دکتر چوبکی، کودک می شودددددد!

ببین بنفشه عزیز، چقدر به فکرتم. دیروز یه طرح ماه مهر زدم با دستگاه. مدیونید اگر فکر کنید می خواستم چوب جدید یا عمق حک رو امتحان کنم. فقط به خاطر بنفشه بود.





یه مدته دارم از خودم تعریف می کنم توی وبلاگ، گفتم از دکتر چوبکی هم یه پست بذارم. بلاخره امنیت شغلی چیز واجبیه.


آقا، این دکتر چوبکی وقتی طراحی می کنه به آدمای دور و برش یه چشم کمد دیواری نگاه می کنه. یعنی نه آدمو می بینه نه اگر از آدم صدایی دربیاد، توجه می کنه. شما از کمد دیواری صدایی بیاد، می فهمید که آخرین بار چیزی رو توش خوب نذاشتید، داره جابه جا می شه برای همین خیلی محل نمی ذارید. ایشون هم همینطور. از طرف دیگه اکثرا" با طرحاش درگیر می شه و کار به فحش و فحش کاری می کشه. به طبع باز هم چون کسی رو دور و برش نمی بینه، راحت فحش میده. التماس می کنه. مثلا" جان مادر، اذیت نکن، چرا 3 سانت کم میاد. یا دیوانه، بیب، بیب، این همه وقت صرفت کردم باز بازوت درست نمی شه و از این حرفا. اگر اوضاع بر وفق مراد باشه هم آواز می خونه: سنگدلییییییی، دل به تو دادن غلط است. حالا این یه مصرعو توی 12 دستگاه هر بار هم 15 بار تکرار می کنه. خلاصه تا اعصاب آدمو توی قوطی نکنه رضایت نمی ده. آهان وسطش هم فرت و فرت چایی می خوره که من همین جا از این عادتش تشکر می کنم، چون باعث می شه یه ذره فک و زبونش و ایضا" گوش ما استراحت کنه. خوب چون سیگاری هم هست بعضی وقتا میره توی کارگاه سیگار بکشه و باز هم به گوش ما استراحت می ده.

دیروز هم دکتر چوبکی افتاده بود به طراحی ولی برعکس همیشه خیلی سیگار کشید و هی میرفت توی محوطه کارگاه. اولاش خیلی مهم نبود، بعد می شنیدم که هر دفه میره پایین یه صدای خش خش، مثل باز کردن در جعبه میاد و بعد ساکت میشه. چون دکتر چوبکی سیگارو نصفه می کشه، معمولا" هر دفه سیگار کشیدنش خیلی کوتاهه و زود میاد تا عملیات قوطی کردن اعصاب مارو به نحو احسن انجام بده ولی دیروز خیلی پایین می موند!!!!!!!!!

اولش فکر کردم که به دلیل سر درد من یه ذره ملاحظه اش گرفته، بعد یادم اومد که به قیافه دکتر چوبکی این چیزا نمیاد.

این داستان ادامه داشت تا اینکه بعد از ظهر، وقتی که پسر دکتر از مدرسه اومد، شروع به تماس گرفتن با باباش کرد و من صحبتاشونو می شنیدم. دکتر معمولا" خیلی مهربان با پسرش جرف می زنه و من چون بابام خیلی احساسات نشون نمی ده برام جالبه رابطه پدر، پسریشون.

نمونه مکالمشون این بود که :

دکتر : سلام پسرم، نهار خوردی؟

....

دکتر : حالا مشقاتو بنویس.

....

دکتر : فلان جا رو هم گشتی؟ خوب نگاه کن، پیدا می کنی.

....

دکتر : نه، عمه چیزی نمی گه، عصر میام با هم می گردیم.

...

دکتر : گم شده بود، یه دونه دیگه می گیریم. به عمه می گیم همونه.

...

دکتر : پسرم من که نمی خوام تو ناراحت بشی، عصر حتما" پیداش می کنیم. نگران نباش!


از دکتر چوبکی پرسیدیم که قضیه چیه. معلوم شد که ماشین کنترلی که خواهر دکتر چوبکی برای تولد پسرش آورده بوده گم شده و پسر دکتر ناراحته. دکتر هم بهش گفت که در نهایت یکی دیگه می خرند و ناراحت نباشه.

دوباره قضیه طراحی دکتر شروع شد و همون رفتن پایین های طولانیش که یه بار برای کنجکاوی، پایینو نگاه کردم و چی دیدم؟


چیزی که در ادامه مطلب اومده


 

 




البته من فقط ماشینو دیدم. زود دویدم دوربین بیارم که از دکتر حین ارتکاب جرم، عکس بگیرم. در حالت عادی اگر از پنجره نگاه کنید نمی تونید دکتر رو ببینید و باید خیلی خم بشید تا این عکسو بگیرید. دکتر کلی خودشو قایم کرده بود که دیده نشه ولی خوب کم الکی نیست، من غربتیم.


بعد که عکسو برای دکتر email کردم، کلی با بچه ها خندیدیم. ادعای دکتر اینه که ماشین خراب شده بوده، آورده بوده تعمیرش کنه و داشته امتحانش می کرده.

باشه قبول!!!!!!!!!!!!

نظرات 46 + ارسال نظر
مینا دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 11:12

چی بگم والا. اصلا چی میتونم بگم. فک کنم باید دستو پاشو اره کنه دکتر جان.

آره والا

پدرام دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 12:59

مطمئنا یک ایده خاصی رو دنبال میکنه
الکی که نشده دکتر چوبکی

دکتر چوبکی فرمودند : چاکرتیم

پدرام دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 13:04

شما خان ها هزارتا کار میکنید که بچه 2 ساله نمیکنه ، وقتی هم که حرف میشه ، کودک درون رو ، خلاقیت و لطافت روح رو بهانه میکنید
وقتی نوبت به آقایون میشه ، میگین بچه شده، دست و پاشو اره کنه و هزارتا ایراد دیگه

مهندس، یه لیوان آب خنک بذار کنار دستت. من عکس گرفتم که باعث خنده بشه. همین که بالا نبود که آواز بخونه از سر من هم زیاد بود.
بعدشم، شما یه خاله کلاغه باید بیاد بهت گیر بده ها. خیلی خشن می باشید.

پدرام دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 13:06

به دکتر جان بفرمایید: ارادتمندیم

فرمودیم!

پدرام دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 13:14

هیچ هم عصبانی نیستم،
هوا هم سرده چای میچسبه نه آب خنک،
عکستون هم خیلی باحال بود مخصوصا کادربندیش

حالا شد!

تکتم (دکتر آشپز) دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 13:20 http://drashpaz2.persianblog.ir/

قبل از باز کردن ادامه مطلب حدس میزدم چی میبینم اما انتظار داشتم یه ماشین توپ باشه که چشم آقا دزده رو گرفته باشه.
خلاصه از ته دل خندیدم!!!! یه شال گردن تا اینجا طلبت مادر !
امضا : مادر سه ساله!
پی نوشت : قیافه عصبانی به خودت نگیر تا نگی چرا اون کامنتو پاک کردی امضا می کنم مادر سه ساله! حالا جواب مینا و بنفشه و پدرام رو خودت بده که مادر سه ساله یعنی چی؟!!!

از دید پدر و پس که توپ بوده!
من دستکش می خوام.
نمی گم، تا دلشون بسوزه!

فرشته دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 13:29

پدرام: "شما خان ها هزارتا کار میکنید که بچه 2 ساله نمیکنه"

حرف شما تایید میشه ولی شکر خدا دوره ی خان و خان بازی تموم شد

من، من، منم بازی!

تکتم (دکتر آشپز) دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 13:32 http://drashpaz2.persianblog.ir/

دور مچت محکم از روی پوست چنده؟
رنگ سبز کلاه آرش کاموا اضافه دارم زغال سنگی خط روی کلاه آوین هم هست. میخوای ببافم برات. بی تعارف کار یک حداکثر دوساعته.

نمی گم، می خوای وبلاگتو بکنی وبلاگ بافتنی بعدم قیمه رو بی خیال بشی. من شما رو می شناسم!
کم کم همه امکاناتو از آدم می گیرید!

پدرام دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 13:36

فرشته خانم حالا شما ملا لغتی نشو
استاد جان رفته سفر شما جاش رو پر کردی

اصلاحیــــــــــــــــــــــــــه
"شما خانم ها هزارتا کار میکنید که بچه 2 ساله نمیکنه ، وقتی هم که حرف میشه ، کودک درون رو ، خلاقیت و لطافت روح رو بهانه میکنید"

من، من اینجام، نگا

پدرام دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 13:38

مهندس جــــــــــــــــان

جریان اون کامنت پاک شده و مادر سه ساله چیـــــــــــه

نمی گم.

پدرام دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 13:44

مهندس جــــــــــــــــان

بگو
بگــــــو
بگــــــــــو

نمی گممممممممممممممممم

پدرام دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 13:52

خانم دکتــــــــــــــر

دستکش مهندس جان را نباف تا نگفته جریان کامنت پاک شده و مادر سه ساله چیـــــــــــه

من اصلا" دستکش نمی خوام. قیمه می خوام.

پدرام دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 13:58

بگو
من خودم یک دیگ برات قیمه میپزم باشــه

نمی خوام، قیمه دکتر پز می خوام!

تکتم (دکتر آشپز) دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 14:02 http://drashpaz2.persianblog.ir/

تو دور مچ رو بگو من رو دستکش قیمه میریزم بعد پست می کنم

اوگیییییییی، اینجا متر پارچه ای نداریم. نخ هم نداریم اون متر کنم.

فرشته دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 18:57

شرمنده ی اخلاق ورزشیت آقا پدرام! ولی درستش ملانقطی هستش

منم ملالغتی شنیده بودم. هیچ وقت نخونده بودم بدونم کدومش درسته

پدرام دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 20:40

فرهیخته گرامی، فرشته خانم
بله اصل اصطلاح ملانقطی و بعلت سختی تلفظ ملا لغتی به عنوان غلط مصطلح مورد استفاده قرار میگیرد

پ.ن: باتوجه به اینکه صاحب وبلاگ ملا لغتی را تایید کرده در این مکان از این اصطلاح استفاده می شود

وایسید بینم، من چیزی رو تایید نکردم، گفتم هیچ وقت نخوندم که بدونم کدوم درسته!

فرشته دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 21:40

http://zaye.persianblog.ir/post/449/

ولی خب اغلب میگند ملالغتی و شاید به خاطر رایج بودنش، کم کم جای ملانقطی رو بگیره

همه تکرار کنید :
ملانقطی
ملانقطی
ملانقطی

آسمانه سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 00:05

همه یه کودک درون دارن
بابای خودم هروقت میخواست واسه داداشم اسباب بازی بگیره خودش تو مغازه کلی باهاش بازی میکرد بعد انتخاب میکرد
آخی با این عکس که گرفتید دیگه دکتر چوبکی نمیتونه سواری کنه
راستی عکس که واسه من باز نشد

برای بعضی ها عکسا باز نمی شه، نمی دونم گیرش چیه!

م؛ط سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 09:22

سنگدلییییییی؛ دل به تو دادن غلط است؛گفتم یه کم برات بخونم شاید دکتر چوبکی امروز رو فرم نباشه؛عکسها که برای من باز نمیشه طبق معمول؛ بابت اون همه ایمیل که فرستادی ممنون عزیزم کلی حالم رو عوض کرد

خیلی آواز بلده ولی فقط همین یادم بود بنوبسم، اینقدر که علاقه به هنرهای مخفیش دارم.
می فرستم.

مینا سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 10:35

ایششششششششششششششششششششششششششششش

من سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 11:38 http://fsdkk.blogfa.com

خیلی باحال بود کلی خندیدم
به دکتر چوبکی سلام ما را برسانید

ممنون
سلامت باشید، حتما".

رها سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 12:49 http://khoshbakhtkhan.blogfa.com

من کی ملا بودم؟ حالا چه لغتی چه نقطی؟؟
پ.ن1: منم متولد اسفندم! بدون دلیل خواستم گفته باشم
پ.ن2: با این عکس یواشکی ایمانم بهت به درجه ی بالاتری صعود کرد!!!

دقت کردید، من اینجا وبلاگ زدم، شما ها با هم کل کل کنید.
بعدشم، شما قدمتون سر چشم، ذولفقار چند روزی می خواد بره مرخصی کسی نیست شبها کارگاه باشه. شما هم امین، بیا کلا" تمام کارگاه در اختیارت، اصلا" با پیژامه بگرد.

رها سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 13:09 http://khoshbakhtkhan.blogfa.com


واااااااااای! عاااااالی بود
منم که پول لازم الان! یه کار نیمه وقت هم تهران پیدا کنم کلاهمو میندازم هوا!
پ.ن: من که از همه کمتر کل کل میکنم، پس چرا منو دعوا میکنی؟

نگهبان شب باید محکم باشه.

پدرام سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 13:11

استادجان، منظور این نبود که شما ملا هستید، اما متنی که در خصوص پست مدرنیسم نوشته بودید به ما هشدار داد که مواظب نوشته ها و گفته های مان باشیم و تا حد امکان پارسی را پاس بدهیم

پ.ن: ( البته ملا به معنای "رهرو علم" هم بکار میره)

****برای اینکه مهندس جــان اعتراض نکند****

مهندس جان قیمه خــوردی؟
خوشمزه بود؟

نه قیمه چیه؟ قیمه کجاست؟

رها سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 13:27 http://khoshbakhtkhan.blogfa.com

البته اون یکی ملا هم منظورت باشه خالی از اشکاله! ما رو نبین اینجوری بی دین و ایمون از آب دراومدیم! جفت پدربزرگام ملا بودن
پ.ن: من دستپختم عااااااااااااااالیه! باور کن! می تونم نگهبان-آشپز هم باشم!

ولی ما فقط برای نگهبان بودجه داریم. فکراتو بکن، بعدا" دبه درنیاری بگی من multytask بودم بیشتر می خوام!

پدرام سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 13:37

خانم دکتر الان سرگرم بافتنی بافتنه ، فرصت نداره قیمه بپزه
گفتم خودم برات درست کنم ، قبول نکردی

نه قیمه آقایونه نمی خوام

بنفشه سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 21:05


حالا که اینهمه دوسم داری بیا بوسمم بکن!
من اول فکر کردم دکتر چوبکی معتاد شده و تو کشف کردی!
بعدم مرد گنده ماشین بازی میکرده؟! که چی؟
دشمن نبینه!

نه بوس نمی خوام، قیمه می خوام.
والا به مولا

بنفشه سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 21:06

حالا این لوحه رو کی بهم میدی؟!

فروختمش رفت.

فاطمه سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 21:14 http://www.radepayegol.blogfa.com

آخی هی می رفته پایین بازی می کرده برمی گشته

آره، خیلی با حال بود.

تکتم چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 00:29

نه باباجان پدرام
سه شنبه ها مطب خلوته ماهم کلا این هفته رو تعطیل کردیم رفتیم پی کارای اداری و البته آرایشگاه. ضرر مالیش کم میشد دیگه مثلا در مقایسه با چهارشنبه!!!!
آمااااااااا....
گوشی موبایلمو یه جا جاگذاشتم و تا فهمیدم گوشی تو کیفم نیست طرف بسته بود! خلاصه هشت شب به گوشی جان رسیدیم و از حظ کل کل امروز محروم ماندیم.
مهندس غربتی برات دارم !!!!کامنت چشم گنده رو میگم حسود!
امضا : مادر سه ساله

رها میر چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 10:09 http://Mystoryy.persianblog.ir

سلام ، من قیمه درست کردم با رسپی تکتم جون محشر شد همه دستاشون رو هم خوردن از همینجا ازشون تشکرو قدر دانی می نمایم
تکتم جون رااااااااااااااااااضی ایم ازززززززززززززززت

می گم وبلاگ زدم برای معاشرت خواننده ها، نگید نه.
منم بازی دیگه!

تکتم (دکتر آشپز) چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 10:17 http://drashpaz2.persianblog.ir/

قیییییییییییییییییییمههههههههههههههه!!!!
ما نهار قیمه داریم کی میاد مشهد؟!

من نمیام، خودمون نون پنیر داریم

مینا چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 10:27

ایشششششششششششششششششششششششششششش

باشه، هر چی شما بفرمایید.

مینا چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 10:37

برو اصلا دیگه دوست ندارم وبلاگتم دیگه نمیخونم. چرا نمیپرسی دلیلش چیه؟ قهر قهر قهر

من اینجارو باز کردم، ملت ناز منو بکشند. اگر می خواستم به کس دیگه ای توی وبلاگم توجه بشه، عمرا" این خبطو نمی کردم.
شرمنده، اینجا همه باید به من توجه کنند. اجباریه!

مینا چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 11:17

ایششششششششششششششششششششششششش قهره قهره قهر

همه باید اینجا ناز منو بکشند. اجباریه اجباری.

تکتم (دکتر آشپز) چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 11:39 http://drashpaz2.persianblog.ir/

مینا جون غربتی لج کرده بیا خودم نازتو بکشم:
چیه عزیزم؟ چی شده؟ چرا عصبانی شدی؟ دختر به این خوشگلی که قهر نمی کنه!

نخیر ناز منو باید بکشید.

تکتم (دکتر آشپز) چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 11:44 http://drashpaz2.persianblog.ir/

اوووووووووووووه غربتی خیلی قهره در جیک ثانیه نظرمو تایید کرد جوابم نداد.
غربتی گلم؟ فرزند خودم! عزیز مامان! دور مچتو گرفتی؟ میخوام برات دستکش ببافم فقط هم رنگ ذغال سنگی چون سبزه رو میخوام واسه خود آرش ببافم.
بیا بغل مامان

مینا چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 11:57

نه تکتم جان تا غربتی نازمو نکشه دلیلشو نمیگم. اصلا دیگه کامنتم نمیزارم. الان حتما غربتی میاد میگه منم بازی منم بازی

فقط من

تکتم (دکتر آشپز) چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 12:20 http://drashpaz2.persianblog.ir/

راستی فکر کنم یه کلاغ نشسته رو درخت پدرام. امروز پیداش نیست

فکر کنم آشغال صابون آورده، پدرام مریض شده وقتی خورده.

پدرام چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 12:24

چی شده مینا خانم، از چی شاکی هستی خانم خانومها؟

مهندس جــان
هنوز نمیخوای برات قیمه بپزم؟

پدرام چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 12:44

دلت خوشه خانم دکتر
کلاغ کجا بود
توی این سرما سرشاخه دارم یخ میزنم، هیچ خبری هم نیست

همش تقصیر مهندس جـــانه

فقططططططططططططططط من

تکتم (دکتر آشپز) چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 13:02 http://drashpaz2.persianblog.ir/

بالاخره قیمه میخوای یا مرغ ربی؟ تکلیف مارو معلوم کن رو دستکشا چی بریزم؟

پدرام : بیا پست جدیدو ببین. کیک با 25 گرم کره هم فقط به درد خانم کلاغه میخوره!

نمی دونم، فقط به من توجه کنید.
به قول قدیمیها، نمی دونم ش.ا.ش دارم یا گشنمه!

تکتم (دکتر آشپز) چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 13:03 http://drashpaz2.persianblog.ir/

مینا : غربتی از تو بیشتر قهره!
هرکی قهر کنه شوهر میخواد هان!

نخیر هر کی سر غذا قهر کنه، شوهر می خواد

تکتم (دکتر آشپز) چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 17:27 http://drashpaz2.persianblog.ir/

عههههههههه نه بابا ؟! واسه همین قهر کردی هی بهونه قیمه میگیری دستکش هم بجاش قبول نمی کنی؟

بععععععععععله

پدرام چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 17:51

به نظرم دکتر تو این فکر بوده یک پیست براش طراحی کنه

نه فقط داشته بازی می کرده.

فرشته چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 19:24

note to self:
پر ریخته ی گرامی فرشته ی عزیز، اینجا همینجوریشم از تو خوششون نمیاد چه برسه به اینکه بخوای ملابازی هم دربیاری

دعوا نکنید اینجا، برید سر کوچه خودتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد