خاطره دزدی3-اوس عباس و خرش

این خاطره رو از یکی از نجارهایی که به صورت دوره ای باهامون کار می کنه دزدیدم.

بنده خدا درگیر مواد بوده سالها و متاسفانه جدیدا" هم دوباره شروع کرده و خیلی اوضاعش درام شده. برای همین من ورودشو به کارگاه ممنوع کردم. اگر کار بیرون باشه بهش می دیم ولی توی محدوده ما وارد نباید بشه.


 

 

اسم این بنده خدا رو اینجا می ذاریم اوس عباس. البته اوس عباس جوونه ولی چون مهارت داره اسمش اوس عباسه. یکی از هنرهای اوس عباس، صدای خریه که عین خود خرها درمیاره. چندین ورژن هم داره خرهاش. خیلی سر حال باشه برای سرگرمی جمع، خر می شه و ملتو می خندونه. البته از اونجایی که من برج زهرمار هستم و یک بار باعث شدم کتک بدی به دلیل آتشی که به پا کردم بخوره. فاصله شو با من حفظ می کنه و تا به حال صدای خر جلوی من درنیاورده. اون پستی که در مورد اضافه اشکوب اسمشو نیار هم گذاشته بودم، یادتونه. توی اونجا هم کمک ما بود و کنترات با ما کار کرد.

یه بار وقتی رفته بودیم سرکشی دیدیم که این باز معرکه گرفته و صدای خر به راهه. اونجا هم جای دولتیه و هر کسی نمی تونه بیاد و کسایی که توش کار می کنند طبق روش و ساز و کار خفنی به اونجا راه پیدا می کنند و آدم انتظار داره کلاس بیشتری داشته باشند. خلاصه از زیر زبون بچه ها کشیدم که این اوضاع هر روز به راهه و هر دفعه یه عده از کارکنان اونجا باقی همکارانشونو میارن تا معرکه درست بشه. این موضوع باعث شد که من برم سراغ رییس اصلی و بگم کارمندات نمی ذارن استادکار من کار کنه. اگر کارت طول کشید مربوط به خودته و من مسوولیت ندارم. راستش کار مساله نبود، بیشتر نگران بی کلاسی خودمون بودم.

بعد از چند روز دیدم اوس عباس توی اتاق رییسه و یه عالمه آدم اونجا ایستادند و فهمیدم بابا، کرم از خود درخته و رییس کنجکاو شده که اوس عباس چه هنری داره و عاشق هنرنمایی ایشون شده و روزی دوبار می فرسته سراغ اوس عباس براش کنسرت بده. بازم از اون قیافه خنده دارها پیدا کردم. چون فکر می کردم ببین اوضاع چطوره؟؟؟؟؟؟؟

البته بد هم نشد چون من وسط معرکه رفتم توی اتاق و آقای رییس بزرگ از خجالت سیرکی که درست کرده بود، سریع درخواست پرداخت منو امضا کرد و تا دو ساعت دیگه تونستم پولمو بگیرم، چیزی که معمولا" یک هفته ای طول می کشید.


تازه فهمیدم که حق السکوت چه چیز خوبیه، حیف ارزش نداره آدم به خاطرش به داشتن خر در نیروهاش معروف بشه!


نرسیدم به خاطره اوس عباس، فردا می نویسم خاطرشو.


نظرات 10 + ارسال نظر
رها چهارشنبه 4 دی 1392 ساعت 12:33 http://khoshbakhtkhan.blogfa.com

م؛ط چهارشنبه 4 دی 1392 ساعت 13:47

چی شد؟این که شد خاطره ی اوس عباس غربتی

وسطش حوصلم سر رفت مونده برای بعد.

رها چهارشنبه 4 دی 1392 ساعت 14:23 http://khoshbakhtkhan.blogfa.com

"وسطش حوصله ام سر رفت"؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

صداقتو ببین

م؛ط چهارشنبه 4 دی 1392 ساعت 14:57

ای کلک آی پد خریدی؟

نه!!!!

بنفشه چهارشنبه 4 دی 1392 ساعت 20:53

خر معتاد!
خدا همه رو شفا بده! واسه شما که بد نشد پوله رو به جیب زدید تند و سریع ! والااااااا!
حالا چند سالشه اوس عباس؟

فکر کنم 32 سال

م؛ط چهارشنبه 4 دی 1392 ساعت 21:51

باز هم که تو از خونه بیرونی بنفشه بنفشه

م؛ط چهارشنبه 4 دی 1392 ساعت 22:00

حالا چرا جواب نمیدی؟اینجا کی مسئوله؟کی پاسخگوه؟بنفشه بنفشه

رفتم دنبال خاک اره

م؛ط چهارشنبه 4 دی 1392 ساعت 22:02

آهان کامنت رو باز گذاشتی رفتی؛خوب باشه؛بنفشه بنفشه نیا دیگه مشکل حل شد

اینجا وبلاگ من ها.

م؛ط چهارشنبه 4 دی 1392 ساعت 22:11

اصلا نمیدونم چرا وقتی کامنت ها بازه آدم یه حسی داره هی دلش میخواد بیاد الکی کامنت بذاره

شما همین که از اینجا رد می شی برای ما کلیه.

تکتم (دکتر آشپز) پنج‌شنبه 5 دی 1392 ساعت 11:19 http://drashpaz2.persianblog.ir/

برعکس وقتی کامنتا بازه من حس کامنت گذاشتنم نمیاد. بخصوص تو این وبلاگ که همه مزه کامنت گذاشتن به جوابهای تیز غربتی جونه!

قربونتون برم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد