآوری این موضوع باعث خنده ما می شه که به جای خانم رحیمی یه ربع تمام تمرکز من روی کپه بوده!!



آهان، بعدنا یه آقایی اومد و با بابام صحبت کرد و معذرتخواهی کرد که دسته گل مورد نظر کار ایشون یا ایادی ایشون بوده! من اگر بودم عمرا" نمیومدم بگم.

موضوع هم این بوده که چند هفته ای بوده یه آقایی با مشخصات ظاهری بابای من می رفته آشغالاشو می ذاشته در خونه آقاهه. این آقا هم کلی فکر کرده که چه جوری می تونه طرفو تنبیه کنه و به این نتیجه رسیده که این پروژه رو انجام بده! من موندم چه جوری دستگاه گوارشیش با سایر قسمتهای بدنیش هماهنگ بوده که تونسته پروژه شو در زمانی استارت بزنه که کسی نبینه؟؟؟!!!!

بابای منم با خنده به طرف گفت که حالا هرچی هم معذرتخواهی یا توجیه بیاری مساله تمیزکاری و فیضی که از شما به ما رسیده رو جبران نمی کنه ولی من بعد، اول برو با طرف صحبت کن اگر جواب نداد، پروژه ات رو استارت بزن.


این پست رو سه بار نوشتم و فرستادم. دو بارش پرید یا نصفه نیمه رفت. اگر آمدید و دیدید یه چیز دیگه خونده بودید به همین دلیله.


پی نوشت1 : یکی از خواننده های غزیز موارد کاربردی از کلمه "گی" یادم دادند. خواستم شما هم استفاده کنید. بلاخره یه روزی به کار میاد.


طرف گی خواره : به معنی ادم بیخود و حال بهم زن
طرف گی مسته : به معنی مست و پاتیل
گی شانس : به معنی بد شانس


نظرات 40 + ارسال نظر
بنفشه جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 18:38

حالا میخوای رو دست من بتند شی جوجـــه!؟
حالا یارو چه بی تربیت بوده اومده ر ی د ه دم خونه ملت؟! خب با سنگ میزد شیشه ماشینتونو میشکوند مثلاً! یا میگرفت باباتو میزد مثلاً! هرچند عذرخواهیه بعدشم خیلی عجــــــــیب تر بود!
حالا یارو چه خوب اون موقع شب با استرس دستشوئیش اومده!؟ آدم تو استرس که باشه یه وقت کسی نیاد ببینتش خب دستگاه گوارشش قفل میشه دیگه! منم یه بار داشتم میرفتم سر کار سر صبحی دیدم یکی کنار خیابون اندازه یه بشقــــــاب ر ی ده! منم کلی اوق زدم تا ازون منطقه دور شم! باز خوبه شما سریع جمعش کردین داستان ما سه چهار روز رو زمین بود منم هر روز صبح مجبور میشدم سر به هوا راه برم به اون منطقه که میرسم!

به اون همکارت بگو بیاد پیش هم محله ای ما لنگ بندازه.
یارو مثل اینکه مسجدی بوده و یه کسی از بابای من براش تعریف کرده و بی آزاریش و ... کلا" نگران آخرتش بوده مثل اینکه. البته نمی دونم چه توجیهی داشته اون موقع که داشته پروژه رو انجام می داده. شاید فرشتگان الهی داشتند تشویقش می کردند.
چاخان نکن، هر روز آمار بشقابو داشتی وگرنه از کجا فهمیدی بشقابو برداشتند؟

بنفشه جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 18:49

آره خب با چشم چپم یه کوچولو نگاه میکردم یواشکی!

پدرام جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 18:53

ببین چه هنرنمایی بوده که هیبت خانم رحیمی رو تخت تاثیر قرارداده
یحتمل بو الکل ازش به مشام نمیرسید


آره والا، اصلا" خانم رحیمی در برابرش هیچ بود!

اَیییییییییییییی، جدا از شوخی چیز دیگه ای یادم نمیاد از داستان!

آویسا جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 22:59

" فکر.کنم اگه ادامه پیدا میکرد ب مرحله شهود یا مکاشفه می‌رسیدم"
خیلی باحال بود این تیکه ت.... یعنی کف اتاق ولو. شدم از خنده
خب اینجوری مینویسی و آدمو ب اوج خوشی و خنده میرسونی بعدا یک هفته پیدات نمیشه و ما رو تو خماری میذاری......
نکن برادر جان، این کارو نکن ، خوبیت نداره


اینقدر مزه می ده از آدم تعریف می کنند.

مهتاب جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 23:42

از روزی که پست بنفشه رو خوندم،صبح که بیدار می شم دو لقمه صبحونه بخورم که تا ظهر برگردم ضعف نکنم،یاد اون فین ها که می افتم همون دو لقمه هم کوفتم می شه! حالا هم،گل بود به سبزه نیز آراسته شد!! من فردا چطوری صبونه بخورم وقتی اون فین های وحشتناک و یه کپه ... جلو چشممه!!!!!

شما اگر از اول یه سری دوستای باکلاس تر انتخاب می کردی الان مشکل نداشتی. گیر از خودته آبجی. اینهمه وبلاگ شاعرانه گل و بلبل!!!

تکتم شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 00:34 http://drashpaz.persisnblog.ir

بنفشه از رو کم کنی با ته دیگ کارت به رو کم کنی با گه رسیده؟!!!!!

گه چیه بی ادب، گی!

شفق شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 02:52

من تاحالا فکر میکردم گی اصطلاح ما شمالیاس جالب بود !!!!!!

والا من از دوستم یاد گرفتم اینو که سمنانی بود، به هر حال اصطلاخ کار بیاندازی هستش.

شیرین شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 08:24

سلامممممممم
ای بابا!امان ازرفیق ناباب!!!
اول صبحی اومدیم مثلا یه پست جدیدبخونیم
بنفشه این همه پستای خوب داره خب یکم سلیقه داشته باش غربتی جان!

خدا وکیلی یه دونه از این پستایی که می گی تو وبلاگ بنفشه هست اسم ببر، یه دونه کافیه، بیشتر نمی خوام.

بنفشه شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 09:31

عزیـــــــــــــــــــزم شیریـــــــــــــن! چه دختر فهمیده ای! ماشالاااااا

حســــــــــــــــــودیت شد یکی از ما تعریف کرد؟!! اییییییییییییش! سوژه دزد! بیا اول صبح روی همو ببوسیم دعوا بده یحتمل تو همونی که کارامله منو چشم زدی که آخرشم نبست!

باز اومدید توی وبلاگ من با هم معاشرت کردید؟؟؟
برید سر کوچه خودتون بازی کنید.

asghari شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 11:21

یعنی این پشتکار ملت در امور بیخود واقعن جای ستایش و تقدیر داره...ببین یارو چقدر مخشو به کار برده تا به همچین نتیجه ای رسیده...بعد اینطوری اجراش کرده...

پشتکار مردم به علاوه هماهنگی ارگان های حیاطی بدن!

تکتم شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 12:55 http://drashpaz.persianblog.ir

من که پست خوب دارم. از من یاد بگیر عوض اینکه هی بیخود دعوام کنی !!!

شما شاخه تخصصی خودتو داری، من واردش نمی شم.

زهرا شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 13:09

کفم برید از این همه هماهنگی و توانایی که این ادم داشته برا انجام این عملیات با این همه عظمت!!!!!!(واج ارایی این داره)
حسادت داره باور کن...........

والا، مردم کلی قرص و دوا می خورند تا تنظیم باشند این بابا با تمرکز به این هماهنگی رسیده بوده یحتمل.

وحید شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 14:35 http://www.lahazatam.blogfa.com

تیتر رو که خوندم همش فکر میکردم گی(همجنس گرا) چه ربطی به بنفشه داره.تو ذهنم دنبال پست همجنس گرایی بنفشه میگشتم.

خاک به سرم.

بنفشه شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 16:33

حالا واقعاً ریشه کلمه گی از کجا اومده؟! کنجکاو شدم رفتم سرچ کردم!

گی . (اِ) گه و گوه . غایط. سرگین در لهجه ٔ طبرستان و گیلک و الوار. (آنندراج ) (انجمن آرا). در مازندران و خراسان و لری به جای لفظ گه به معنی فضله استعمال شود
گی . [ گ َ / گ ِ ] (اِ) پرنده ای است که پر آن ابلق میباشد و بر تیر نصب کنند. (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی )
گی . [ گ َ/ گ ِ ] (اِخ ) نام قریه ای از قرای اصفهان و در کتاب پهلوی شهرهای ایران به همین صورت ضبط شده است
گی . (اِخ ) ۞ (گی لوساک ) ژزف لوئی . دانشمند فیزیک و شیمیدان فرانسوی که به سال 1778 در سن لئونار دو نوبلا ۞ به دنیا آمد
گی گه : [ گی گ ِ ] (اِخ ) ۞ نام خواهر اسکندر، دختر آمینتاس از شاهان مقدونی معاصر خشایارشا پادشاه هخامنشی بوده است

خدا سایه شما را بر این وبلاگ و کلا" دنیای وبلاگ نویسان فارسی مستدام دارد!

بنفشه شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 19:42


شیرین شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 22:10

بنفشه جووووووون سلاممممممممممم عزیزم
تویدونه ای عسلم
غربتی جان پسرخوبی باش توام بازی !

برید سر کوچه خودتون

بنفشه شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 22:15

داشتم این پستتو واسه مامانم اینا تعریف میکردم مامانم گفت چندین سال پیشا با بابام پارک لاله رفته بودن کنار باغچه یکی اندازه یه بشقاب ر ی د ه بوده بعدشم یه اسکناس 20 تومنی روش بوده! بعد مامان من کلی متعجب بوده که قضیه پوله چیه صدقه بوده یا کفاره که بابام گفته یحتمل طرف بعد که کارش تموم شده با اون پوله خودشو پاک کرده!

اَه

بنفشه شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 22:18

راستی اون همسایه دستگاه گوارش رلهه هنوزم تو محلتون هستن؟!

من نمی شناسمش، بابام داستان بعدی رو تعریف کرد. شاید!

سارای یکشنبه 4 اسفند 1392 ساعت 09:47 http://damanekhali.blogfa.com

دلم میخواد بکشمت با این گی نامه نویسی،
خودت حالت بد نشد؟

نه!
من همین الان هم می تونم تمرکز کنم!

یک حسنا بانو هستم یکشنبه 4 اسفند 1392 ساعت 10:58

از دست تو . وای من مردم از خنده واقعا این آقا به جای کشیک کشیدن و کشف عامل آشغال گذاشتن و بعد هم تحلیل این که کی بوده و شبیه کی و رفتن به در خونه و انجام پروژه مذکور و تنظیم بودن ارگانهای بدن ، میرفت دنبال یک کار تحقیقاتی برای خودش یک اختراعی چیزی کرده بود همینطور دارم میمیرم از خنده از دست خانم رحیمی و پروژه ابکشی و حیاط و هیپنوتیزم شدن و زوم کردن تو روی مورد مذکور یکی منو ببینه اینطوری میخندم رسما به دیوانگی من شهادت میده تو زبون ما بهش میگن دقیقا همین گی

خوب دیگه، اینجوریاست.

بنفشه یکشنبه 4 اسفند 1392 ساعت 19:53

کوشی؟! باز رفتی گل بچینی؟!

آره چند وقتی در حال گل چیدن خواهم بود.

سما یکشنبه 4 اسفند 1392 ساعت 23:38

یه بار هم همچین کپه ای در باشگاه ورزشی ما بود ظاهراًخانم صاحب ملک باشگاه به روابط شوهرش با یکی از مربیان باشگاه مشکوک شده بود و چون از راه زدو خورد خانگی به نتیجه نرسیده بود ,از این راه وارد شده بود غربتی جان عجیب کارساز بود

نهههههههههههههههههههههههههههههه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ماهی یکشنبه 4 اسفند 1392 ساعت 23:43

من یه ماهی هست با وبلاگتون آشنا شدم ولی یه ماهی طول کشید تا همه نوشته هاتونو بخونم از بس که خندیدم نتونستم ادامه بدم، خیلی خوب مینویسید، انصافا به هدفتونم رسیدید (آشنایی مردم با خونه های پیش ساخته) من اصن نمیدونستم پیش ساخته چیه اطلاعاتم در حد کانکس
بود، ولی الان کلی چیزا یاد گرفتم، ادامه بدید خاطره هاتون چه دزدی چه غیر دزدی رو خیلی خوب تعریف و توصیف میکنید.
کلی موفق باشید تو کارتون :)

اینقدر از این comment ها خوشم میاد!

ستی دوشنبه 5 اسفند 1392 ساعت 00:06 http://dokhtarmohajer.blogfa.com

واییییی !!!؟
حالا خانم رحیمی گفته به به چه پسر به زیرییییی
یحتمل دختر داشت ، الان کلی گلاب خاتون و قند عسل دور و برتون بود ،
عاقا گی یعنی همجنس گرا ، نگو!!!! عیبههههه
خو همون گ ه بهتره !!!
ولی واقعا کار بی شخصیتیهههه !
البته فکر کنم با کیسه ای چیزی حمل کرده تا دم در خونه تون نه این که اونجا رفته دست به حاجت !

البته فکر نکنم از این فکرا کرده باشه.
آبجی خانم منظور گِی نیست، منظور گی ست. باز زبان فارسی دست و بال منو بسته.
نخیر فرم داشت، لفظ کپه یعنی شکل و فرم وگرنه مثل بنفشه می نوشتم بشقاب!

س دوشنبه 5 اسفند 1392 ساعت 11:31

وقتی بچه بودم یه همسایه ای داشتیم تو آپارتمانمون به اسم "حاج خانوم" این خانوم زن دوم یه "حاج آقا"ی دو زنه بود و از قضا تو مکه هم با هم آشنا شده بودن!!! خلاصه این حاج خانوم زنی بود به شدت نگران نجس و پاکی و یه پسر بچه داشت فوق العاده بی شعور!( احتمالا به باباش رفته بوده!) این پسر عزیز به صورتی روتین توی راه پله ها هنر نمایی می کرد! حالا نمی دونم دستگاه گوارشش فقط تو راه پله کار میوفتاد یا بیماری نادری داشته یا فقط از کودکی مردم آزار بوده... خلاصه که هر وقت وارد ساختمان می شدیم و به مامانمون می گفتیم اییییی بوی چیه؟ جواب میشنیدیم مهم نیست، باز پسر حاج خانوم دستشویی کرده!

کی جمعش می کرد؟

بنفشه دوشنبه 5 اسفند 1392 ساعت 12:41

چاکر مهندس
روزت مبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارک

چاکر آبجی خانم

تکتم دوشنبه 5 اسفند 1392 ساعت 13:19 http://drashpaz.persianblog.ir

وای ستی گفت حمل و نقل با کیسه یادم اومد همسر تعریف می کرد یه همسایه داشتن پسرش عقب مونده بوده بعد کارش فقط گی کردن تو کیسه فریزر بوده و بعد چرخوندن دور سرش و پرتاب به هرجا رفت!!!
همسایه ها جمع میشن استشهاد درست می کنن شکایت می کنند که ببرنش تیمارستان.
فک کن مثلا ظهر تابستون لب باغچه تو حیاط نشستی یهو یه بمب ... وسط حیاط خونه بترکه

کلا" من جوابی ندارم بگم!
خودت روت می شه اینو توی وبلاگت بذاری؟؟؟؟
وسط کلی دستور غذایی و این حرفا؟
والا همه با پیژامه و زیرشلواری میان تو وبلاگ من، یعنی مجلس بی ریاستااااااااااااااااااااا.

ستی دوشنبه 5 اسفند 1392 ساعت 23:17 http://dokhtarmohajer.blogfa.com

اییییی
رسما و أساسا و جدا وکلا حالم بد شددددددد
ببین چه زومی کردیاااا
وااا چه اشکالی داشت ، یه داماد گل و گلاب نسیبش می شد
الانم داشتی دخمل ها رو شور می دادی

مشکل اصلی در همون گیر اومدنش بود، از همه مشکلات بگذریم دختر نداشت.

elena دوشنبه 5 اسفند 1392 ساعت 23:41

وا چه بی ادب بوده همسایه هههه

الان این بابا نبود، من چی باید می نوشتم؟

مریم سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 01:00

سلام یه سوال دارم این یاروچطورروش شده بیاددلیل این کارشوتوضیح بده وبه اصطلاح حلالیت بخواد؟؟؟؟؟؟؟واقعاپرروبوده درحدالمپیک!!!!!!!!!!!

والا ما دورو برمون آدمایی که اینو ببینند و برند برای اذیت کردن بقیه مسوولیتشو به عهده بگیرند زیاد داریم! برای همین برام اومدن و حرف زدن طرف اینقدر عجیب نبوده که انجام عملیات از اولش!

شیرین سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 09:48

سلامممممممم
روزتون مبارک!(ببخشیدباتاخیربود)
غربتی جان ببین چه گی بازاری راه انداختیا
ماشالا همم خاطره دارن
یه خاطره بنویس یکم حالمون خوب شه ازخوردو خوراک افتادیم بابا

اینم یه روش لاغریه دیگه، دکتر تکتم سوزن می زنه من خاطره می نویسم!

تکتم سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 10:13 http://drashpaz.persianblog.ir

عزیزم می بینم که حسابی سرت شلوغه و به وبلاگ نمی رسی. عیب نداره کار ذهن آدمو مشغول می کنه و آرامش میاره.
شاد و سرحال باشی

ذهنم مشغول نیست. گیر یه آدمایی افتادم، همش حرف می زنند اونم حرفای گنده گنده :فیلللللللل، هواپیما، نهنگگگگگگ، کِشتی. در این حد گنده!!!!!!

اشنا سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 11:28

اصلا کلا و جزئا ظاهران یه بلاییسر شما دوتا مهندس اومده . چتونه با روان ملت بازی میکنید؟

راه حلی نمی تونم ارایه بدم بجز اینکه شما در دوستاتون تجدید نظر کنید و خودتونو خلاص کنید.

سارای سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 12:28 http://damanekhali.blogfa.com

سلام، دیروزِ منٌ و تو و بنفشه و بقیه مهندسان این مملکت با تأخیر مبارک...

دیشب عیناً این پیامک برای من اومده بود و من امروز صبح خواندمش:(روزت مبارک مهدس سارای حواهر خوشگلم) و حالا وقتی که این پیامک از طرف مشغول الذهن ترین آدم دنیا به واسطه گرفتاری های جور واجور باشه خیلی جای خوشحالی داره، از طرف برادری که به حواس پرتی مشهور شده و یادش میره حتی چای اش را بخوره ...

اون قدیما جایی که کار می کردم (همون که پام شکست توش) اینقدر مهندس بود که به قول خودمون سنگ به سگ می زدی می خورد به مهندس. برای همین دیگه کسی به اون یکی نمی گفت مهندس. هر کی خنگ بازی درمیاورد بهش می گفتند مهندس! همین دیگه اگر کسی از بچه های اونجا به من بگه مهندس، یه دفعه خون به پا می شه که خنگ خودتی!

بیتا سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 13:12 http://www.ifutouchme.persianblog.ir

مهندس جان گی کلمه ایه که کردها باعرض معذرت به گه میگن
شما چرا ازین نوع تلفظ استفاده کردی؟
آقا دزدی تو روز روشن از زبون ما؟

کامنت ها رو بخونید، داستان معلوم می شه!

واییییی. من اولین باره میام اینجا. انصافا چه پست تمیزی هم خوندم
اما واقعا برام جالب بود که چطوری این فکر های وجشتناک مردم به ذهنشون میرسه؟؟!!!

عجب شانسی داریم شما و من!!!!!!!!!!!!!!!

بهارک چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 02:37 http://baharakshop.mihanblog.com/

بعد این همه وقت که اومدم پست چیزی نوشتید آخه این چه کاریه؟؟؟؟

همین از دستمون برمیاد دیگه!

فرشته پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 15:33

:))))
عنوان پستت رو خوندم gay name یا یک سور به بنفشه! بعد فکر کردم تو همون دوست مجازی هستی که بنفشه گفته حقیقی شده ...

حالا ربط gay به من بود یا بنفشه؟

سمانه یکشنبه 18 اسفند 1392 ساعت 23:34 http://Asemanedeit.blogfa.com

نه واقعا الان شما دقیقا کجاییین خواهش میکنم میمیرم اگه نگی

کاشونی

آسمانه جمعه 15 فروردین 1393 ساعت 22:12 http://asemaneh2007.blogfa.com


با این تمرکزی که رو بشقاب کردی تا همیشه تو ذهنت تصویرش حک شده دیگه
وووووووووی
یه وقت تو خیابون با همچین منظره ای روبرو میشی اصلا نمیشه نیگاه نکرد نمیدونم چه خاصیتی داره لامصب

آره والا اون خاصیتش بد کوفتیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد