یه خاطره سریع-خورش آلو اسفناج

امروز قبل از کار داشتم وبلاگ فست فود سمیر رو می خوندم یعنی عکساشو نگاه می کردم. رسیدم به پست آلو اسفناج. یه خاطره یادم اومد گفتم سریع بگم.


 

 

 

یادتونه در مورد سردرد و زید دوران جوانی نوشته بودم. خاطره ام در مورد ایشونه.

بنده خدا پدر دوست دوران جوانی ما همون سال آخر تحصیل به رحمت خدا رفتند و از اونجایی که ما رو تحویل می گرفت و 2-3 باری مجبور شده بودم با اون مرحوم تخته نرد بازی کنم تا حوصله اش سر نره. برای تسلیت رفته بودم منزل دوست مورد نظر و خوب چون فکر می کردم یه ذره خاص تر از باقی همکلاسی ها یا هم دانشگاهی ها هستم، زودتر رفتم. مادر دوستمون هم برامون عزت گذاشته بود و خورشی که خیلی خوب می پخته و در فامیل بهش معروف بود رو هم پخته بود که همانا خورش آلو اسفناج بود. از شانس شخمی ما من اصلا" نمی تونم اسفناجو تحمل کنم. نه مزه شو نه بافتشو نه بوشو. هیچی شو. از همه بدتر، چندباری که سعی کردم اسفناجی که در حالتهای مختلف پخته شده، بخورم، هر جوری بود اسفناجو جویدم ولی بعدش هرچی تلاش کردم نشد قورتش بدم. انگار با زبونم منافات داشت. هی لیز می خورد تا می خواستم هدایتش کنم به سمت گلوم در می رفت، می رفت سمت لپم. خلاصه جویدنش یه داستان، قورت دادنش یه داستان دیگه بود.

حالا ببینید من توی رو در بایسی و توی جو سنگینی که بود و برای احترام هم هی برام می کشیدند که بخورم، چه عذابی کشیدم تا غذامو تموم کنم. دقیق 45 دقیقه سر سفره بودم اینقدر غذا خوردنم طول کشیده بود. تا اینکه مادر دوستم صداش دراومد که من پام خشک شد، شما سر سفره باشید من دیگه می رم روی مبل بشینم، تو خیلی آروم غذا می خوری که خیلی خوبه و برای سلامتی مفیده.

خلاصه من غذامو با بدبختی تموم کردم. داشتم به خودم می بالیدم که از این امتحان سربلند بیرون اومدم و تونستم حال بدمو از غذا نشون ندم. موقع جمع کردن سفره یه دفعه دوست ما برگشت به مامانش گفت: اییییییییی مامان، غربتی از اسفناج بدش میاد، حالش به هم می خوره وقتی توی غذا باشه، یادم نبود بهت بگم.

می خواستم با چاقو بکنم توی شکم دوستم که بی انصاف من این همه زحمت کشیدم این غذا رو دادم پایین به جای اینکه این حرفو اول بزنی بعد از اینکه این همه زحمت کشیدم تازه دهنتو باز می کنی، گند می زنی به این همه زحمت من. تازه مادر بنده خدات هم کلی برزخ شد که چرا اینقدر برای من خورش کشیده. بماند که چقدر من تلاش کردم موضوع رو ماستمالی کنم که نه چون آلو داشت من خوشم میومد و کلی کیف کردم از مزه غذا!

همینه که من هر وقت اسم آلو اسفناج میاد، خندم می گیره از تلاش مذبوحانه ای که انجام داده بودم.

نظرات 12 + ارسال نظر
تکتم (دکتر آشپز) چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 13:05 http://drashpaz2.persianblog.ir/

بیا مشهد برات آلو قیمه میپزم.
خودت گفتی آلو دوست داری

من شکر خوردم، قند شکستم!
البته برای شما هم از همون فیلمها می تونم بازی کنما!

پدرام چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 13:05

سعی تان مشکور و اجرتان محفوظ

از دست این آدم های مردم آزار
تو اون فاصله تو دلش چه قندی آب میشده و چه لذتی میبرده
آخر قضیه اعلام کرده تا بگه حواسم بود چه زجری کشیدی
این چه دوستهایه که انتخاب میکنی
خوب البته جوون بودی

پ.ن: از اسفناج بد نگو خانم دکتر عصبانی میشه، دفعه قبل داشت گوش من رو میبرید

بیشتر باید بگم اون بنده خدا چه دوستی انتخاب کرده بود! به هر حال جوون بود و جاهل.
اسفناج بد نیست ولی وقتی کوبیده می شه، لیز می شه و فراررر.

م؛ط چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 13:22

من هم از اسفناج متنفرم فقط یه مدل هست خودم درست میکنم اون قابل خوردنه؛غلط املایی هات زیاد شده ها محفل برگزار میکنند نه برگذار بعدش هم خورش نه خوش

درست شد.

فرشته چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 15:43

یاد کیک اسفناج دکتر آشپز افتادم

آره منم همینطور

تکتم (دکتر آشپز) چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 17:21 http://drashpaz2.persianblog.ir/

چقدر من در این پست ارج گذاشته شدم!
بابا والا بخدا به جون آوینم نه کیک اسفناج مزه اسفناج میده نه کیک کدوسبز مزه کدو! هردو این کیکها برای امثال غربتی اختراع شده که از یه چیزی بدشون میاد ولی حیفه از خواصش بی نصیب بمونند

اولا" که صلوات
بعدشم مادرم بچه که بودم توی قرمه سبزی اسفناج می ریخت اونم خیلی زیاد که این هدف هم محقق بشه. الان هم که قد چنار شدم همچنان ادامه داره ولی اینها از زجری که اونروز کشیدم کم نمی کنه. خیلی بد مزه و لیز بود

میم چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 18:21

چیزی برای گفتن ندارم چون در جوار دو نفر مثل شما گذران زندگی میکنم، تو خونه ما تقریبا به تعداد نفراتی که سر سفره غذا میشینند ذائقه وجود داره و باید موقع طبخ غذا به فکر همشونم باشی

تکتم (دکتر آشپز) چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 18:44 http://drashpaz2.persianblog.ir/

عزیزم
تو بیا پیشم من قول میدم قیمه اوریجینال درست کنم و از یک هفته قبل تا یک هفته بعد عبور اسفناج از سر کوچه رو هم ممنوع کنم.
بین خودمون باشه منم یه بار خونه مادرشوهرم آلو اسفناج زیارت کردم خوشم نیومد!!! اما بورانی اسفناج بشدت دوست میدارم.

خواهش می کنم. دست شما النگو.
وایییییییی، منو این همه خوشبختی محاله، محاله.
بجز پرسشنامه اصلی، 3 تا میل دیگه هم گرفتم از شما. خیلی زحمت کشیدید.

پدرام چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 19:57

بخدااااااااااااااا خاصیت خاصی نداره
اشتباه شده
خاصیتش مثل سایر سبزی هاست
البته مزه اش، نه
جا افتادن یک صفر ناقابل در محاسبات باعث شده "هزارم" به "صدم" تبدیل بشه

پ.ن: اوه، من فرار کردم، خانم دکتر داره با دیگ پر اسفناج میاد

من اینارو نمی دونم، فقط می دونم خیلی لیزه.

یالا در برو، من معطلش می کنم.

پدرام چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 20:03

خورشت بادمجان به این لذیذی
خورشت آلو به این خوش طعمی
خورشت قیمه به این خوشمزگی
نرگسی به این خوبی

آخه چرا دوست دارید همه چیز رو به همه چیز پیوند بزنید
آلو اسفناج
آلو قیمه
قیمه بادمجان
آخه چراااااااااا
هر چیزی اصلش خوبه

همه دستشون توی کار خیره!

تکتم (دکتر آشپز) پنج‌شنبه 26 دی 1392 ساعت 11:38 http://drashpaz2.persianblog.ir/

پدرام خان اینایی که گفتی همش رو اعصابه بجز قیمه بادمجان که بشدت دوست میدارم!

من بادمجون دوست دارم ولی وقتی می خورم زبونم گنده می شه، راه گوش و گلوم می خاره و دماغم کیپ می شه. برای همین نمی خورم.

باز شما جمع شدید توی وبلاگ من با هم معاشرت کردید؟

بهارک شنبه 28 دی 1392 ساعت 01:51 http://baharakshop.blogfa.com/

چی بگم

آسمانه شنبه 6 اردیبهشت 1393 ساعت 20:33 http://asemaneh2007.blogfa.com

این تنفر شما از خورش اسفناج مث تنفر من از خورش کرفسه

من تنفرم از هر دو در یک سطحه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد