وقتی یاد بچگی می افتی!

من کوچیک بودم خودمو به یه اسمی صدا می کردم "کُلُس"!!!!!!!!!!!!!

کسایی که اسم منو می دونند می فهمند که اصلا" شبیه اسم من نیست. یادم هم نمیاد چرا این اسمو روی خودم گذاشته بودم ولی با اعتماد به نفس هر کی ازم اسممو می پرسید می گفتم "کُلُس".

یه عمو دارم که خیلی رسمی و شق و رقه. فرهنگی بوده و خیلی مذهبی (بابای همون دخترعموی داروخانه ای). از کوچیکی اینو یادمه که همیشه با بابام داشت بحث سیاسی می کرد و ما حوصله امون سر می رفت که چقدر اینا حرف دارند بزنند. با این همه این عموم منو به احترام انتخاب خودم "کُلُس" صدا می کرد. این کارو تقریبا" در هر برخوردی انجام می ده و یه جوری حالت ابراز محبت داره.

یکی از دایی هام که نظامی (بابای همون پسردایی کذایی) بود و برعکس تمام نظامی هایی که دیدم به طرز فجیعی شر و شیطون بود. بچه گیها همیشه ما منتظر بودیم از ماموریت بیاد چون باید مثلا" امیدیه یا چابهار زندگی می کرد و برامون سوغاتی بیاره و از اون مهمتر با پرتقال برامون سیرک بازی بکنه یا تعریف کنه برای خاله ها و اونا بخندند و ما هم ادا دربیاریم که فهمیدیم که چی گفته و بخندیم.

جالب اینه که این داییم هم منو "کُلُس" صدا می کرد.

حالا چرا امروز یاد این موضوع افتادم؟

امروز به فرموده خانم والده نسخه ایشونو بردم داروخانه دخترعمو که به اقتصاد خانواده کمکی کرده باشم. صبح اول وقت رفتم داروخانه و دیدم یه آقای سن دار با یه دختر بچه توی بغلش نشسته. درستش اینه که ندیدم و درست نگاه نکردم. شروع کردم به خوش و بش و حرف زدن که یه دفه یکی از پشت سرم صدا زد "کُلُس".

آییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی مزه داد، آیییییییییییییییییییییییییییییییییییییی مزه داد که نگو.

عموم توی داروخانه با نوه اش نشسته بود و بعد از مدتها یکی منو به اسم شخصیم صدا کرد. خوب خونه عموم با اونجا خیلی فاصله داره و من انتظار نداشتم اون موقع برای نوه بازی اونجا باشه. خلاصه یه ماچ آبداری از عمو کردم که نگو. ما خیلی رابطه نزدیکی نداریم و روابطمون به برخوردهای رسمی محدود میشه ولی همون یک کلمه اون موقع صبح به من خیلی مزه داد، خیللللللللللللللللللللللللللللللللی.

گفتم زود بیام بنویسم تا یادم نرفته و شما رو در شادی خود شریک کنم.




پی نوشت : "سریال قدیمی روح دکتر پاتون" چی هست؟ یکی با این search اومده وبلاگ من! خودم هم search کردم چیزی نفهمیدم. البته به فارسی.

پی نوشت 2 : روحیه سرخوش کسی که اینو search کرده رو هم می ستایم. بعضی ها از Google انتظار کمد آقای ووپی یا دستگاه بالتازارو دارند. "درمورد نازک کاری سختمان هر چی داری بده"

نظرات 36 + ارسال نظر
م؛ط پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 10:20

اولم؟

بععععععععععععععععععله

م؛ط پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 10:28

خوب باز هم از شیوه ی لینک و بالا بردن رنکینگ و این حرفها؛ بگذریم؛ حالا تلفظ صحیح این اسمتون چی بود؟یاد آنه شرلی افتادم میگفت اسمش کردلیا ست


من خیلی کوچیک بودم وقتی این اسمو روی خودم گذاشتم. یعنی از وقتی شروع به حرف زدن کردم، اسنادشم موجوده. پشت یه عکسی از اعضای خانواده که من هنوز خوب راه نمی رم. نوشته شده کُلُس در فلان سالگی. یه ضمه کاف و لام و سکون سین بخونید.

magam پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 10:54 http://don-joker.blogsky.com

مامانم بعضی اوقات بهم میگه مگم(magam)
منکه خیلی ذوق میکنم اینجوری میگه.نمیدونم چرا ولی خوشم میاد دیگه.

من می فهمم

م؛ط پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 13:25

از این به بعد اسم وبلاگ رو پیش ساخته ساز کلسی می گذاریم؛به احترام کلس 30سال و اندی پیش 1دقیقه سکوت

هومممممممممممممم، نه. دکتر چوبکی حسودیش می شه . سرکار اذیت می کنه.

آسمانه پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 13:27 http://asemaneh2007.blogfa.com

سلام کلس
خیلی بامزه بود حالا این اسمه از کجا اومده ساخته خودتون بوده

سلام

یادم نمیاد ولی یادمه که اسمم کلس بود.

یک بیوتکنولوژیست پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 13:54

احتمالا کلس حالت تغییر یافته ک.خل بوده!!! بچه بودی و زبانت نمیچرخیده!


با این حال که خیلی خنده دار بود ولی دست شما درد نکنه دیگه!!!
در ضمن اینجا خانواده رد میشه دکترها!

پدرام پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 21:02

مهندس جان بسیار عالی تونستید اون حال خوب اون لحظه را منتقل کنید
مرسی

خواهش می کنم، خواهش می کنم.

پدرام پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 21:28

"درمورد نازک کاری سختمان هر چی داری بده"
یعنی عین این جمله را سرچ کرده
اونوقت مردم میرن درباره کلیپس لطیفه میسازند

فقط کمد آقای ووپی به نظر من اومد در جواب این search

بنفشه جمعه 8 آذر 1392 ساعت 13:14

کلس کلس بیا منم ماچ کن خب!

بنفشه جمعه 8 آذر 1392 ساعت 15:18

کلس کلس

بنفشه جمعه 8 آذر 1392 ساعت 15:20

کلس کلس

برو سر کوچه خودتون بازی کن.

بنفشه جمعه 8 آذر 1392 ساعت 15:21

دکتر پاتون کیه؟!

چه می دونم، مثل اینکه به رو ح هم اعتقاد داشته!

مریم جمعه 8 آذر 1392 ساعت 15:47

سلام منم یه پسرخاله دارم ازوقتی زبون بازکرده بودتاحالا که 17سالشه بهم میگه (مَیرَم)منم نمیدونم چراخیلی حال میکنم بااین تلفظ غلط!!!!!

بنفشه جمعه 8 آذر 1392 ساعت 20:57

پیشی جان بیا این پدرام رو بردار از وبلاگ ما بیار بیرون ! از وبلاگ تو پاش به اونجا باز شده رو اعصاب ماست!
آ قربون کلس برم! بیا!

نمیام

ققنوس شنبه 9 آذر 1392 ساعت 09:06 http://ghoghnooshope.blogfa.com/

دلم گرفت غربتی
فکر کن بچه برادر من یه روز بیاد تعریف کنه... یه خانم مسنی نشسته بود داشت به نوه اش بازی می کرد... یه هو صدام کرد... دیدم عه این عمه منه... یادش بخیر... چندین ساله ندیدمش... چقدر پیر شده.
غصه‌دارم کردی غربتی جان
حالا چرا به جای غربتی اسم کلس تو وبلاگ روی خودت نزاشتی.

من دیگه بزرگ شدم!

من شنبه 9 آذر 1392 ساعت 09:29

کلس(یا اسمی شبیه این دقیق یادم نیست) اسم اون همستره تو سریال آنت و لوسین (بچه های آلپ) نبود که مال دنی بود؟ شاید اونموقع از اون خوشت میومد؟

اون کِلُس بود نه کُلُس. اون موقع من سواد هم داشتم و دیگه اسم واقعیمو می گفتم
همستر هم نبود، راسو بود.

مینا شنبه 9 آذر 1392 ساعت 10:01

میبینم که مارو داری با ابعاد مختلفت آشنا میکنی..... یکم مارو با اون بُعدتم آشنا کن.........

فعلا" فیزیکدانها دارن روی بعد پنجم کار می کنند وقتی تونستند مستند و تئوریزه اش کنند من بقیه ابعادم رو هم رو می کنم!

مینا شنبه 9 آذر 1392 ساعت 10:10

کاره خوبی میکنن

پدرام شنبه 9 آذر 1392 ساعت 10:13

روز شنبه ساعت 10 صبح تو اینترنت چیکار میکنی
مگر کار و زندگی ندارید تو اون شرکت
باز دکتر چوبکی دو دقیقه رفت بیرون همتون از زیر کار در رفتید

دارم دنبال سیستم های خنک کننده پرتابل می گردم. چیه؟
شدی آجان اینترنت!

بهار(spring) شنبه 9 آذر 1392 ساعت 13:45

سلام کُلُس
خوبی ؟؟!!!

سلام
ممنون

م؛ط شنبه 9 آذر 1392 ساعت 14:17

پسرم مریض شده حوصله ندارم

بچه ها زورشون برعکس جثه شون زیاده. ایشالا زود خوب می شه.
مامان شدی برای همین روزا دیگه. اون روزا که لپ نرم گاز می گیری، حالشو می بری میای بگی؟!

م؛ط شنبه 9 آذر 1392 ساعت 14:27

نامرد من که عکسهاش رو برات میفرستم لذتش رو ببری؛دیشب تا صبح بیدار بودم صبح هم ساعت 7 بیدار شد تا الان که تازه خوابید مخم ارور میده اخلاق گنده من رو هم داره مریض میشه هیچی نمیخوره

لپ نرم گاز گرفتن کی بود مانند دیدن عکس. خودت می گی مریضه. مریضی هم یعنی بی اشتهایی و مابقی داستانها. شما یه مریض پر اشتها به من نشون بده !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یه ذره پاهاتو دراز کن، خستگی در کن تا بعد.
زود خوب می شه شروع می کنه به مادر آزاری.

م؛ط شنبه 9 آذر 1392 ساعت 16:46

بردیمش دکتر اومدیم بچه ام نصف شده؛یه سوال توی کارگاه شما تو رئیسی یا دکتر چ ؟اصلا کار اصلیت توی کارگاه چیه؟برای یه دانشجوی مهندسی صنایع میپرسم

60% سهم دکتر چوبکیه 40% سهم منه از نظر مالی.
سیاستها مال دکتر چوبکیه چون می تونه بازاری صحبت کنه و به دلیل کارهای قبلیش ارتباطهایی که داره. بررسیها و آنالیزها مال منه! یه سری از خریدارها هم مال من هستند.
دانشجوی صنایع همه جا می تونه کار پیدا کنه!

کلس!!!
پ.ن1: دارن رو بعد پنجم کار می کنن تازه؟؟؟ یکی از دانشجوهای من پارسال یه کنفرانس(!!!) داشت توش درباره ی بعد 6 و 7 و الی آخر (دقیقاً با همین لفظ الی آخر!!!) کلی حرف زد!
پ.ن2: م؛ط جان زودی خوب میشه قند عسلت! من با این همسر جان بیمار چه کنم که دو روزه خوابیده خونه، لپ نرم هم که نداشته بگم دارم تاوان گاز گرفتنش رو پس میدم!

1.ای بابا عقب موندم.
2. من چیزی ندارم بگم.

م؛ط شنبه 9 آذر 1392 ساعت 17:07

پس اون 20%بیشتر رئیسه

آره

مینا یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 10:51

سلام. یکی بیاد 4تا کشیده بخوابونه توی گوشم شاید درست شم. چند وقته خیلی تنبل شدم اون موقع ها واسه سره کار اومدن ماشین نمیوردمو یکم پیاده روی میکردم. جدیدا روزای فردم ماشین میارم. آخه از خونه تا دفترم توی طرح نیست. تازه دیشب شامم خوردم...... دیگه همسری هم از پسم بر نمیاد

یه سوال برام پیش اومده، ببخشیدا؟ اینا که نوشتید به غربتی چه ربطی داره!!
اگر برای معاشرت نوشتید که اوه بله، صحیح می فرمایید!

م؛ط یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 13:36

سلام؛ خوب به من چه که اون از تو رئیس تره چرا من رو دعوا میکنی راستی جواب پ.ن 2 استاد جان رو دادم نگران نباش؛ 2روزه پست جدید نذاشتی آمارت میاد پایینا

عوضش کار می کنم به اقتصاد جامعه کمک می کنم.

مهتاب یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 18:01

خاطره قشنگیه غربتی جان! مامانم هم به من و خواهرم پت و مت می گفت، هنوز هم گاهی اوقات به یاد گذشته صدامون می زنه که ما هم کلی ذوق می کنیم. من و خواهرم هم برای مامانم هدیه عروسکهای پت و مت رو خریدیم.


پس همه از این اسما دارند، قایم کردند رو نمی کنند!

بنفشه یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 18:51

در عوض من که بچه بودم بابام صدام میکرد فرشته‏!‏ عجب بابای تیز بینی‏!‏

رفتی با بابات نبانی کردی بیای اینجا چی بگی یه وقت نزنه زیرش؟

مینا دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 09:25

واسه معاشرته دیگه. دیدم خبری ازت نیست گفتم یه چی گفته باشم

آهان از اون لحاظ.
اوه بله، پیاده روی برای سلامتی بسیار مفید می باشد!

بنفشه دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 11:12

نه والاااا! اصلاً تو به قیافمم نگاه کنی متوجه میشی درست گفته واقعاً!

منظور ملک الموت که نیست؟

بنفشه دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 11:37

عصری وایسا دم در!

نه نمیام، می ترسم!

م؛ط دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 13:51

سلام عزیزم؛این پولها که پارو میکنی رو بعدا چیکارش میکنی آیا؟

نمی گم. می رم معتاد میشم!

م؛ط دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 14:23

چرا؟

لیـآه دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 23:51 http://lavi1993.blogfa.com/

حالا میگم هیچ وقت هم دنبال معنی این اسم نبودی؟!

عه بلاگ اسگای اسمایلی هاشو تغییر داده؟!

نه هیچ وقت.

عسل بهاری! چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 15:23 http://bahar-e-asal.blogsky.com/1392/09/12/post-33

کلس جان!!!
اینجا رو یه بار بانو و یه بار پدرام معرفی کردن....
دیدم هواخواهان زیادن گفتم سر بزنم....
حق داشتن!! بسیار حظ برفت ....باز هم می آییم

لطف ایشونو می رسونه.
ممنون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد