نمایش ترومن

جیم کری یه فیلم داره به اسم نمایش ترومن. توی فیلم کم کم معلوم می شه زندگی جیم کری از اول تا آخرش توسط یه شوی تلویزیونی خریده شده و لحظه به لحظه اش داره زنده از تلویزیون پخش می شه و همه افراد جامعه اینو می دونند بجز جیم کری.


 

 

توی شرکت قبلی یه بابایی بود خیلی دنبال تاهل بود. یه ذره هم بلند مدت نگاه می کرد و همش دنبال پدرزن پولدار می گشت. خوب پدر زن پولدار هم مغز خر نخورده بود که اون همکار منو انتخاب کنه به دلایل مختلف که اینجا بحث ما نیست.

یکی از بچه ها بود که واسه خودش دختر آسی بود که اسمشو می ذاریم پروانه و خوب معلومه که آقای داماد هم روی این خانم زوم کرده بود. به معنای واقعی هم پروانه داستان ما این داماد رو که اینجا اسمشو می زاریم بردیا، آدم حساب نمی کرد. یعنی یه چیزی می گم یه چیزی می شنوید. بنده خدا رو با قیف قهوه ای می کرد مبادا چیزی هدر بره ولی پشتکار بردیا ستودنی بود.

کم کم بچه ها فهمیدند که بردیا خیلی ادای کاردرستی می کنه و خودشو رند نشون می ده ولی اصلش خیلی هم ساده ست و همین باعث شد جمعیت جوون شرکت سوژه پیدا کنند که این بنده خدا رو سر کار بذارند.

یه روز دیدم بردیا، دور و بر من می پلکه و هی راجع به زن دوم سوال می کنه! برام عجیب شده بود و چون توافق ناگفته بود برای سر کار گذاشتن بردیا. من هم پا به پاش اومدم که یه دفعه یکی دیگه از همکارا که اسمشو اینجا می ذاریم نسترن، اومد وسط بحث و خواست بیاد توی صحبت که من به شدت باهاش برخورد کردم و دیگه حرف نزدم. نسترن ادای اینو در آورد که بهش برخورده و رفت. عصرش برام تعریف کرد که به بردیا گفته بابای غربتی دو تا زن داره و غربتی خیلی بدش میاد و تازگیها زن دوم و مامانش با هم بگو مگو کردند و غربتی عصبانیه و بهش تاکید کرده بوده که به روی غربتی نیاره. شما تصور کنید که ما چقدر خندیدیم که بر حسب تصارف من عکس العمل خوبی نشون داده بودم و بردیا حسابی رفته بوده سرکار. بردیا اینقدر موضوع براش جذاب شده بود که برای همه تعریف کرده بود و همه هم چون مثل قضیه ترومن در جریان بودند هی دم به دم طرف می دادند. این موضوع شد موضوع ابتدایی برای پروژه بزرگتر که همانا شوهر دادن پروانه بود.

یه روز تصمیم گرفتیم پروانه رو شوهر بدیم. طبق معمول من خیلی درگیر سناریو نبودم و هر چند وقت یه بار نسیمی از اخبار سرکار رفتن بردیا به غار من می رسید و از هماهنگی عجیب بچه ها و سادگی بردیا دهنم باز می موند.

خلاصه بچه ها تصمیم گرفتند، پروانه 27 ساله رو به یکی که 45 سالش بود شوهر بدن که خیلی از بابای پروانه پولدارتر بود. یه روز رفتند عروسی پروانه و کلی از میز شام و گروه ارکستر و باقی مخلفات عروسی پروانه صحبت می کردند و طبق سناریو جلوی پروانه در این مورد صحبت نمی کردند و پروانه هم رفت توی قیافه برای همه جلوی بردیا که به جزییات سناریو هم توجه بشه. همه هم می گفتند پروانه خیلی بی جنبه بوده که از وقتی که شوهر کرده خیلی رفته توی قیافه . باید تعریفهاشونو از شوهر پروانه می شنیدید که پیر بوده و پروانه با اینکه باباش خوب پولدار بوده باز گول پول طرفو خورده و از این حرفا. جالبه که بردیا میومد این چیزارو برای کسای دیگه تعریف می کرد و خدا رو شکر می کرد که پروانه رو نگرفته و نمی دونسته اینقدر بی جنبه بوده. ملت هم میومدند پشت سر بردیا چیزایی که گفته بود رو می گفتند و محفل می زدند و می خندیدند.

برای من هم عجیب بود که اینقدر یک دست همه با هم یک کارو دارند پیش می برند و از اینجا بود که یاد نمایش ترومن افتادم و اسم این قضیه رو گذاشتند نمایش ترومن.

چند وقت بعد من و پروانه از شرکت رفتیم ولی بچه ها نمایش ترومن رو ادامه دادند. شنیدم که پروانه سر سال هم بچه دار شده بوده چون پدر شوهرش گفته بوده اگر بچه دار بشه براش توی اسپانیا ویلا می خره. به نظر من اینا دیگه خیلی تندروی بود ولی بعدا" فهمیدم بنده خدا بردیا همه رو باور می کنه.

آهان یه بار پروانه برای تسویه حساب می ره شرکت می بینه یکی دوان دوان یه سویچ X3  می ده دستش که این دستت باشه وقتی میای توی واحد ما، جوری که بردیا ببینه، بگیر دستت. پروانه هم که پایه، همین کارو می کنه. بعدا" نسترن تعریف کرد که سناریوی اون روز این بوده که پروانه بچه اش رو سقط می کنه و شوهرش برای اینکه روحیه بهش بده براش X3 می خره و اون سویچ رو هم یکی از بچه های قسمت بازرگانی با کلی خواهش و تمنا از یکی از توزیع کننده هامون که اونروز رفته بوده شرکت برای نیم ساعت قرض کرده بوده که سناریو خوب پیش بره. تکه دیگه سناریو هم این بود که پروانه دچار افسردگی شده و رفته توی یه کلینیک توی سوییس بستری شده!!!!

واقعا" به نظر من اینا دیگه خیلی تند بود و نمی شد باورش کرد. هر روز یه چاخان گنده تر می ذاشتند توی کاسه بردیا و من عقیده داشتم که دیگه بردیا داره بچه هارو سرکار می ذاره و ادا درمیاره تا اینکه یه بار توی دور همی بچه های قدیمی شرکت، موضوع بحث به اینجا رسید و اوضاع بردیا که هنوز داره خواستگاری می ره و همش هم سراغ افراد خاص و همش هم می خوره توی حالش ولی کم نمیاره و من از نمایش ترومن پرسیدم. یکی از بچه ها گفت که هنوز سیستم ادامه داره و اگر فکر می کنم بردیا باورش نشده اشتباه می کنم. چون یه بار بردیا و کسی که تعریف می کرد توی باشگاه به هم می رسند و در تمام 3 ساعتی که توی باشگاه بودند بردیا داشته یه کله داستان پروانه رو برای یک دوست دیگه تعریف می کرده و نقد کارشناسی می کرده که دخترهای امروزی چه جوریند و چه و چه !!!

من همش فکر می کنم اگر یه روز بردیا بفهمه 70-80 نفر دست به دست هم نزدیک 5 سال سرکارش گذاشته بودند چه حسی بهش دست می ده و نزدیکترین چیزی که به ذهنم می رسه همون نمایش ترومنه و عکس العمل جیم کری!

نظرات 39 + ارسال نظر
رها شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 11:58 http://khoshbakhtkhan.blogfa.com/


اووووووووف
چه سر کاری رفته این بابا
چه همکارای نازنینی

آره بنده خدا.
حالا همین همکارا می خواستند یه کار هماهنگ در راستای شرکت انجام بدن، جون می کندند.

سارای شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 12:10 http://damanekhali.blogfa.com

یه ذره هم عذاب وجدان ندارید دیگه، نه؟! خیالتون راحت ، اگ بردیا یه روز متوجه بشه همه تونُ می بخشه!
از این آدما زیاد هست البته و برای خودم پیش اومده که همکارام یه سرباز امریه متوهم را سر کار گذاشته بودند که سارای مجرده ، البته اون در حد این بود که هر وقت منو میدید سیگار کشیدنش بیشتر می شد، جالبه فراموشی داشت ، رئیس اون واحد چند ماه بعد که قراردادم با اون ها تموم شده بود می گفت یه روز گفته حالا واقعا سارای مجرده

این وجدان که می گی چی هست؟

رها شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 12:10 http://khoshbakhtkhan.blogfa.com/

دیگه زیاده خواه نباش!
ایرانیای عزیزتر از جان تو کارای تخریبی هماهنگ عمل می کنن! اسنادش هم موجوده

راست می گیا!

سارای شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 12:16 http://damanekhali.blogfa.com

اصلا هیچی ، خیلی ها معنی عذاب وجدان نمی دونن، یادم نبود قشر غربتی ، قشریه که الان واسه عذاب وجدان هزار جور فلسفه داره.

ولی خیلی دوست دارم تفسیرت از عذاب وجدان را بدونم

چون نمی دونم وجدان چیه، عذابش هم نمی دونم ایضا"!

elena شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 12:16 http://elen.blogsky.com

حقش بود این بردیا چه پرو خودش دنبال پول بود اونوقت واسه دختراى امروزى روى منبر هم مى رفت!!!!!
تا درس عبرتى بشه واسش دیگه واسه پول دختراى بدبختزو باباهاشون کیسه ندوزه
معیارهاى ادم براى ازدواج باید زیاد باشه و هیچ عیبى نداره یکى با توجه به موقعیتى که داره دلش بخواد یه انتخاب متناسب با خودش باشه...اما اینکه فقط و فقط دنبال پول باشه حماقت محضه...

خواهر من هیچی پول نمی شه، این نظر یک غربتیه، آویزه گوشت کن. بقیه چیزها قابل اندازه گیری نیست، مثلا" صداقت، مهربانی، تعهد. فقط پوله که قابل اندازه گیریه. پس هرچی پدر زن پولدارتر، بهتر!

میم شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 12:21

همین همکارا می خواستند یه کار هماهنگ در راستای شرکت انجام بدن، جون می کندند.

روی یه کاری که اسم اجبار و وظیفه میاد سخت میشه اما اگه همون کار به دلخواه آدم باشه کلی هم استقبال میشه و ایده ها رو میشه

اصلا کاری که دوستانتون انجام میدادن رو نمیپسندم اما آدمی به (خیلی ببخشید) حماقت بردیا حقش همچین بلاییه که دوستانتون سرش آوردن و میارن

خوب من خیلی در مورد بردیا چیزی ننوشتم، چون بحث اصلا" ایشون نبود. کلا" همگی عقیده داشتند که حقشه. من بحثم بیشتر این بود که ارزش نداره برای یه سناریو اینقدر انرژی گذاشت.

elena شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 12:26 http://elen.blogsky.com

نه اصلا این طور نیست همین من هرگز حاضر نیستم با یه مولتى میلیاردر دیپلم ازدواج کنم...
منم البته نمى گم پول بده ولى اگه فقط ادم به پول فکر کنه اصلا جالب نیست البته ادما اصولا دنبال چیزهایى مى رن که یه عمر دنبالش بودن مث کمبود مى مونه( حالا چه بهش رسیدن چه نه) همین من که اینجورى رو منبر مى رم معیار اصلیم تحصیلات بالاى طرف مقابله اما نه همه ى معیارم چون تو این دنیا همه چى نسبى هست حتى پول...

اصلا" این نظر باید حذف بشه!

تکتم شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 12:27 http://drashpaz.persianblog.ir

هجده سال ختلاف سنی؟ خوب دوست من زن استادمون شد با 17 سال اختلاف سنی و خیلی هم راضیه شوهرش X3 که هیچ اصلا ماشین براش نخرید!!!! البته سال اول رو در جریان بودم. الان که دوستم خودش تخصص گرفته و خیلی وابسته پول شوهره نیست اما هنوزم در جریانم که ویلای اسپانیا و بی ام و نداره

اصلا" سناریو خیلی گل درشت بود. خیلی باید ساده دل می بودی تا بشه باورش کرد.
جماعت همه پیرو هیتلر بودند که هرچی دروغ گنده تر، باورش راحتتر.

تکتم شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 12:31 http://drashpaz.persianblog.ir

من بحثم بیشتر این بود که ارزش نداره برای یه سناریو اینقدر انرژی گذاشت.

ببین مشکل اینه که مغز تو زیادی مردونه کار می کنه!!! مرد نه از نظر جنسیت واقعی از نظر تفکر که یک بحث روانشناسیه! من طبق نظر همه اساتیدم هردوطرف مغزم فعاله و واسه همین هردو جنس رو درک می کنم.
خاله زنک بازی نه تا انرژی نمیبره بلکه انرژی زا و مفرح هم هست!!!

باز خدارو شکر یکی گفت مغرم کار می کنه!!!!
آره خاله زنک بازی خیلی هم باحاله ولی باید یه مدیر پروژه داشته باشه که بشه کنترلش کرد چون مثل گوله برفی می مونه که از بلندی پرتش کنی تا برسه پایین غولی می شه. برای همین چون من مدیر پروژه خاله زنک بازی دور و برم نمی شناسم، کلا" دید حذفی دارم.
الان اون شرکت به شدت درگیر این موضوع حرف کشیدن و بردن آوردنه.
توی یه شرکت 5 نفره این موضوع مصیبته، حالا توی شرکت 4000 نفری ببین چه مرضیه!

elena شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 12:33 http://elen.blogsky.com

Chera???

چون با نظر من مخالفه. اینجا دموکراسی حرف آخرو می زنه!
اینجا همه چی زوریه!

تکتم شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 12:51 http://drashpaz.persianblog.ir

الن جان الان شعار میدی چون هنوز مجردی توی زندگی نیفتادی. من با کمال میل حاضرم به عقب برگردم و با یه مولتی میلیاردر ( نه کمتر) ازدواج کنم. با وجود اینکه همسرم و زندگیم رو خیلی دوست دارم
هرکی گفته پول خوشبختب نمیاره حرف مفت زده. پول شرط لازم برای خوشبختیه فقط کافی نیست!!!

ببین من یه چیزی می دونم که می گم. پول خیلی چیز خوبیه. نخوردیم نون گندم، دیدیم دست مردم.

تکتم شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 12:53 http://drashpaz.persianblog.ir

از خدمات اون شرکت هم شنیدم زیاد راضی نیستن. فی الواقع قبلا برای اینترنتش مشتری داشت که الان اون رو هم میگن بدرد نمیخوره و باقی شرکتها رو دستش اومدن.

شما اینقدر وقت داری هی فرت و فرت نظر می ذاری، چرا عکسای میز شامو نمی ذاری، بیخودی 10 بار صفحه رو REFRESH کردم.

elena شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 12:55 http://elen.blogsky.com

نخیر دموکراسى یعنى حرف همه باید مورد توجه قرار بگیره..
اینجا سایه ى دیکتاتورى حکم فرماست
غربتى دیکتاتوررررررررررررر

برای یک وکیل دقت در خواندن متن خیلی مهمه. من نوشتم، حرف آخرو می زنه نه اول. یعنی من همش حرف خودمو می زنم اگر جا شد، حرف بقیه!

elena شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 13:03 http://elen.blogsky.com

باز اومدیم تو کوچه غربتى اینا
اى خواهر تکتم جون اینقد ز گهواره تا گور دانشجویئدیم معیار هامون همه بهم ریخت خواهر...هعى روزگار

رها شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 13:06 http://khoshbakhtkhan.blogfa.com/

من شدیداً با نظریه غربتی و دکتر جون در باب پول موافقم

دموکراسی یعنی همین. فقط همدیگرو تایید کنیم. همه یک شکل، یه فرم، یک عقیده. اصلا" هم شبیه کره شمالی نیست اینجا.

elena شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 13:07 http://elen.blogsky.com

باز اینجا منو دعوا کردین شماها
چرا یه بچه ى کنکور دار امتحان دارو سرزنش مى کنین!!

شما درس داریو هی ول می گردی تو اینترنت؟
بدو برو سر مشقات.

میم شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 13:29

همین دیگه چون دنبال پدرزن و پدرشوهر پولدار بودیم تا حالا مجرد موندیم

آره والا، نمی دونم چرا اینقدر نایاب شدند؟

شیرین شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 14:27

سلامممم
سلاممممم
درتایید حرفای دکتر وغربتی ویکی دیگه که نمیدونم اسمشون چی بود بایدبگم
اره بایه ملیاردر ازدواج کردن خیلی عالیه اماااااااااا
تامیری تکون بخوری همین شوهر میلیاردربهت میگه خب چته!!؟چی کم داری ؟این همه پول برو حالشوووو ببر چیکارررررربه من دارییییی!!؟
اونوقته که تا فی خالدونه آدم میسوزززززززه!!!

والا بقیه رو نمی دونم ولی من اگر پول داشته باشم تکون نمی خورم. کلا" ثابت می شم. بنابراین مشکلی هم پیش نمیاد.

تکتم شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 15:07

چرا ما فکر میکنیم لزوما هر پولداری خاینه و هر بی پولی امامزاده؟
میخوایم سوز دلمون رو آروم کنیم؟؟؟

من کاری به آدمش ندارم. خود پول لامصب بد چیزیه. خیلی خوبه.

رها شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 15:08 /http://khoshbakhtkhan.blogfa.com/

غربتی و دکتر رو نمی دونم اما من درباره ی شوهر پولدار حرفی نزدم!
من نظر اون دو نفر دیگه رو در باب پول و نقش لازم و ضروریش در خوشبختی تایید کردم
شرط لازم و نه کافی!!!

منم به نظرم پول خیلی مهمه.

چرا نمایش ترومن رو ول کردید چسبیدید به پول؟
هر کاری می کنم اینجا می شه مرکز تبادل افکار.

تکتم شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 15:17

در خوبی پول که باهات موافقم. فقط میگم شوهر بی پول خیانت کنه خیلی سوزشش بدتر از شوهر پولداره!!!!
یه کامنتم این وسط نرسید یا باز از لجت تایید نکردی؟؟؟

والا اینارو خیلی دست اندرکار نیستم نمی تونم جواب بدم. یه سری COMMENT ها رو در راستای چیزی که توضیح دادم حذف می کنم.

elena شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 15:22 http://elen.blogsky.com

منم از موضعم کوتاه اومدن زشته همه بگن پول من مخالفت کنم:-))
ولى دوستتم شک نکن خودشو زده به کوچه على چپ ادم این قد ساده و زودباور اون هم از جنس ذکور اصلا خلق نشده

با توجه به قراین و شواهد اینطور نیست. بنده خدا، گیجی بود برای خودش. یه عالم دیگه ای داشت. در عین حال خیلی پررو.

رها شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 15:43 /http://khoshbakhtkhan.blogfa.com/

به به!
چه همه مثل نمایش ترومن بوده!!!!!! اوه! چه جالب!

آفرین، در راستای اهداف وبلاگ حرکت بکنید.
اون "اوه" خیلی باحال بود وسط COMMENT .

ستی شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 15:57 http://dokhtarmohajer.blogfa.com

امان از این ملت همیشه در صحنه !
یعنیا محاله یه جا خبر از سرکارگذاشتن باشه و ملت با پشتکار ایرانی حضور نداشته باشن !
هی بابا بحث پسر فقیر و دختر پولدار که همیشه بوده و هست و خواهد بود !....
ولی جدیا وقتی من خودم رو وقتی جای بری بیچاره می گذارم دلم می خواهد از صفحه روزگار به خاطر این قدر سوتی بودن حذف بشم !
حالا پایان اون نمایش چی شد ؟؟؟

البته بردیا فقیر نبود و هم پدرش دستش به دهنش می رسید و هم خود بردیا از اینور اونور کارش هر سال ماشینشو عوض می کرد ولی خوب خیلی تابلو محدوده خواستگاری رو از یک رقمی به بالا تعیین می کردو مثلا" به محض اینکه خانم جوانی رو توی شرکت می دید به سرعت می پرسید ماشینش چیه! اگر 206 به بالا بوده یه سری برای طرف تکون می داد تا بعد خدا چی می خواد. با همین APPROACH هنوز هم مجرده!
نمی دونم. دیگه اینقدر برام جذاب نیست.

شیرین امیری شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 18:16

ببین اصولا موجود مذکری که میره دست میزاره رو دختری که خیلی ازخودش بالاتره و به هم هیچ رقمه نمیخورن به حد کافی ساده و گاگول هست و حقشه که نمایش ترومن سرش دربیاد..
اما ازهرچه بگذریم پول خعلی چیز خوبیه بیشتر ازهرچیزی که فکرشو کنین پول چیز خوبیه باور کنید اکثریت قریب به اتفاق مشکلات رو با پول میشه حل کرد..
غربتی جان تازه امروز ایملیمو دیدم مشکلی که نداره دیر نشده احیانا؟

مساله اصلی این بود که بردیا از خیلی از کمالات دیگر هم بی بهره بود، بنده خدا. خیلی ها هستند پول ندارند ولی خیلی کمالات دیگه ای دارند.
آره آبجی خانم پول خیلی چیز خوبیه!
نه، شما بفرست. هرچی بیشتر، بهتر.

بنفشه شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 19:06

ولی واقعاً خیلی جالبه اینهمه آدم باهم هماهنگ بودن واقعاً آفرین
ولی نامردیه سرکار گذاشتنه یه آدم اینهمه مـــــــــــدت! خدایی یکی آدمو اینجوری سرکار بذاره خیلی ناراحت کننده و برخورندس! خدا همه رو شفا بده واقعاً!
حالا چرا کسی واسه تو آستین بالا نمیزد! حساب میبردن ازت؟! شایدم پشت سرت واست داستان داشتن؟

دریغ از یه هماهنگی برای کار.
شاید، اینقدر هم گوج بودم و هستم که حالیم نمی شه!

بنفشه شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 19:22

تا این موقع شب سرکار چیکار میکنی؟!!!!!!!!!!!!!! برو خونه زیپ کاپشنم میدی بالا بند کلاهم میکشی! بدو!

چشم، چشم، چشم.

میم شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 19:55

راستش من یکی که هیچ رقمه آبم با آدمایی مثل همکار شما تو یه جوب نمیره، حرفمم اینه که اگه دارن جلو روم برای یکی میزنن یا یکی رو دست میندازن حتما پشت سر منم برای من اینکارو میکنن
به قول بنفشه خانوم خیلی برخورنده و ناراحت کننده است.
آما منم قبول دارم که پول حرف نداره و چیزی بیشتر از خیلی خوبه

خوب معلومه که اینجوریه.
پول که نگوووووووووووووووووو.

ستی شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 20:35 http://dokhtarmohajer.blogfa.com

فرای همه ی بحث های شده ، پول وقتی معنی می ده که طرف آدم باشه !
با همه این هماهنگی ها خوب پس همه آدم ها بردیا هستن البته به شکل های مختلف
غربتی جان ، شما الان با طرز فکر بردیا مخالفی عایا ؟
وقتی آدم تا یه حدی داشته باشه خوب سطح انتظاراتشم به اون سطح می ره بالا و بردیا رسیده به مولتی میلیاردری طرف
البته بازم به نظر من پول خوبه ولی وقتی از سر تا ته طرف یه ارزنم نمی أرزه به درد جرز لأی دیوارم نمی خوره
اگه اختلاف مالی از یه سطح بیشتر باشه پول داره به طرف مقابل به چشم عروسک نگاه می کنه نه همسر

من الان با طرز فک خودم هم مخالفم که دقیقا" نمی دونم چیه، چه برسه به بردیا.
ببین کسی که خودش پولدار شده یعنی تا حد زیادی عقلش کار می کنه پس از دید من نمیومد دخترشو به بردیا بده که از خیلی لحاظ کم داشت که اولیش شعور بود. بردیا روی همین یه قلم کار می کرد، یکی که سهله، ده تا پدر زن پولدار تور می کرد.

مهتاب شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 20:50

از سرکار گذاشتن اصن خوشم نمیاد،هیچوقت تو همچین بازیهایی شرکت نمی کنم! پول هم که اینقد خوبه که هر چی ازش بگم کم گفتم!

این دیگه سرکار گذاشتن نبود، فتنه بود.
پول هم که خودتون فرمودید.

شیلان شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 21:57

خیلی بدم اومد از این کار
به نظرم خیلی گناهه
یک ماه که وبتون رو دنبال می کنم ولی هیچ وقت نظر نذاشته بودم ولی به قدری این پستتون من رو ناراحتکرد که اگه می شناختمتون با پرواز بعدی تهران بودم و با دوستتون صحبت می کردم
واسه همهی اکیپی که این کار بد رو انجام ددن و نقشی تو اون داشتند بد ترین ارزو ها رو دارم

من هم برای کسی که فقط به یک دلیل برای کلی آدم که به کلی دلیل برای کسی برنامه ای رو چیدند، بدترین آرزوهارو می کنه، همون طور ارزو می کنم.
لطف کنید دیگه اینجا تشریف نیارید.

تکتم یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت 00:29

ببین من یه چیز دستگیرم شده. بردیا اینقدر موجود مزخرفی بوده که حتی یک رفیق صمیمی و یار غار نداشته که بهش گوشه بده که سرکاره. تو پسرا رفاقت خیلی ساده تر از دخترا اتفاق میفته و این بشر حتی اینقدر قابل تحمل نبوده که یک رفیق چسر داشته باشه!

خیلی بیشتر از این چیزی که گفتی، مثلا" کار کوچیکش نشون دادن ک.ا.ن.د.و.م به خانمهای زیر دستش بود هر چند وقت یک بار، حالا نمی دونم به چه هدفی. اینو نوشتم چون اولا" تو تنها خانمی هستی که می شه این جوابو برات نوشت. دوم اینکه یک کسی آرزوهایی که شایسته خودش بوده روانه کسایی که نمی دونه کرده.

شیرین یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت 08:21

سلاممممم صبح عالی بخیرر
من فقط اینوبگم وبرم
دکتر جان همونطور که ادمایی مث بردیا پیدامیشن خانومایی هم هستن که واسه اقایون پولدار نقشه میکشن وبه مراتبببببب خطر ناکترازامثال بردیا هستن
و همه ی ما خانوما میدونیم که کافیه یه زن اراده کنه اونوقت یه ادم پولدار که هیچ یه امامزاده روهم میتونه ازراه بدر کنه!

غربتی جان !درمورد بردیابایدبگم یکی که انقد پرته اصلا دیگه حال نمیده سرکارش بزارن درست مث اینکه یه تیم ضعیفو هی بهش گل بزنن !!
من فیلمو دیدم اینکه بفهمی خصوصی ترین روابط ولحظه هاتو ملت می دیدن حس بدیه!(اینم کامنت درمورد پستتون)
روز خوش

اون که بعله.
گل زدن به یه تیم ضعیفی که بعد از هر گلی که می خوره میاد می گه، حال کردی بهت آوانس دادم، مزه می ده.
آره خیلی فیلم بدیه از لحاظ همزاد پنداری.

نجمه یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت 09:08

حالا بعد از ده سال می فهمید این آقا بردیا همون چند سال پیش با پروانه ازدواج کرده و همتون رو این همه سال سرکار گذاشته. چه حالی بده
آی بخندم آی بخندم......

نه من هنوز با پروانه در ارتباطم، این اتفاق فقط در صورتی میفته که من تبدیل به شیپور بشم.

رها یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت 11:48 /http://khoshbakhtkhan.blogfa.com/

هر چی کامنتهای بیشتری رو می خونم بیشتر به دلیل هماهنگی ملت برای ضایع کردن بردیا خان پی می برم!

من نمی خواستم چیزی در مورد بردیا بنویسم. اگر توی متن هم توجه کنید سریع از روش رد شدم به هزار و یک دلیل.
هماهنگ شدن این همه آدم که در خیلی موارد تضاد منافع هم داشتند یعنی یه (چند)مساله مهم پشت قضیه بوده.

میم یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت 11:51

این بابا بیشتر از همسر پولدار به یه روانشناس متبحر احتیاج داره، به نظرم همکارانتون باید گلریزون میکردن و بیمارستان روانی بستریش میکردن
بیاید دست به دعا شیم خداوند امثالهم رو شفای عاجل عنایت بفرمایند و مارو از شر این دسته موجودات نجات بدن (آیکون دستها به صورت دعا برای آمین)

من که نجات پیدا کردم(کارمو عوض کردم) ولی برای بقیه دعا می کنم.

عفیفه خاتون یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت 13:20 http://kenesmirza.blogsky.com

این آدم به طرز عجیبی به "او" شباهت داره! اگر آمار دقیق شغلهای او رو نداشتم حتما شک میکردم در مورد یک نفر حرف می زنیم.
به مشکل این مرد میگن گراندیوزیتی و این آدم رو گراندیوس یا خود بزرگ بین میخونن. یعنی طرف کلا توهم خاصی از خودش داره. اما بخاطر این یک مورد نیست که میگم خیییییییلی شبیه "او"ست. بخاطر جوابی که به دکتر تکتم دادین میگم. مشکل انحراف جنسی!

منم می خواستم برای دکتر تکتم همون مثال رو بزنم ولی ترسیدم خوشتون نیاد. البته ما توی عالم همکاری یه چیزهایی می دیدیم که شاید در برابر خانمهای مورد نظر برای ازدواج اینطور نبوده ولی خوب شباهتش زیاد بود.

ز.ی یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت 22:52

الان اگه بردیا یکی از خواننده هات باشه چه حسی بهت دست میده؟

هیچی، چون اینقدر ختگ بود که نمی فهمه خودش موضوع پست بوده!

ghonche چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 12:16

تو یکی از کامنت ها خواندم نوشتی بردیا از هیچ چیز بهره نداشت
ولی من بهت میگم اگه پول داشت بقیه مسائل تو حاشیه بود
چون ایرانی ها بر خلاف ادعایی که دارند ما مردمان مذهبی هستیم و قناعت پیشه کردیم خیلی مادیگرا و تجمل گرا هستند
اگر یک آپارتمان داشته باشند هیچ وقت راضی نمی شوند دنبال بیش تر کردن سرمایه شون هستند در صورتی که مثلن تو کشوری مثل هلند اگه یک آپارتمان داشته باشند براشون کافیه با بقیه پول و درآمدشون میرن مسافرت دور دنیا یا کار های خیریه انجام میدهند
دلم برای بردیا میسوزه امیدوارم پولدار بشه تا به آرزوش برسه

پول داشت اندازه خونه و ماشین و سفر آلمان در زمان جام جهانی ولی یه چیزی نداشت که می خواست با وصل کردن خودش به اعیان (نه پولدار تازه به دوران رسیده) به اون دست پیدا کنه که خوب اونها رندتر از بردیا بودند!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد