خاطره دزدی4- اوس عباس

آقا داشتم می گفتم. اوس عباس نجار واسه خودش دلقکی بود و از اونجایی که دست به منقلش هم خوب بود. کمتر از میلیارد چاخان نمی کرد. کلا" این جماعت مفنگی رو که می بینه آدم، احساس کمبود می کنه بس که هر کاری رو توی رویاهاشون انجام دادند و همیشه هم پول دارند و کسی نیست که پولشونو نخورده باشه از برلوسکونی گرفته تا مامور شهرداری!

از عملیات نجاری هم براتون تعریف کردم که تکون می خوری کلی خاک اره درست میشه. ما دو تا نیسان چوب خریدیم. تا حالا دو تا خاور خاک اره صادر کردیم هنوز هم کلی چوب و خاک اره داریم!!!!!!!


  

این اوس عباس ما هم توی کارگاه خودش با همین مشکل خاک اره مواجهه و از اونجاییکه خیلی زرنگ تشریف داره می رفته توی بیابونهای اندیشه که نزدیک کارگاهشه آشغالاشو خالی می کرده. می دونید که این کار جرمه و اگر دولتی ها ببینند آدمو جریمه می کنند. چون توی همه جای دنیا برای از بین بردن زباله و نخاله باید عوارض داد که چون خیلی از ماها زرنگیم نمی دیم.

البته بگم که توی مناطق صنعتی تهران سالیانه یه مبلغی بابت عوارض پس ماند از هر پلاکی می گیرند که در حدود ماهی 63 هزار تومن می افته برای هر 500 متر بنا.


خوب می گفتم، یه بار اوس عباس آشغالاشو بار می زنه و نزدیک غروب می ره سمت بیابون که آشغالا رو خالی کنه که توی تاریکی می بینه یکی با چراغ قوه اومده سراغش. طرف خیلی شیک و مرتب با کت و شلوار بوده و همون جا شروع می کنه اوس عباسو به توپ و تشر بستن که مرتیکه چی کار می کنی. مگه حیاط باباته که اومدی آشغال خالی می کنی. این همه وقت منتظرت بودم پس تو بودی هی میای آشغال می ریزی و یالا راه بیفت بریم شهرداری ببین چه بلایی سرت میارم.

خوب مفنگی جماعت پای منقل و الانا پای پایپ خیلی کارش درسته ولی در واقع بهش پخ کنی در می ره. اوس عباس هم مستثنا نیست و می ترسه و طرفو سوار ماشین خودش می کنه و راه می افتند سمت اندیشه.

اوس عباس تعریف می کرد که توی راه جیک نمی زده و طرف با عصبانیت هی می زده روی داشبورد تا اینکه می رسند به شهر و یه مسیری رو که می رند، طرف به اوس عباس می گه بزن کنار من برم اینجا کار دارم. اوس عباس ساده هم پارک می کنه و این بابا میره دنبال کارش. 1 دقیقه،2 دقیقه، 5 دقیقه، 20 دقیقه، نیم ساعت می شینه توی ماشین منتظر اون شهرداری چی که بیاد ببرتش شهرداری ادبش کنه که به صرافت میفته که نه بابا این طرف از ما هم زرنگ تر بوده، توی بیابون دنبال تاکسی مفت می گشته مارو اوس کرده. تا اینجا مارو کشونده، من خنگو بگو که منتظرش وایسادم منو ببره جریمه کنه.

همین دیگه گازشو می گیره می ره و هنوز هم که هنوزه به عنوان مثالی برای ساده دلی و خنگی خودش تعریف می کنه.


نظرات 19 + ارسال نظر
م؛ط شنبه 7 دی 1392 ساعت 11:09

سلام عزیزم؛ دیگه خاطره از این و اون تعریف نکن بی مزه است همون کارهای خودت قشنگ تره

خودم که همش شامورتی بازی در نمیارم. بعضی اوقات هم کفگیرم به ته دیگ می خوره.
منظورت اینه که توی اوج از وبلاگ نویسی خداحافظی کنم؟

رها شنبه 7 دی 1392 ساعت 11:45 http://khoshbakhtkhan.blogfa.com

من فکر کردم طرف الان تیزی میذاره بیخ گلوی اوس عباس و ماشینش رو می دزده!
خیالم راحت شد
پ.ن: چقده بدبینم من!

بدبین نیستی، خطرناکی!

asghari شنبه 7 دی 1392 ساعت 12:50

ما در وبلاگ محترم شما خیلی اتفاقی روی یکی از این لینک های سبز رنگ کلیک نمودیم...حال چند روزی است که به ف ا ک فنا رفته ایم. هر صفحه ای که باز می کنیم خود به خود به صفحات دیگر سوئیچ می شود. حتی قادر به رویت صفحه گلستان سایت دانشگاه نمی باشیم. آیا خودتان راهکاری دارید؟ آیا خیلی به فنا رفته ایم یا مشکل جزیی است؟
با تشکر
یک عدد مهندس خنگ در زمینه تنظیمات صفحات وب

نه والا، راستش خانم ما تا سر اینجا درس داده.

بهار(spring) شنبه 7 دی 1392 ساعت 13:01

میدونی چرا یک نیسان چوب ،یک تریلی خاک اره میده؟؟؟
چون آب مماختون میریزین توش

راست می گی، اصلا" چسبنده نبود. روون روون بود!

بهارک شنبه 7 دی 1392 ساعت 14:55

والله با دقت که وبلاگتونو میخونم متوجه میشم که جماعتی موندن در زن یا مرد بودن شما. حالا من نمیخوام قضاوتتون کنما .اووووو
اما اگه خانم هستید که خیلی خانم آقایی هستید و زیاد زن بودنتونو رو نمی کنید
واگر آقا هستید که آقای جالبی هستید که کمی متفاوتید ولی بازم گاهی مردبودنتونو رو نمی کنید بجز همون قسمت آب دماغ که کار یک مرد یا زن مرد نما میتونه باشه.
حالا علامت سوالی وجود داره برای من که تا حد زیادی میدونم جواب هم نمیدید. و روشن نمیشه.
بعله این بود انشای من. گفتم بگم فکر نکنین لالم

انشای خوبی بود، بیشتر سعی کنید با کلمات بازی کنید. ضمیرها رو هم به خوبی استفاده می کنید. 15 تمام!

تکتم شنبه 7 دی 1392 ساعت 15:26

ولی شهرداری چی ها از دزد هم بدترند!
شوهرمن سرشاخه های یک درخت جلوی کارگاه رو کمی بریده بود اومدن 800 هزار تومن جریمه اش کردن! دل من که خنک شد چون بهش گفتم یه چاله پای درخت بکن نفت بری و روشو هم خاک بریز به حرفم نکرد !!!

ای درخت کش قاتل

من که نریختم ! پیشنهاد دادم اما فکر کنم روح درخته نفرینم کرده! تو بد هچلی افتادم. واقعا دوروزه معنی استیصال رو درک کردم!

تازه کجاشو دیدی؟
روحش شب میاد تو خوابت

من به روح اعتقاد ندارم.

آره می دونم!

چرا آی پی منو از رومانی میزنه؟

آخه ip مریخ نداریم که.

بهارک شنبه 7 دی 1392 ساعت 20:59

15 هم نمره بود به من دادید؟
شاید منظورتون 15 از 15بود 5 نمره اشم واسه کاردستی که حتما میگیرم میشم 20.
چنین آدم از خود مچکریم من.
اما وبلاگ نویسی شما طبق اصول مدارس الان که نمره ای نیست و بسیار خوب و خوب و متوسط و ... دارن در حد بسیار خوب هست.
موفق باشید.

نخیر نمره ترجمه، کاردستی، پروژه، پاچه خاری همه رو هم حساب کنیم 17 بیشتر نمی شه. شما باید بیشتر وبلاگ بخونی!
البته مادرم عقیده داره من حرف ندارم و علاوه بر کمالات معنوی بسیار هم زیبا می باشم

پدرام شنبه 7 دی 1392 ساعت 21:44

یارو آدم خوبی بوده که فقط سواری مجانی گرفته
میتونست مبلغی هم به عنوان جریمه فوری از اوس عباس طلب کنه

پ.ن: خشم ات از آدمهای گرفتار اعتیاد باعث شده نثر نوشته ات خشن و عصبانی باشه

راست می گیا!

بنفشه شنبه 7 دی 1392 ساعت 21:59

آآآآآآخی! حالا چرا پیادش کرده بود منتظر شده بود همونجا زودی در میرفت خب!

تو هم بنگ بزنی همینجوری می شی!

پدرام یکشنبه 8 دی 1392 ساعت 08:10

خانم دکتر:
فکر نمی کنی آه مهندس جــان از آه درخته قویتر باشه؟
وقتی سرظهر میای غذاهای خوشگل و خوشمزه ت رو به رخ می کشی!
دهن مهندس جــان رو آب میندازی، انتظار این مشکلات رو باید داشته باشی

باز اومدید اینجا رو کردید چت روم. برید تو کوچه خودتون بازی کنید!

پدرام یکشنبه 8 دی 1392 ساعت 09:23

نمی روم
اینجا رو دوست دارم
محیط اش خوشگله ، صاحبش هم باکلاسه

اوف، از کلاس خواننده هاش براتون بگم که حرف ندارن!

پدرام یکشنبه 8 دی 1392 ساعت 09:25

افففففففففففففففففففففففففففف

....علاوخ بر کمالات معنوی .....

شما سر صبحی کار نداری؟

پدرام یکشنبه 8 دی 1392 ساعت 09:32

تو دفتر حاج آقا صورتی نشستیم داریم وبلاگ شما رو رصد می کنیم

اتفاقا" حاج آقا لپ تاپ صورتی الان توی کارگاه ماست داره با دکتر چوبکی در مورد آلاچیق جایی صحبت می کنه!
با کت شلوار بوت پوشیده و پاچه شلوارش توی ساق کفششه.
این مزونی که لباس این بابا رو طراحی می کنه باید آتش زد.

پدرام یکشنبه 8 دی 1392 ساعت 09:40

تو رو خداااا یک عکس از پاچه شلوارش بگیر بگذار تو وبلاگت

جرات ندارم.

البته مادرم عقیده داره من حرف ندارم و علاوه بر کمالات معنوی بسیار هم زیبا می باشم!!!!!!!
جدی؟

چیه به ما نمیاد مادرمون ازمون تعریف کنه؟

بوت , کت شلوار , پاچه شلوار ..... خدااااااااااااااااااااااا

میخوام برم لپ تاپ بخرم میگن سونی وایو خوبه تو نظری نداری؟ اپل نمیخوام از سیستم عامل مک بدم میاد. حدود 2.5 هم میخوام هزینه کنم

من ته معلوماتم چه جوری کلاه مردم برداریم 2 هستش.
برو سایت digikala نظرات ملتو بخون خودت انتخاب کن. من اونجا میرم برای تصمیم گیری.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد