برای خالی نبودن عریضه-بانکهای ستارخان

والا امروز به کسادی مطلب خوردم و حرفم نمیاد. راستش روزهایی که با ادارات دولتی کار دارم، طبع لطیفم کور میشه و کلا" چیزگیجه می گیرم.

امروز باید کار بانکی می کردم و بین سه تا بانک در حال تردد بودم، برای اینکه خیلی فعالیت نکنم مبادا سلولهای چربیم طوریشون بشه و احیانا" بعدا" نتونم توی روی ماهشون نگاه کنم، رفتم ستارخان که جدیدا" بورس بانک شده و میشه پیاده همه بانکهارو رفت. از اونجاییکه موقعی که شانس تقسیم می کردند ما داشتیم زیر آبخوری دنبال بچه گربه ها  می گشتیم، سیستمهای بانکی امروز رفته بودند گل بچینند و ما هی از این بانک می دوییدیم توی اون بانک نکنه شبکشون وصل بشه نوبتمون بپره. شما تصور کن این وسط آقایون و خانمهای پیر بین اون همه آدم خوش اخلاق و بدون استرس میومدند سراغ غربتی که براشون فیش پر کنه یا سود ماهیانه روزشمار بر اساس مانده موجودی روزانشونو حساب کنه، لامصب تا ریالشو هم می خواستند بدونند و اصلا" محاسبه حدودی هم توی کتشون نمی رفت.

یه بار هم مجبور شدم یه آقای پیری رو بقل کنم دوتا پله ببرم بالا چون دقیقا" دم در بانک وایساده بود و رضایت نمی داد کسی کمکش کنه و ملت پشت سرش گیر کرده بودند تا ایشون تشریف ببرند توی بانک، منم می دیدم که نوبتمو خوندند و داره نوبتم می گذره. البته پیرمرد بعدا" دعوام کرد که تو جای بچه منی و نباید اینکارو می کردی، منم گفتم چون جای بچت بودم اینکارو کردم چون در این حال استرسی که دارم بابام که هیچی ناصرالدین شاه هم که بود اینجوری از سر راهم برش میداشتم.

نظرات 11 + ارسال نظر

آفرین پسر خوب

کار افراد مسن رو راه بنداز!

ادارات دولتی.... خدا نسلشون رو ورداره!

عین انگل میمونند بعضیهاشون. بعضی اوقات دلم می خواد چهارتا پا داشتم، جای جفت پا، چهارپایی می رفتم توی دهن بعضی از این دولتیچیها

تکتم ( دکتر آشپز ) شنبه 6 مهر 1392 ساعت 18:43

بغلش کردی؟ خودت؟ میدونی که منظورم چیه؟!!!!

آره تازه 2تا پله هم بردمش بالا بدون اینکه پاهاشو بذاره زمین، مثل بچه ها. کمرم داغون شد. شاید به خاطر همین شاکی شد. استرس روی من خیلی تاثیر بدی می ذاره و کلا" دیدم تونلی میشه و فقط هدفمو می بینم و بقیه چیزها برام بی اهمیت میشن

تکتم ( دکتر آشپز ) شنبه 6 مهر 1392 ساعت 19:01

تو چرا تا این وقت شب سرکاری؟
یا اینکه پولدار شدی واسه خونه نت گرفتی؟!

نه دارم کار می کنم یعنی بالا سر بچه هام. ما ساعت کاری نداریم که. یه کاری توی فرمانیه داریم که بعدا" عکساشو می ذارم، بچه ها دارند یه چیزایی می سازند، منم وایسادم کارشون تموم شه بعد برم. پس درو کی قفل کنه؟؟؟

تکتم ( دکتر آشپز ) شنبه 6 مهر 1392 ساعت 19:05

واو چه مسولیت مهمی! در قفل کنی تو کارخونه؟!

مهم چیه! حساسسسسسسسسسسسسس.

ثریا شنبه 6 مهر 1392 ساعت 19:24 http://uarlkd.blogfa.com/

خیلی حنده دار بووووووووووووود
تصور اینکه یه پیرمردی رو بغل کردی بردی ...
........................................
استاد من یه سوالی داشتم خدمت شما؟
منم الان مطلب وبلاگم چند قسمتی میخواد بشه! حالا چطور باید ازش استفاده کنم و خودم رو بچسبونم به استانداردهای گوگل
کجا را باید علامت بزنم کجا را باید پر کنم..

شما همین قلب مارو پر کردید استاندارد گوگل که سهله، استاندارد کائناتو پاس کردید.
اولش بگو می خوای چی کار کنی، پستت چند قسمتیه که خوب به سلامتی! بعدش؟؟؟؟؟
شما همه جوره استانداردی، چون ادعای غربتی بودن داری!

ثریا شنبه 6 مهر 1392 ساعت 19:36 http://uarlkd.blogfa.com/

پس تلاش میکنیم قلب شما را تسخیر کنیم
پستم احتمالا سه قسمتی بشه
ممنون ما غربتی ها که بلهههههههه همه جوره استاندارد هستیم منتها خواستیم از عالم مجازی هم عقب نمونیم

عالم مجازی باید مراقب باشه از غربتی ها جا نمونه!

مریم شنبه 6 مهر 1392 ساعت 21:40

سیلام.
منم حرفم نمی اومدفقط جهت خالی نبودن عریضه گفتم یه نظری بدم بدنباشه

والا

استادجان!!! شنبه 6 مهر 1392 ساعت 22:13 http://lakoojanjan.blogfa.com/


پیرمرده بنده خدا ازت ترسید، سریع نسبتها رو مشخص کرد تا سوءتفاهم نشه
پ.ن: استرسی میشی خطرناکی انگار

آره خطرناک میشم حسن

تو مگه خودت ناموس نداری ملت رو بغل میکنی!
در عوض چقدر دعای خیر
از تو بانک دنباله!

ناموس دارم ولی اون موقع سر راهم نبود بغلش کنم!
همانا رستگار شدم.

بنفشه یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 10:53

چرا اسمم اینجوری میوفته!!!!!!!!!!!!

فکر کنم ایراد از اسمته

مینا یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 11:09

چرا نظرم نمیاد

همین که شما کلیک می کنید برای ما افتخاریه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد